سوگنامه 1 : وداع حضرت بااهل و عيال خود

ابن بابويه به سند معتبر از وشاء روايت كرده است كه حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود: چون خواستند مرا از مدينه بيرون آورند، عيال ((زن و بچه)) پرشيان احوال خود را جمع كردم و خبر شهادت خود را به ايشان دادم و گفتم: من از اين سفر بر نمى گردم، اكنون قيام به عزادارى نمائيد و بر من زارى كنيد و آب حسرت از ديده خود بباريد، پس هر يك از اهل بيت خود را وداع نمودم.
در جاى ديگر نوشته اند: زمانى كه حضرت مهياى حركت به سوى خراسان گرديد و چون ديده بود پدرش موسى بن جعفر (عليه السلام) را از مدينه تبعيد نمودند در حدود چهارده سال فرزندانش به آتش فراق مى سوختند به انتظار پدر به سر مى بردند كه روزى از سفر آيد و بگرد او بنشينند.
آن حضرت خواست اميد همه را قطع نمايد و به آتش انتظار كه سخت تر از آتش فراق است نسوزند لذا بالصراحه فرمودند: ديگر انتظار مرا نكشيد از اين سفر بر نمى گردم.
و جمع اولاده عاليه و امرهم بالبكاء عليه قبل وصول الموت اليه.
چون در حدود سى و شش نفر خواهر و برادران و عيال و فرزند چهار ساله او امام جواد (عليه السلام) اين كلام را شنيدند كه اين ديدار آخرين آنها است از آنجا، صدا را به گريه و ضجه بلند كردند كه از گريه آنان اهل مدينه هم گريان شدند.

گرچه از زهر جفا دل پر شرر دارد رضا
آتشى در دل ز هجران پسر دارد رضا

در ميان حجره دربسته مى پيچد به خود
ديدگان بى فروغش را بدر دارد رضا

تا بيايد از مدينه نور چشمانش تقى
انتظار ديدن نور بصر دارد رضا

در غريبى مى دهد جان و در آن حالت هنوز
انتظار خواهر خود را مگر دارد رضا

دورى از اهل و عيال و دوستان، خود بس نبود
كز جفاى خصم دون خون در جگر دارد رضا

هیچ نظری موجود نیست: