روش تربیتی شیخ

  • انسان سازی
جناب شيخ از تأثير نفس و قدرت سازندگی بالايی در تربيت جانهای مستعد برخوردار بود. يكی از شاگردان شيخ می‌گويد: روزی من و شيخ همراه مرحوم آيت الله محمدعلی شاه‌آبادی در ميدان « تجريش » می‌رفتيم، شيخ به آيت الله شاه‌آبادی خيلی علاقه داشت، شخصی به ما رسيد و از مرحوم شاه‌آبادی پرسيد: شما درست می‌گوييد، يا اين آقا؟ ( اشاره به شيخ )
آيت الله شاه ‌آبادی فرمود: چه چيز را درست می‌گويد؟ چه می‌خواهی؟
آن شخص گفت: كدام يك از شما درست می‌گوييد؟
آيت الله شاه‌آبادی فرمود:
« من درس می‌گويم و ياد می‌گيرند، ايشان انسان می‌سازد و تحويل می‌دهد! »
هر چند اين سخن حاكی از نهايت تواضع و فروتنی اين عالم ربانی و عارف كامل است، ليكن بيانگر تأثير كلام و قدرت تربيت و سازندگی جناب شيخ نيز هست.
  • تأثیر کلام شیخ در تربیت نفوس
دكتر حميد فرزام، تأثير كلام و جاذبه جناب شيخ را چنين توصيف مي‌كند:
استاد جلال‌الدين همايی، از استادان معروف دانشگاه تهران كه در علوم و معارف، خاصه ادبيات فارسی و عرفان و تصوف اسلامی از مشاهير زمان ما بود و سمت استادی بنده را داشتند، در شصت سالگی به حضور جناب شيخ رسيده بودند.
طبق معمول، يك روز كه به خدمت جناب شيخ رسيدم فرمودند:
« استادت آقا جلا‌الدين همايی پيش من آمدند. من چند جمله به ايشان گفتم، سخت منقلب شدند و با حسرت و ندامت محكم دستی بر پيشانی خود زدند و حديث نفس كردند و گفتند: عجب!! شصت سال راه را عوضی رفتم!! »
  • آخرين كلاس عرفان
در بعضی از جلسات دعا و نيايش كه گرم صحبت می‌شدند می‌فرمودند:
« رفقا! اين حرف‌هايی كه من به شما می‌زنم از آخرين كلاس عرفان است. »
  • اخلاص، سفارش ویژه شیخ
يكی از اصلی ترين مسايلی كه شيخ در تعليم و تربيت شاگردان هميشه بر آن تأكيد داشت، مسئله اخلاص بود. اخلاص نه تنها در عقيده و عبادت، بلكه اخلاص در همه كارها.
یکی از سخنان ارزنده و بسیار آموزنده جناب شیخ این است که می فرمود:
« همه چیز خوب است، اما برای خدا »!
گاه به چرخ خياطی خود اشاره می‌كرد و می‌فرمود:
« اين چرخ خياطی را ببينيد، همه قطعات ريز ودرشتش مارك مخصوص كارخانه را دارد ... می‌خواهند بگويند كوچكترين پيچ اين چرخ هم بايد نشان كارخانه ما را داشته باشد. انسان مؤمن هم همه كارهای او بايد نشان خدا را داشته باشد. »
  • جلسات عمومی
جلسات عمومی شيخ معمولا هفته‌ای يك بار در منزل خودش برگزار می‌شد. در جلسات عمومی شیخ حدود 200 نفر شرکت می کردند. همچنين بيشتر روزهای عيد ، ميلاد و روزهای شهادت معصومان (ع) مجلسی در منزل خود برقرار می‌كرد، ايام محرم و صفر و ماه مبارك رمضان نيز هر شب برنامه موعظه داشت. گاهی كه اين جلسه ها در منزل دوستان و به صورت دوره ای برگزار می‌شد، در حدود دو سال طول می كشيد.
جلسه‌های هفتگی معمولا شب‌های جمعه بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء، به امامت جناب شيخ برگزار می‌شد. ايشان پس از نماز، در آغاز جلسه ابتدا چند بيت از اشعار مشتمل بر استغفار مرحوم فيض را با نوايی گرم می‌خواند:
زهر چه غير يار استغفر الله
زبود مستعار استغفر الله
يكی از شاگردان شيخ می‌گويد: اين ابيات را ايشان به گونه‌ای ادا میكرد كه نمیتوانستيم جلوی گريه خود را بگيريم، و بعد يكی از مناجات‌های پانزده ‌گانه منسوب به امام زين‌العابدين (ع) را، با حالی كه قابل توصيف نيست، می‌خواند.
ديگری می‌گويد: درجلسات دعای شيخ كسی را نديدم كه مانند خود او اشك بريزد، واقعاً گريه او جگر سوز بود.
پس از پايان دعا و تقسيم چای، شروع به سخن گفتن و موعظه میكرد. جناب شيخ بسيار خوش بيان بود و در سخنرانیها تلاش می‌كرد يافته‌های خود را از قرآن و احاديث اسلامی و حقايقی كه درباره آنها به يقين رسيده بود به ديگران منتقل كند.
آقای دكتر ثباتی درباره آغاز آشنايی خود با جناب شيخ و چگونگی جلسه‌های او می‌گويد: در سالهای آخر دبيرستان، توسط مرحوم دكترعبدالعلی گويا - دارای دكترای فيزيك اتمی از فرانسه- با جناب شيخ آشنا شدم و حدود ده سال كم و بيش در جلسات ايشان شركت می‌كردم. جلسه ايشان مجلسی بود مختصر، با تعدادی افراد محدود و خصوصی، جنبه عمومی نداشت، هرگاه جلسه پر جمعيت می‌شد و اشخاص نامحرم به جلسه می‌آمدند جلسه را موقتاً تعطيل می‌كرد؛ يعنی: دنبال مريد نبود.
جلسه آن قدر روحانيت داشت كه كسی در آن، صحبت از مسايل مادی و دنيوی نمی‌كرد و اگر احياناً كسی صحبت از ماديات می‌كرد اطرافيان، از آن صحبت‌ها احساس تنفر می‌كردند. صحبت‌های جناب شيخ در باب « قرب به خدا » و « محبت به خدا » و « سير به سوی خدا » بود. ايشان قرب به خدا را در دو كلمه خلاصه می‌كرد؛ می‌گفت:
« بايد از حالا اوسا (استاد) را عوض كنی؛ يعنی: تاكنون هر كاری می‌كردی برای خودت می‌كردی، از اين به بعد هر كاری می‌كنی برای خدا بكن و اين نزديك‌ترين راه به خداست « پای بر سر خود نه، يار را در آغوش آر».
همه خودهای انسان، از خود پرستی است، تا خداپرست نشوی به جايی نمی‌رسی:
گر ز خويشتن رستی با حبيب پيوستی
ورنه تا ابد می‌سوز كار و بار تو خام است
كارها را بايستی برای او بكنی، آن هم با محبت او؛ يعنی: او را دوست داشته باشی و اعمالت را به دوستی او انجام دهی، داشتن محبت به خدا، و انجام عمل برای خدا سر همه ترقيات معنوی بشر است، و اين در سايه مخالفت با نفس است، بنابراين تمام ترقيات بشر در مخالفت با نفس است، تا با نفس كشتی نگيری و زمينش نزنی، ترقی نمی‌كنی. »
و می‌فرمود:
« قيمت تو به اندازه خواست توست، اگر خدا را بخواهی قيمت تو بی نهايت است واگر دنيا رابخواهی قيمت تو همان است كه خواسته‌ای.»
در عبارات دعا تكيه می‌كرد، گاهی تكرار میكرد، گاهی توضيح می‌داد، دعای يستشير و مناجات خمسه عشر را زياد می‌خواند، و عقيده داشت كه دعای يستشير معاشقه با محبوب است.
در ايام محرم كمتر صحبت می‌كرد، در عوض از كتاب طاقديس، مصيبت اهل بيت (ع) چند صفحه می‌خواند و گريه می‌كرد و سپس به مناجات می‌پرداخت.
  • تأكيد بر اطاعت خدا و مخالفت هوی
جناب شيخ معتقد بود كه حكمت آفرينش انسان، خلافت الهی و نمايندگی خداست و هر گاه او به اين مقصد برسد می‌تواند كار خدايی كند و راه رسيدن به آن، اطاعت از خدا و مخالفت با هوای نفس است، و در اين‌باره می‌فرمود:
« در حديث قدسی آمده:
يابن آدم! خلقت الأشياء لأجلك و خلقتك لأجلي؛
ای فرزند آدم! همه چيزها را برای تو آفريدم و تو را برای خودم آفريدم. »
« عبدي أطعني حتي أجعلك مثلی أو مثلی؛
بنده من از من اطاعت و فرمان برداری كن، تا تو را مانند خود يا مثل خود بگردانم. »
طبق اين احاديث، رفقا شما خليفه الله هستند، شما گلابی شاه ميوه‌ايد، قدر خود را بدانيد و از هوای نفس پيروی نكنيد و فرمان خدا ببريد و به جايی می‌رسيد كه می‌توانيد كار خدايی بكنيد. خدا همه عالم را برای شما، و شما را برای خودش آفريده‌ است ببينيد كه چه مقام و منزلتی به شما عطا فرموده است. »
مكرر می‌فرمودند:
« خداوند به من كرامت كرده، شما هم كار خدايی انجام دهيد به شما هم میدهد، آقای بنا! آقای خياط! شما اين خشتی كه می‌گذاريد و اين سوزن كه می‌زنيد به عشق خدا بزن و حواست در خدا باشد، و اين لباس را كه متری صد تومان به تن داری، نگو: من متری صد تومان خریده‌ام، بگو: اين را خدا داده. معرف خدا باش نه معرف خود! »
  • حضور يك خبر چين
به تدريج رؤسای دولتی و افراد سرشناس نيز در جلسه‌های شيخ شركت می‌كردند. به گفته شيخ، آن‌ها برای حل مشكل خود می‌آمدند و در خانه او سراغ « پيرزنه: دنيا » را می‌گرفتند. التبه در ميان آنان كسانی هم بودند كه از موعظه‌های شيخ در حد خود بهره‌مند می‌شدند.
با توجه به حضور اين افراد، تشكيلات اطلاعاتی رژيم شاه، نسبت به جلسه‌های شيخ حساس شد، و شخصی به نام سرگرد «حسن ايل بيگی» را مأمور كرد كه همراه شخص ديگری به صورت ناشناس در جلسه شيخ حضور پيدا كند و دليل حضور رجال دولتی در جلسه‌های شيخ را گزارش نمايد.
وقتی مأمور ساواك وارد جلسه شد، شيخ ضمن مواعظ و نصايح خود برای حاضران، فرمود:
« به خدا توجه كنيد و غير خدا را در دل راه ندهيد، چون دل آينه است و اگر يك لكه كوچك پيدا كند، زود نشان می‌دهد. حالا بعضی‌ها مثل قاصد و خبرچين می‌مانند و با نام مستعار می‌آيند، مثلاً اسمش حسن است و به نام فلان می‌آيد. »
اين جملات، مأمور ساواك، سرگرد حسن ايل بيگی را كه اسم واقعی او را كسي نمی‌دانست، شگفت زده كرد و چنان تحت تأثير قرارداد كه بنابر مسموع از ساواك استعفا داد.
  • اول پدرت را راضی كن!
جناب شيخ گاه به بعضی از افراد اجازه حضور در جلسه‌های خود را نمی‌داد و يا شرطی برای آن می‌گذاشت. يكی از ارادتمندان شيخ كه قريب بيست سال با ايشان بود آغاز ارتباط خود با شيخ را اين گونه تعريف می‌كند: در آغاز هرچه تلاش می‌كردم كه به محضر او راه پيدا كنم اجازه نمی‌داد تا اين كه يك روز در مسجد جامع ايشان را ديدم، پس از سلام و احوال پرسی گفتم: چرا مرا در جلسات خود راه نمی‌دهيد؟
فرمودند:
« اول پدرت را از خود، راضی كن بعد با شما صحبت می‌كنم. »
شب به منزل رفتم و به دست و پای پدرم افتادم و با اصرار و التماس از او خواستم كه مرا ببخشد. پدرم كه از اين صحنه شگفت زده شده بود پرسيد: چه شده؟
گفتم: شما كار نداشته باشيد، من نفهميدم، مرا ببخشيد و ... بالأخره پدرم را از خود راضی كردم.
فردا صبح به منزل جناب شيخ رفتم، تا مرا ديد فرمود:
« بارك الله! خوب آمدی، حالا پهلوی من بنشين. »
از آن زمان، كه بعد از جنگ جهانی دوم بود تا موقع فوت، با ايشان بودم.

هیچ نظری موجود نیست: