نامه اى در كنار قبر مطهر!

به خاطر جنگى كه به وقوع پيوست بود جدم، ورام بن ابى فراس زا حله به كاظمين پناه برده و در حدود پنجاه و يك روز در آن جا اقامت نمود.
من نيز پس از او قصد تشرف به سامرا حركت نموده و در كاظمين او را ملاقات نمودم. هوا بسيار سرد بود.
وقتى دانست كه قصد تشرف به سامرا را دارم. نامه اى به من داد و گفت: اين را محكم در لباس خود حفظ كن! وقتى به قبه شريفه امام حسن عسكرى (عليه السلام) رسيدى، اول شب به تنهايى وارد حرم مطهر شو و آن قدر صبر كن كه همه بروند، آن گاه اين نامه را كنار قبر منور قرار بده! اول صبح (هنگامى كه هنوز رفت و آمد چندانى شروع نشده) باز گرد! اگر نامه را آن جا نديدى درباره آن چيزى به كسى مگو!
من نيز چنين نمودم، و پس از بازگشت نامه به نيافتم. به طرف شهر خودم به راه افتادم، جدم ورام نيز پيش از من به حله بازگشته بود.
وقتى به راه افتادم، جدم ورام نيز پيش از من به حله بازگشته بود. وقتى او را در منزلى ملاقات كردم، گفت: حاجتى را كه مى خواستم، گرفتم .

هیچ نظری موجود نیست: