مرد عرب دست خود را قطع كرد

روزى پيامبر عظيم الشان اسلام از مدينه خارج شد، ديد مرد عربى سر چاه ايستاده و از براى شتر خود آب مى كشد، گويا خواست آن عرب را كمك كند.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى مرد عرب! آيا اجير مى خواهى كه تو را كمك كند و از براى شتران تو آب بكشد.؟
مرد عرب گفت: بلى، به هر دلوى سه خرما اجرت مى دهم.
حضرت راضى شد و شروع كرد از چاه آب كشيدن، پس از آنكه هشت دلو كشيد در دلو نهمى، ريسمان قطع شد و دلو ((ظرف آب)) و قسمتى از ريسمان به چاه افتاد.
مرد عرب، عصبانى شد به حدى كه جسارت نمود و سيلى به صورت آن بزرگوار زد و ليكن آن حضرت با كمال بردبارى دست در ميان چاه كرد (به قدرت اعجاز)دلو را از چاه بيرون آورده و به عرب تحويل داد.
مرد عرب از حسن خلق و آقائى و بزرگوارى حضرت دانست كه آن حضرت پيامبر بر حق است، از كرده خويش بى نهايت پشيمان شد، به طورى كه رفت و كاردى پيدا كرد و آن قدر به دستش زد كه دستش جدا شد و خودش ‍ غش كرد و به زمين افتاد.
كاروانى از آنجا مى گذشت، عرب را با آن حال مشاهده كردند از مركب ها پياده شدند و نزديك عرب آمده، آبى به صورتش پاشيدند تا به هوش ‍ آمد.
اهل كاروان گفتند: اى مرد عرب! چرا چنين شده اى؟
مرد عرب گفت: لطمت وجه محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) فاخاف ان يصيبنى العقوبه.
صورت مبارك حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را آزرده ام مى ترسم بلائى بر من نازل شود.
مرد عرب بالاخره برخواست و دست قطع شده خود را به دست ديگر گرفت و آمد مدينه، ديد بعضى از اصحاب رسول خدا در مكانى نشسته اند.
اصحاب گفتند: اى مرد عرب چه مى خواهى؟
مرد عرب گفت: به پيامبر حاجتى دارم.
حضرت سلمان، مرد عرب را نزد رسول خدا برد ديد حضرت در خانه نيستند و خانه حضرت زهرا (سلام الله عليها) تشريف بردند وارد خانه حضرت زهرا شدند و امام حسن و امام حسين (عليه السلام) را روى زانوان خود نشانيده اند.
مرد عرب وقتى حضرت را ديد شروع كرد از آن حضرت معذرت خواستن و پوزش طلبيدن.
پيامبر فرمود: اى مرد عرب! چرا دستت را قطع كرده اى؟!
مرد عرب گفت: من آن دستى را كه با آن به صورت نازنين شما جسارت كرده ام نمى خواهم.
حضرت فرمودند: اكنون اسلام را قبول كن و مسلمان شو.
مرد عرب گفت: اگر شما پيغمبر بر حق هستيد، دست مرا اصلاح كنيد تا مسلمان شوم.
حضرت دست قطع شده عرب را به محل خود گذارده و فرمودند: بسم الله الرحمن الرحيم و نفسى كشيدند و دست مباركشان را به آن ماليدند، دست عرب به صورت اول برگشت در اين موقع، عرب شهادتين را به زبان جارى ساخت و مسلمان شد.

تا عيان از پرده شد دل آراى محمد (ص)
شد جهان روشن ز نور چهره زيباى محمد (ص)
تيرگيهاى ضلالت پاك شد از چهره گيتى
برطرف شد گرد غم از يك تجلاى محمد (ص)

هیچ نظری موجود نیست: