در سفر شرعى ، نيت و انگيزه از همه مهمتر و در حقيقت ، مايه اصلى حركت است و هر كس در هر سفر زيارتى به اندازه خلوص نيتى كه دارد، از مزاياى آن بهره مند مى شود؛ بنابراين بايد به خويشتن خويش رسيد و تصفه اى در گفتار و كردار و رفتار و اخلاق خود به وجود آورد و خودستايى ، خودنمايى ، دروغگويى و مراعات نكردن حقوق ديگران را از خود دور ساخت سپس با عزمى راسخ پاى در سفر يارت نماد.
و به قول حافظ:
در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم
سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور
يا به قول سعدى :
جور دشمن چه كند گر نكشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادى بهم اند
هر مسافر، خواه زائر و خواه غير زائر، براى بيمه شدن در سفر، بايد به حضرت رضا عليه السلام متوسل شود و اين دعا را بخواند!
اللهم انى اسئلك بحق وليك الرضا، على بن موسى الرضاالا سلمتنى به فى جميع اسفارى فى البرارى و الجبال و القفار و الاودية و الحياض من جميع ، اخافه و احذره انك رؤ وف رحيم .
محدث قمى رضوان الله عليه در كتاب باقيات الصالحات ، در حاشيه مفاتيح در صفحه 1153 - 1156 مى نويسد:
هر كس براى حاجتى از خانه اش به قصد سفر خارج مى شود و مايل است كه او را سالم برگردانم و حاجتش برآورده شود، در موقع خارج شدن از منزل بگويد:
بسم الله مخرجى و باذنه خرجت و قد علم قبل ان اخرج خروجى و قد احصى علمه ما فى مخرجى و مرجعى توكلت على الا له الاكبر توكل مفوض اليه امره و مستعين به على شؤ ونه مستزيد من فضله مبرء نفسه من كل حول و من كل قوة الا به خروج ضرير خرج بضره الى من يكشفه و خروج فقير خرج بفقره الى من يسده و خروج عائل خرج بعيلته الى من يغنيها و خروج من ربه اكبر ثقته و اعظم رجائه و افضل امنيته الله ثقتى فى جميع امورى كلها به فيها جميعا استعين و لا شى ء الا ما شاء الله فى علمه اسئل الله خير المخرج و المدخل الا اله الا هو اليه المصير.
محدث قمى در آداب زيارت امام حسين عليه السلام مى نويسد:
علما در احوال اصحاب كهف نقل كرده اند كه آنها از مخصوصين دقيانوس و به منزله وزراى او بودند؛ وقتى رحمت خداى تعالى شامل حال آنان شد، به فكر خدا پرستى و اصلاح كار خود برآمدند و صلاح خود را در اين ديدند كه از مردم كناره بگيرند و در غارى ماءوى گرفته به عبادت خدا مشغول شوند.
سوار بر اسب شدند و از شهر بيرون رفتند همينكه سه ميل راه پيمودند، تمليخا كه يكى از آنها بود گفت : برادران ! انزلوا ان خيولكم و امشوا على ارجلكم .
از اسبهاى خود پياده شويد و پياده راه بسپريد، شايد خدا بر شما ترحم كند و گشايشى در كارتان پديد آيد، پياده شدند و در آن روز، هفت فرسخ پياده راه رفتند تا آنكه پاهايشان مجروح و خون آنها جارى شد.
اگر ما امروز نمى توانيم از مسافرت با هواپيما يا ماشين سوارى آخرين سيستم ، چشم پوشى كنيم لااقل ، از اسب خود خواهى و كبر، پياده و بر مركب تواضع و فروتنى سوار شويم .
خواندن دعاى سفر، در موقع خروج از منزل ، مستحب است .
كاروانى كه بود بدرقه اش لطف خدا
به تجمل بنشيند به جلالت برود.
هنگام سوار شدن بر وسيله سوارى خواندن آيات پنج سوره كه در ص 96 ذكر شده و دعاى اللهم انى استودعك ...براى او سودمند است .
سيد بن طاووس رضوان الله عليه در امان الاخطار در مورد انگشتر مى نويسد:
محمد بن قاسم بن علاء، از صافى خادم امام على النقى عليه السلام نقل كرد و گفت : از حضرت امام على النقى عليه السلام اجازه گرفتم تا به زيارت جدش ، حضرت رضا عليه السلام ، بروم .
فرمود: با خود انگشترى داشته باش كه نگينش عقيق زرد باشد و نقش نگينش ، ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله استغفرالله و بر روى ديگر نگين ، محمد و على ، نقش كرده باشند چون اين نگين را با خود دارى ، از شر دزدان و راهزنان ، امان يابى و سالم بمانى و دينت را بهتر حفظ كند.
خادم گفت : آمدم و انگشترى كه حضرت گفته فرموده بود، تهيه كردم .
پس از آن برگشتم كه وداع كنم ؛ بعد از وداع ، قدرى كه درو شدم ، فرمود؛ صافى ! گفتم : لبيك سيدى !
فرمود: انگشتر فيروزه هم بايد با خود داشته باشى ، در بين راه توس و نيشابور شيرى ، به شما و قافله برخواهد خورد. و از حركت قافله جلوگيرى خواهد كرد.تو پيش برو.و آن انگشتر را به شير بنماى ، و بگو، مولاى من مى گويد: از جلو راه دور شو.!
و بايد كه بر يك طرف نگين فيروز0 (الملك لله ) نقش كنى ، و در طرف ديگرش الملك لله الواحد القهار؛ زيرا كه نقش انگشتر اميرالمؤ منين عليه السلام (الله الملك ) بود. چون خلافت به آن جناب رسيد، الملك لله الواحد القهار، نقش كرد. و نگينش فيروزه بود. و چنين نگينى انسان را از حيوانات درنده امان مى بخشد و باعث ظفر و غلبه در جنگها مى شود.
صافى مى گويد: به سفر رفتم ، به خدا سوگند، در همان مكان كه حضرت فرموده بود، شير بر سر راه آمد و آنچه فرموده بود، انجام دادم . شير برگشت . وقتى از زيارت برگشتم ، جريان سفر را براى امام عليه السلام ، نقل كردم ، فرمود:
يك چيز، ماند، كه نگفتى .گفتم : آقاى من ! شايد فراموش كرده باشم .
فرمود: شبى كه در توس نزديك قبر شريف به سر مى بردى ، گروهى از جنيان به زيارت قبر آن جناب آمده بودند؛ آن نگين را در دست او ديدند و نقش آن را خواندند و از دست تو بيرون آوردند؛ بيمارى داشتند؛ آن انگشتر را در آب شسته ، آن آب را به بيمار خود دادند و بيماريشان شفا يافت ؛ بعدا انگشتر را برگرداندند تو قبلا در دست راست كرده بودى ؛ آنها در دست چپ كردند.از اين مطلب تعجب كردى و علتش را نمى دانستى .نزديك سر خود ياقوتى يافتى و برداشتى اينك همراه تو است . آن را به بازار ببر.و به هشتاد اشرفى خواهى فروخت ؛ اين ياقوت ، هديه آن جنيان است كه براى تو آورده بودند.
صافى گفت : آن ياقوت را به بازار بردم و به هشتاد اشرفى فروختم . چنانكه سرورم فرموده بود.
خواندن آيه 85 سوره قصص .
بسم الله الرحمن الرحيم
ان الذى فرض عليك القرآن لرادك الى معاد، فالله خير حافظا و هو ارحم الرحمين .
و آيه 3 سوره زخرف
سبحان الذى سخرلنا هذا و ماكنا له مقرنين .
بسيار خوب است ، همراه داشتن انگشتر عقيق و فيروزه و تربت امام حسين عليه السلام مستحب است ؛ و چنانكه قبلا هم ذكر شد؛ مسافر در آغاز سفر آية الكرسى و دعاى اللهم انى استودعك اليوم نفسى و اهلى ... را بايد بخواند.مسافرانى كه با وسيله سوارى خود به سفر مى روند، در مسيرهاى كه محراب مسجد يا قبرستان مسلمانان نيست تا جهت قبله را به وسيله آنها تشخيص دهند؛ به همراه داشتن قبله نماى زرم آرا - كه زاويه انحراف را تعيين كرده است - براى استفاده با شرايط خاص آن لازم است .
آورده اند كه شخصى در خانه خدا پشت به كعبه نماز مى خواند وقتى علتش را پرسيدند، گفت : من در جهتى كه قبله نمايم نشان مى دهد، نماز مى خوانم
من در چند سال پيش با آقاى دكتر بسيار متدين و وارسته اى - كه حتى از سود حساب پس انداز هم استفاده نمى كرد - همسفر بودم ؛ در شهرى كه براى اداى فريضه نماز با هم بوديم در جهتى ايستاد كه بر خلاف قبله مساجد، بيش از سى درجه انحراف داشت ؛ با وجود اينكه فقها قبله مسجد را كافى مى دانند (مگر اينكه بر خلاف آن علم داشته باشند).
وقتى علتش را پرسيدم ، گفت : من از قبله نما استفاده مى كنم ، وقتى قبله نما گذاشتيم ، معلوم شد كه ايشان به طرف قطب ، نماز مى خوانند نه به طرف قبله ؛ زيرا عقربه قبله نماها در جهت قطب مى ايستد كه بايد در هر مكانى زاويه انحراف قطب و قبله را تعيين نمود؛ بنابراين بايد توجه داشت كه از هر قبله نمايى ، بدون در نظر گرفتن شرايط خاص آن ، نمى تواند استفاده كرد.
بر هر مسلمان ، خصوصا هر زائر، لازم است كه به نماز و اوقات آن ، بسيار اهميت دهد.
امام صادق عليه السلام فرمود: هر نماز فريضه ، بهتر از بيست حج و هر حج ، بهتر از خانه اى پر از طلاست كه در راه خدا صدقه دهند.
معمولا بعضى از مسافران ، در سفرها ممكن است به نماز چندان اهميت ندهند؛ اما براى زائر، بسيار زشت و فبيح است كه به زيارت ائمه عليهم السلام - كه عملى مستحب است - بپردازد؛ ولى به نماز و فريضه - كه در قيامت اولين پرسش از آن خواهد بود - چندان توجهى از خود نشان ندهد و در اداى آن اهمال سستى كند.
در سفر زيارتى ، خوشرفتارى با همراهان و ترك مجادله بيهوده و پرهيز از خودخواهى و خود را بر ديگران مقدم داشتن را بايد در نظر داشت .
در سفرهاى گروهى ، خصوصا كسانى كه خودروهاى شخصى دارند؛ پيوسته رفقاى همراه خود را بايد ببينند.
امام ششم عليه السلام فرمود:
هر كس در بيابان از همسفر مؤ من خود به اندازه اى سبقت بگيرد كه ديگر او را نبيند مسؤ ول خطر خواهد بود كه احتمالا در راه برايش پيش خواهد آمد.
مسافر در سير و سفر بايد سه خصلت داشته باشد:
1- اخلاقى كه با همراهان خود به خوبى رفتار كند.
2- بردبارى و حلمى كه خشم خود را مهار كند.
3- پارسايى و ورعى كه او را از گناهان نگه دارد.
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: از مروت نيست كه انسان هر بد و خوبى كه در سفر مى بيند بازگو كند.
قال رسول اكرم صلى الله عليه و آله : سيد القوم خادمهم فى السفر .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: با شخصيترين اشخاص در سفر، كسى است كه خدمتكار همسفران خود باشد.
مرحوم حاجى اعتماد سرابى - كه وعاظ و علماى مشهد بود - مى گفت : من در سفر عتبات ، با مرحوم شيخ مهدى واعظ خراسانى و محدث جليل القدر، شيخ عباس قمى همسفر بودم ؛ با اينكه محدث قمى از هر جهت بر ما برترى داشت دائما در حمل و نقل اثاث بر ما سبقت مى گرفت و حتى يك بار هم نشد كه از اتومبيلى پياده شويم كه اثاث و چمدانهاى خود را خودمان برداريم .
شهيد مطهرى از بحار الانوار نقل مى كند، كه كاروانى آهنگ مكه داشت همينكه به مدينه رسيد، چند روزى استراحت كرد و بعد به مقصد مكه حركت نمود.
در بين راه مكه و مدينه ، در يكى از منازل ، اهل قافله ، به مردى برخوردند كه با آنها آشنا بود.آن مرد، در بين صحبت با آنها متوجه شد كه شخصى با چابكى و نشاط مشغول خدمت اهل قافله است در لحظه اول او را شناخت و با تعجب پرسيد: اين شخص را مى شناسيد؟! نه ، او را نمى شناسيم ؛ در مدينه به ما ملحق شد؛ مردى صالح و پرهيزگار است .مگر اين شخص كيست ؟
اين على بن الحسين عليه السلام است . جمعيت ، آشفته برخاستند و پاى امام را بوسيدند و گفتند: اين چه كارى بود كه انجام داديد؟
ممكن بود - خداى ناخواسته - جسارتى از ما سر زند و مرتكب گناهى بزرگ شويم .
فرمود: من عمدا شما را - كه مرا نمى شناختيد - براى همسفرى اختيار كردم ؛ زيرا گاهى با كسانى كه مرا مى شناسند مسافرت مى كنم ؛ آنها به خاطر رسول الله صلى الله عليه و آله نسبت به من زياد شفقت و مهربانى مى كنند؛ از اين رو مايلم همسفرانى انتخاب كنم كه مرا نشناسند تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نايل شوم .
روايت مهم ديگر:
ابو هارون روايت كرده است كه من با جمعى در خدمت امام ششم عليه السلام بودم .آن حضرت فرمود: براى چه ما را خوار مى كنيد؟!
مرد خراسانى برخاسته ، گفت : به خدا پناه مى بريم از اينكه شما را خوار يا به امرتان بى اعتنائى كنيم .
فرمود: آرى ، تو خود، يكى از آنان هستى كه كه ما را خوار كردى .آن مرد گفت : به خدا پناه مى برم كه اين كار را مرتكب شده باشم .
فرمود: واى بر تو! آيا زمانى كه در جحفه بودى صداى فلان كس را نشنيدى كه به تو پيشنهاد كرد كه از پياده روى خسته شده ام ؛ مرا به قدر يك ميل سوار كن .
تو سرت را بلند نكردى و با بى اعتنايى از او دور و موجب خوارى و ذلت و سرشكستگى او شدى .
هر كه مؤ منى را خوار كند ما را خوار نموده و حرمت خدا را ضايع كرده است .
انسان در سفرها، خصوصا سفرهاى زيارتى كارهاى مخصوص خود را به ديگران نبايد تحميل كند.
مردى از سفر حج برگشته بود و سرگذشت مسافرت خود و همراهانش را براى امام ششم عليه السلام تعريف مى كرد.
مخصوصا يكى از همسفران خود را بسيار مى ستود و مى گفت : كه او چه مرد آقاى بود؟ ما همراهى چنين مرد شريفى افتخار مى كرديم ؛ او يكسره مشغول عبادت بود. همينكه در منزلى فرود مى آمديم ، او فورا به گوشه اى مى رفت و سجاده اش را پهن كرده به عبادت مشغول مى شد. آن حضرت فرمود: پس چه كسى كارهاى مخصوص او را انجام مى داد و يا مركبش را تيمار و مراقبت و به خوراك او رسيدگى مى كرد؟
گفت : ما با افتخار كارهاى او را انجام مى داديم و او فقط به كار مقدس خود مشغول بود.
آن حضرت فرمود: بنابراين شما از او برتر بوده ايد.
خوب توجه كرده ، ببينيد كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله خود چگونه رفتار مى كرد؟
قافله چند ساعت راه پيموده بود؛ آثار خستگى در سواران و مركبها پديدار گشته بود؛ همينكه به منزلى رسيدند - كه در آنجا آب بود - قافله فرود آمد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله - كه همراه قافله بود - شتر را خوابانيد؛ قبل از هر كارى ، همه در فكر بودند كه خود را به آب رسانند و مقدمات نماز را فراهم سازند رسول اكرم صلى الله عليه و آله بعد از آنكه پياده شد، به طرفى كه احتمال مى داد، آب در آنچه هست روان شد؛ ولى بعد از پيمودن مقدارى راه ، بدون اينكه با كسى سخن بگويد، به طرف مركب خود برگشت .
اصحاب و ياران با تعجب با خود گفتند: شايد اينجا را براى فرود آمدن مناسب نديدند و مى خواهند فرمان حركت بدهند.
چشمها مراقب و گوشها، منتظر فرمان بود.
وقتى به شتر خود رسيد، زانوهاى آن را بست ؛ دو مرتبه به سوى مقصد خود در جستجوى آب رفت . فرياد اصحاب بلند شد كه چرا به ما فرمان نداديد؟ تا اين كار را انجام دهيم ؛ فرمود: هرگز در كارهاى خودتان از ديگران كمك نگيريد و لو يك قطعه چوب مسواك باشد.
اين رفتار خوش در سفر، شامل بسيارى از مسائل اخلاق است ، كه يكى از آنها كمك به همسفران و بار خود را به دوش ديگران نينداختن است .
ابن عثم در ارجوزه خود چنين گفته است :
و اليحسن الانسان فى حال السفر
اخلاقه زيادة على الحضر
وليدع عند الواضع للخوان
من كان حاضرا من الاخوان
انسان ، اخلاق خود را در سفر بيشتر از حضر بايد خوب كند.
وقتى سفره براى خوردن غذا پهن مى كند، دوستان حاضر در سفر را به خوردن غذا دعوت كند.
امام ششم عليه السلام از پدران خود نقل كرد كه اميرالمؤ منين عليه السلام در سفرى با مردى (كتابى ) يعنى ، يهود يا نصرانى ، همسفر بود.
ذمى به ايشان گفت : قصد كجا داريد؟ فرمود: به كوفه مى روم .ذمى بر سر دو راهى كوفه ، راه خود را در پيش گرفت ؛
اما اميرالمؤ منين عليه السلام بر خلاف انتظار او، از راه ذمى راه را ادامه داد.همسفر آن حضرت ، با تعجب گفت : مگر نگفتى به كوفه مى روى ؟ فرمود: چرا، گفت : اين راه كوفه نيست .فرمود: پيامبر، عليه السلام چنين دستور داده است كه از كمال خوش رفاقتى در سفر، اين است كه رفيق همسفر خود را چند قدمى بدرقه كنى .
ذمى گفت : آمدن شما فقط براى اين است ؟ فرمود: آرى .
ذمى گفت : البته هر كه از آن حضرت پيروى كرده ؛ به خاطر اخلاق كريمه او بوده و اين يكى از آنهاست كه او دستور داده ، من تو را گواه مى گيرم كه به دين شما داخل شدم .
در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم
سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور
يا به قول سعدى :
جور دشمن چه كند گر نكشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادى بهم اند
هر مسافر، خواه زائر و خواه غير زائر، براى بيمه شدن در سفر، بايد به حضرت رضا عليه السلام متوسل شود و اين دعا را بخواند!
اللهم انى اسئلك بحق وليك الرضا، على بن موسى الرضاالا سلمتنى به فى جميع اسفارى فى البرارى و الجبال و القفار و الاودية و الحياض من جميع ، اخافه و احذره انك رؤ وف رحيم .
محدث قمى رضوان الله عليه در كتاب باقيات الصالحات ، در حاشيه مفاتيح در صفحه 1153 - 1156 مى نويسد:
هر كس براى حاجتى از خانه اش به قصد سفر خارج مى شود و مايل است كه او را سالم برگردانم و حاجتش برآورده شود، در موقع خارج شدن از منزل بگويد:
بسم الله مخرجى و باذنه خرجت و قد علم قبل ان اخرج خروجى و قد احصى علمه ما فى مخرجى و مرجعى توكلت على الا له الاكبر توكل مفوض اليه امره و مستعين به على شؤ ونه مستزيد من فضله مبرء نفسه من كل حول و من كل قوة الا به خروج ضرير خرج بضره الى من يكشفه و خروج فقير خرج بفقره الى من يسده و خروج عائل خرج بعيلته الى من يغنيها و خروج من ربه اكبر ثقته و اعظم رجائه و افضل امنيته الله ثقتى فى جميع امورى كلها به فيها جميعا استعين و لا شى ء الا ما شاء الله فى علمه اسئل الله خير المخرج و المدخل الا اله الا هو اليه المصير.
محدث قمى در آداب زيارت امام حسين عليه السلام مى نويسد:
علما در احوال اصحاب كهف نقل كرده اند كه آنها از مخصوصين دقيانوس و به منزله وزراى او بودند؛ وقتى رحمت خداى تعالى شامل حال آنان شد، به فكر خدا پرستى و اصلاح كار خود برآمدند و صلاح خود را در اين ديدند كه از مردم كناره بگيرند و در غارى ماءوى گرفته به عبادت خدا مشغول شوند.
سوار بر اسب شدند و از شهر بيرون رفتند همينكه سه ميل راه پيمودند، تمليخا كه يكى از آنها بود گفت : برادران ! انزلوا ان خيولكم و امشوا على ارجلكم .
از اسبهاى خود پياده شويد و پياده راه بسپريد، شايد خدا بر شما ترحم كند و گشايشى در كارتان پديد آيد، پياده شدند و در آن روز، هفت فرسخ پياده راه رفتند تا آنكه پاهايشان مجروح و خون آنها جارى شد.
اگر ما امروز نمى توانيم از مسافرت با هواپيما يا ماشين سوارى آخرين سيستم ، چشم پوشى كنيم لااقل ، از اسب خود خواهى و كبر، پياده و بر مركب تواضع و فروتنى سوار شويم .
خواندن دعاى سفر، در موقع خروج از منزل ، مستحب است .
كاروانى كه بود بدرقه اش لطف خدا
به تجمل بنشيند به جلالت برود.
هنگام سوار شدن بر وسيله سوارى خواندن آيات پنج سوره كه در ص 96 ذكر شده و دعاى اللهم انى استودعك ...براى او سودمند است .
سيد بن طاووس رضوان الله عليه در امان الاخطار در مورد انگشتر مى نويسد:
محمد بن قاسم بن علاء، از صافى خادم امام على النقى عليه السلام نقل كرد و گفت : از حضرت امام على النقى عليه السلام اجازه گرفتم تا به زيارت جدش ، حضرت رضا عليه السلام ، بروم .
فرمود: با خود انگشترى داشته باش كه نگينش عقيق زرد باشد و نقش نگينش ، ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله استغفرالله و بر روى ديگر نگين ، محمد و على ، نقش كرده باشند چون اين نگين را با خود دارى ، از شر دزدان و راهزنان ، امان يابى و سالم بمانى و دينت را بهتر حفظ كند.
خادم گفت : آمدم و انگشترى كه حضرت گفته فرموده بود، تهيه كردم .
پس از آن برگشتم كه وداع كنم ؛ بعد از وداع ، قدرى كه درو شدم ، فرمود؛ صافى ! گفتم : لبيك سيدى !
فرمود: انگشتر فيروزه هم بايد با خود داشته باشى ، در بين راه توس و نيشابور شيرى ، به شما و قافله برخواهد خورد. و از حركت قافله جلوگيرى خواهد كرد.تو پيش برو.و آن انگشتر را به شير بنماى ، و بگو، مولاى من مى گويد: از جلو راه دور شو.!
و بايد كه بر يك طرف نگين فيروز0 (الملك لله ) نقش كنى ، و در طرف ديگرش الملك لله الواحد القهار؛ زيرا كه نقش انگشتر اميرالمؤ منين عليه السلام (الله الملك ) بود. چون خلافت به آن جناب رسيد، الملك لله الواحد القهار، نقش كرد. و نگينش فيروزه بود. و چنين نگينى انسان را از حيوانات درنده امان مى بخشد و باعث ظفر و غلبه در جنگها مى شود.
صافى مى گويد: به سفر رفتم ، به خدا سوگند، در همان مكان كه حضرت فرموده بود، شير بر سر راه آمد و آنچه فرموده بود، انجام دادم . شير برگشت . وقتى از زيارت برگشتم ، جريان سفر را براى امام عليه السلام ، نقل كردم ، فرمود:
يك چيز، ماند، كه نگفتى .گفتم : آقاى من ! شايد فراموش كرده باشم .
فرمود: شبى كه در توس نزديك قبر شريف به سر مى بردى ، گروهى از جنيان به زيارت قبر آن جناب آمده بودند؛ آن نگين را در دست او ديدند و نقش آن را خواندند و از دست تو بيرون آوردند؛ بيمارى داشتند؛ آن انگشتر را در آب شسته ، آن آب را به بيمار خود دادند و بيماريشان شفا يافت ؛ بعدا انگشتر را برگرداندند تو قبلا در دست راست كرده بودى ؛ آنها در دست چپ كردند.از اين مطلب تعجب كردى و علتش را نمى دانستى .نزديك سر خود ياقوتى يافتى و برداشتى اينك همراه تو است . آن را به بازار ببر.و به هشتاد اشرفى خواهى فروخت ؛ اين ياقوت ، هديه آن جنيان است كه براى تو آورده بودند.
صافى گفت : آن ياقوت را به بازار بردم و به هشتاد اشرفى فروختم . چنانكه سرورم فرموده بود.
خواندن آيه 85 سوره قصص .
بسم الله الرحمن الرحيم
ان الذى فرض عليك القرآن لرادك الى معاد، فالله خير حافظا و هو ارحم الرحمين .
و آيه 3 سوره زخرف
سبحان الذى سخرلنا هذا و ماكنا له مقرنين .
بسيار خوب است ، همراه داشتن انگشتر عقيق و فيروزه و تربت امام حسين عليه السلام مستحب است ؛ و چنانكه قبلا هم ذكر شد؛ مسافر در آغاز سفر آية الكرسى و دعاى اللهم انى استودعك اليوم نفسى و اهلى ... را بايد بخواند.مسافرانى كه با وسيله سوارى خود به سفر مى روند، در مسيرهاى كه محراب مسجد يا قبرستان مسلمانان نيست تا جهت قبله را به وسيله آنها تشخيص دهند؛ به همراه داشتن قبله نماى زرم آرا - كه زاويه انحراف را تعيين كرده است - براى استفاده با شرايط خاص آن لازم است .
آورده اند كه شخصى در خانه خدا پشت به كعبه نماز مى خواند وقتى علتش را پرسيدند، گفت : من در جهتى كه قبله نمايم نشان مى دهد، نماز مى خوانم
من در چند سال پيش با آقاى دكتر بسيار متدين و وارسته اى - كه حتى از سود حساب پس انداز هم استفاده نمى كرد - همسفر بودم ؛ در شهرى كه براى اداى فريضه نماز با هم بوديم در جهتى ايستاد كه بر خلاف قبله مساجد، بيش از سى درجه انحراف داشت ؛ با وجود اينكه فقها قبله مسجد را كافى مى دانند (مگر اينكه بر خلاف آن علم داشته باشند).
وقتى علتش را پرسيدم ، گفت : من از قبله نما استفاده مى كنم ، وقتى قبله نما گذاشتيم ، معلوم شد كه ايشان به طرف قطب ، نماز مى خوانند نه به طرف قبله ؛ زيرا عقربه قبله نماها در جهت قطب مى ايستد كه بايد در هر مكانى زاويه انحراف قطب و قبله را تعيين نمود؛ بنابراين بايد توجه داشت كه از هر قبله نمايى ، بدون در نظر گرفتن شرايط خاص آن ، نمى تواند استفاده كرد.
بر هر مسلمان ، خصوصا هر زائر، لازم است كه به نماز و اوقات آن ، بسيار اهميت دهد.
امام صادق عليه السلام فرمود: هر نماز فريضه ، بهتر از بيست حج و هر حج ، بهتر از خانه اى پر از طلاست كه در راه خدا صدقه دهند.
معمولا بعضى از مسافران ، در سفرها ممكن است به نماز چندان اهميت ندهند؛ اما براى زائر، بسيار زشت و فبيح است كه به زيارت ائمه عليهم السلام - كه عملى مستحب است - بپردازد؛ ولى به نماز و فريضه - كه در قيامت اولين پرسش از آن خواهد بود - چندان توجهى از خود نشان ندهد و در اداى آن اهمال سستى كند.
در سفر زيارتى ، خوشرفتارى با همراهان و ترك مجادله بيهوده و پرهيز از خودخواهى و خود را بر ديگران مقدم داشتن را بايد در نظر داشت .
در سفرهاى گروهى ، خصوصا كسانى كه خودروهاى شخصى دارند؛ پيوسته رفقاى همراه خود را بايد ببينند.
امام ششم عليه السلام فرمود:
هر كس در بيابان از همسفر مؤ من خود به اندازه اى سبقت بگيرد كه ديگر او را نبيند مسؤ ول خطر خواهد بود كه احتمالا در راه برايش پيش خواهد آمد.
مسافر در سير و سفر بايد سه خصلت داشته باشد:
1- اخلاقى كه با همراهان خود به خوبى رفتار كند.
2- بردبارى و حلمى كه خشم خود را مهار كند.
3- پارسايى و ورعى كه او را از گناهان نگه دارد.
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: از مروت نيست كه انسان هر بد و خوبى كه در سفر مى بيند بازگو كند.
قال رسول اكرم صلى الله عليه و آله : سيد القوم خادمهم فى السفر .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: با شخصيترين اشخاص در سفر، كسى است كه خدمتكار همسفران خود باشد.
مرحوم حاجى اعتماد سرابى - كه وعاظ و علماى مشهد بود - مى گفت : من در سفر عتبات ، با مرحوم شيخ مهدى واعظ خراسانى و محدث جليل القدر، شيخ عباس قمى همسفر بودم ؛ با اينكه محدث قمى از هر جهت بر ما برترى داشت دائما در حمل و نقل اثاث بر ما سبقت مى گرفت و حتى يك بار هم نشد كه از اتومبيلى پياده شويم كه اثاث و چمدانهاى خود را خودمان برداريم .
شهيد مطهرى از بحار الانوار نقل مى كند، كه كاروانى آهنگ مكه داشت همينكه به مدينه رسيد، چند روزى استراحت كرد و بعد به مقصد مكه حركت نمود.
در بين راه مكه و مدينه ، در يكى از منازل ، اهل قافله ، به مردى برخوردند كه با آنها آشنا بود.آن مرد، در بين صحبت با آنها متوجه شد كه شخصى با چابكى و نشاط مشغول خدمت اهل قافله است در لحظه اول او را شناخت و با تعجب پرسيد: اين شخص را مى شناسيد؟! نه ، او را نمى شناسيم ؛ در مدينه به ما ملحق شد؛ مردى صالح و پرهيزگار است .مگر اين شخص كيست ؟
اين على بن الحسين عليه السلام است . جمعيت ، آشفته برخاستند و پاى امام را بوسيدند و گفتند: اين چه كارى بود كه انجام داديد؟
ممكن بود - خداى ناخواسته - جسارتى از ما سر زند و مرتكب گناهى بزرگ شويم .
فرمود: من عمدا شما را - كه مرا نمى شناختيد - براى همسفرى اختيار كردم ؛ زيرا گاهى با كسانى كه مرا مى شناسند مسافرت مى كنم ؛ آنها به خاطر رسول الله صلى الله عليه و آله نسبت به من زياد شفقت و مهربانى مى كنند؛ از اين رو مايلم همسفرانى انتخاب كنم كه مرا نشناسند تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نايل شوم .
روايت مهم ديگر:
ابو هارون روايت كرده است كه من با جمعى در خدمت امام ششم عليه السلام بودم .آن حضرت فرمود: براى چه ما را خوار مى كنيد؟!
مرد خراسانى برخاسته ، گفت : به خدا پناه مى بريم از اينكه شما را خوار يا به امرتان بى اعتنائى كنيم .
فرمود: آرى ، تو خود، يكى از آنان هستى كه كه ما را خوار كردى .آن مرد گفت : به خدا پناه مى برم كه اين كار را مرتكب شده باشم .
فرمود: واى بر تو! آيا زمانى كه در جحفه بودى صداى فلان كس را نشنيدى كه به تو پيشنهاد كرد كه از پياده روى خسته شده ام ؛ مرا به قدر يك ميل سوار كن .
تو سرت را بلند نكردى و با بى اعتنايى از او دور و موجب خوارى و ذلت و سرشكستگى او شدى .
هر كه مؤ منى را خوار كند ما را خوار نموده و حرمت خدا را ضايع كرده است .
انسان در سفرها، خصوصا سفرهاى زيارتى كارهاى مخصوص خود را به ديگران نبايد تحميل كند.
مردى از سفر حج برگشته بود و سرگذشت مسافرت خود و همراهانش را براى امام ششم عليه السلام تعريف مى كرد.
مخصوصا يكى از همسفران خود را بسيار مى ستود و مى گفت : كه او چه مرد آقاى بود؟ ما همراهى چنين مرد شريفى افتخار مى كرديم ؛ او يكسره مشغول عبادت بود. همينكه در منزلى فرود مى آمديم ، او فورا به گوشه اى مى رفت و سجاده اش را پهن كرده به عبادت مشغول مى شد. آن حضرت فرمود: پس چه كسى كارهاى مخصوص او را انجام مى داد و يا مركبش را تيمار و مراقبت و به خوراك او رسيدگى مى كرد؟
گفت : ما با افتخار كارهاى او را انجام مى داديم و او فقط به كار مقدس خود مشغول بود.
آن حضرت فرمود: بنابراين شما از او برتر بوده ايد.
خوب توجه كرده ، ببينيد كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله خود چگونه رفتار مى كرد؟
قافله چند ساعت راه پيموده بود؛ آثار خستگى در سواران و مركبها پديدار گشته بود؛ همينكه به منزلى رسيدند - كه در آنجا آب بود - قافله فرود آمد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله - كه همراه قافله بود - شتر را خوابانيد؛ قبل از هر كارى ، همه در فكر بودند كه خود را به آب رسانند و مقدمات نماز را فراهم سازند رسول اكرم صلى الله عليه و آله بعد از آنكه پياده شد، به طرفى كه احتمال مى داد، آب در آنچه هست روان شد؛ ولى بعد از پيمودن مقدارى راه ، بدون اينكه با كسى سخن بگويد، به طرف مركب خود برگشت .
اصحاب و ياران با تعجب با خود گفتند: شايد اينجا را براى فرود آمدن مناسب نديدند و مى خواهند فرمان حركت بدهند.
چشمها مراقب و گوشها، منتظر فرمان بود.
وقتى به شتر خود رسيد، زانوهاى آن را بست ؛ دو مرتبه به سوى مقصد خود در جستجوى آب رفت . فرياد اصحاب بلند شد كه چرا به ما فرمان نداديد؟ تا اين كار را انجام دهيم ؛ فرمود: هرگز در كارهاى خودتان از ديگران كمك نگيريد و لو يك قطعه چوب مسواك باشد.
اين رفتار خوش در سفر، شامل بسيارى از مسائل اخلاق است ، كه يكى از آنها كمك به همسفران و بار خود را به دوش ديگران نينداختن است .
ابن عثم در ارجوزه خود چنين گفته است :
و اليحسن الانسان فى حال السفر
اخلاقه زيادة على الحضر
وليدع عند الواضع للخوان
من كان حاضرا من الاخوان
انسان ، اخلاق خود را در سفر بيشتر از حضر بايد خوب كند.
وقتى سفره براى خوردن غذا پهن مى كند، دوستان حاضر در سفر را به خوردن غذا دعوت كند.
امام ششم عليه السلام از پدران خود نقل كرد كه اميرالمؤ منين عليه السلام در سفرى با مردى (كتابى ) يعنى ، يهود يا نصرانى ، همسفر بود.
ذمى به ايشان گفت : قصد كجا داريد؟ فرمود: به كوفه مى روم .ذمى بر سر دو راهى كوفه ، راه خود را در پيش گرفت ؛
اما اميرالمؤ منين عليه السلام بر خلاف انتظار او، از راه ذمى راه را ادامه داد.همسفر آن حضرت ، با تعجب گفت : مگر نگفتى به كوفه مى روى ؟ فرمود: چرا، گفت : اين راه كوفه نيست .فرمود: پيامبر، عليه السلام چنين دستور داده است كه از كمال خوش رفاقتى در سفر، اين است كه رفيق همسفر خود را چند قدمى بدرقه كنى .
ذمى گفت : آمدن شما فقط براى اين است ؟ فرمود: آرى .
ذمى گفت : البته هر كه از آن حضرت پيروى كرده ؛ به خاطر اخلاق كريمه او بوده و اين يكى از آنهاست كه او دستور داده ، من تو را گواه مى گيرم كه به دين شما داخل شدم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر