اى مردم شاهد باشيد زيد فرزند من است

همچنان كه در داستان 35 گفته شد سومين مردى كه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايمان آورد زيدبن حارثه بود.
زيد از بردگانى بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را آزاد كرد، او پسر خوانده رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، بدين جهت او را زيد بن محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم مى گفتند ولى وقتى كه آيه ادعوهم لابائهم نازل گرديد از پس به زيدبن حارثه مشهور گرديد.
زيد مورد علاقه خاص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود و در بيشتر غزوات و جنگهاى آن زمان حضور داشت و در ((9)) نبرد مسئوليت فرماندهى به عهده او بود و او تنها يار رسول خداست كه نامش در قرآن آمده است .
زيد در دوران كودكى همراه مادرش به ديدن بستگانش رفت ، طايفه ((بنى قين )) به فاميل و بستگان مادرش حمله بردند و آنها را غارت كردند و در اين ماجرا زيد به اسارت در آمد و به بازار ((عكاظ)) آوردند و به معرض ‍ فروش قرار دادند، شخصى بنام حكيم بن حزام او را براى حضرت خديجه (عليه السلام ) خريد و ايشان او را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بخشيد.
پدر زيد پس از مدتى از محل اقامت او مطلع شد و به همراه برادرش به مكه آمد و نزد ابوطالب رفت و گفت : فرزند من با برادرزاده شما محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است به او بگو يا زيد را بفروشد يا آزادش ‍ كند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : زيد آزاد است هر كجا كه مى خواهد برود، سپس فرمود: زيد را احضار كنيد اگر شما را برگزيد بدون هيچ بهائى از شما مى باشد، اما اگر مرا برگزيد هرگز كسى را كه حاضر نيست از من جدا شود به كسى واگذار نمى كنم .
وقتى زيد را حاضر كردند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود مرا مى شناسى اكنون مى توانى به ميل خود همراه پدرت به خانواده و قبيله خود برگردى يا نزد من بمانى .
زيد گفت : من از محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) جدا نمى شوم و هيچ كسى را بر او مقدم نمى دانم .
پدر زيد وقتى چنين ديد رو به اطرافيان و سران عرب كرد و گفت : اى مردم قريش شاهد باشيد كه زيد فرزند من نيست .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) وقتى چنين ديد دست زيد را گرفت و كنار كعبه برد و در اجتماع قريش چنين اعلام كرد: اى مردم ! شاهد باشيد كه زيد فرزند من است او از من ارث مى برد و من از او و بنا به نقلى چون پدر زيد از علاقه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او آگاه شد خوشحال و به محل خود بازگشت .

هیچ نظری موجود نیست: