عدى بن حاتم

معاويه به دربان گفت : او را بيرون بر و عدى بن حاتم را داخل ساز چون داخل شد معاويه گفت : روزگار از ياد على بن ابى طالب چه به جاى گذارده ؟ عدى گفت : مگر جز ياد على چيز ديگرى را هم رعايت كرده است ؟ معاويه گفت : او را چگونه دوست دارى ؟ عدى آهى از دل بر كشيد و گفت : به خدا سوگند دوستى ام دوستى تازه اى است كه هيچ گاه كهنه نمى شود و در سويداى دلم ريشه كرده و تا روز معاد باقى است ، سينه ام سرشار از عشق اوست به طورى كه سراسر اندامم را فرا گرفته و انديشه ام را اشغال نموده است .
هواداران بنى اميه به معاويه گفتند: اى امير مؤمنان ، عدى پس از جنگ صفين خوار و ذليل گشته است . عدى گريست و اشعارى گفت كه ترجمه اش اين است :
((معاويه پسر هند با من مجادله مى كند ولى همراه به هدف خود نمى بايد)).
((مرا به ياد ابوالحسن على مى اندازد در حالى كه اندوه بزرگى از فراق او به دل دارم )).
((من پاسخ سختى براى او دارم ، البته پاسخ اندك من براى امثال او كافى است )).
((وليد و عمرو گويند: عدى پس از جنگ صفين خوار و ذليل گشته است )).
((گويم : راست مى گوييد، اركان وجودم شكسته و آنان كه در پناهشان بر دشمن حمله مى بردم از من مفارقت جسته اند)).
((زوداكه هواداران پسر هند زيان بينند و هواداران پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم سود برند و رستگار گردند)).

هیچ نظری موجود نیست: