ذكر گفتن پرنده كور

انس ابن مالك مى گويد: همراه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به بيابان رفتيم، پرنده اى در آنجا ديدم كه صداى مخصوصى از او شنيده مى شد.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به من فرمودند: ((آيا مى دانى اين پرنده چه مى گويد؟))
عرض كردم: ((خدا و رسولش آگاهتر است))
حضرت فرمودند: مى گويد: يا رب اذهبت بصرى و خلقتنى اعمى فارزقنى فانى جائع
خداوندا! نور چشمم را از من گرفتى مرا كور آفريدى، روزى مرا به من برسان، من گرسنه ام.
ناگهان ديدم پرنده ديگرى كه ملخ بود، پرواز كنان آمد و در دهان او نشست و آن پرنده كور، ملخ را بلعيد.
در اين هنگام صداى پرنده بلند شد، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به من فرمودند:
آيا مى دانى اين پرنده چه مى گويد؟
عرض كردم: خدا و رسولش آگاهتر است.
حضرت فرمودند: مى گويد: الحمد لله الذى لم ينس من ذكره
((حمد و سپاس خداوندى را كه ياد آورنده اش را فراموش نمى كند))
و در روايت ديگرى حضرت فرمودند، مى گويد: من توكل على الله كفاه
((كسى كه به خدا توكل كند، خدا او را كافى است))

بگشاى درى كه در گشاينده تويى
بنماى رهى كه ره نماينده تويى
من دست به هيچ، دستگيرى ندهم
آنها همه فانيند، پاينده تويى

هیچ نظری موجود نیست: