پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دشمنان زيادى داشت، مشركان، كفار، منافقان، يهوديان، نصرانيها، همگى دشمن آن حضرت بودند و قسم خورده بودند هر طور كه هست پيامبر را از ميان بردارند، اما خداوند به پيامبر وعده داده بود كه آن حضرت را از شر مردمان دور نگه دارد، بنابراين كيد و حيله دشمنان، اثر نمى كرد و آنان رسوا مى شدند.
به طور مثال، پس از جنگ ((خيبر)) كه با رشادت اميرالمومنين حضرت على (عليه السلام) به پيروزى مسلمانان انجاميد، يك زن يهوديه تصميم به قتل پيامبر گرفت بنابراين گوسفندى را كشته و آن را سرخ كرد و در داخل آن زهر تعبيه نمود و به عنوان هديه نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) برد.
پيامبر اكرم لقمه اى از آن را داخل دهان مباركشان گذاشتند، در اثناء به فرمان خداوند، گوسفند به صدا در آمد كه:
((اى رسول خدا من مسموم هستم))
پيامبر ديگر لب به غذا نزد، زن يهوديه وقتى متوجه شد كه پيامبر متوجه خيانت و نيرنگ وى شده است، ترسيد و از ترس به لرزه افتاد.
اگر پيامبر مى خواست تلافى كند، چه به روز او مى آورد؟
اگر مسلمانان مطلع مى شدند چه بلايى بر سر او و قبيله اش مى آوردند؟)
رسول خدا بدون خشم و ناراحتى و در كمال مهربانى از زن پرسيد:
((اى زن چرا چنين كردى؟ مگر من به تو چه بدى كرده بودم؟))
زن يهوديه به فكر حيله اى افتاد تا جان خود را نجات دهد، به همين دليل پس از اينكه چند لحظه فكر كرد، پاسخ داد.
((اى رسول گرامى، مرا معذور بدار، زيرا مى خواستم شما را امتحان كنم، با خودم فكر كرده بودم زهر در خوراك ايشان مى نمايم، اگر پيغمبر باشد، غذا را نمى خورد اما اگر فرستاده خداوند نباشد، غذا را خورده و هلاك مى گردد.
رسول اكرم زن يهوديه را بخشيد و او را آزاد كرد.
چون نشستى بر سرير اقتدار
عفو را شكران اين نعمت شمار
عفو باشد تاج و عز و اعتبار
روز محشر بخشش پروردگار
گر طريق خويش سازى عفو را
در بهشت جاودان گيرى قرار
به طور مثال، پس از جنگ ((خيبر)) كه با رشادت اميرالمومنين حضرت على (عليه السلام) به پيروزى مسلمانان انجاميد، يك زن يهوديه تصميم به قتل پيامبر گرفت بنابراين گوسفندى را كشته و آن را سرخ كرد و در داخل آن زهر تعبيه نمود و به عنوان هديه نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) برد.
پيامبر اكرم لقمه اى از آن را داخل دهان مباركشان گذاشتند، در اثناء به فرمان خداوند، گوسفند به صدا در آمد كه:
((اى رسول خدا من مسموم هستم))
پيامبر ديگر لب به غذا نزد، زن يهوديه وقتى متوجه شد كه پيامبر متوجه خيانت و نيرنگ وى شده است، ترسيد و از ترس به لرزه افتاد.
اگر پيامبر مى خواست تلافى كند، چه به روز او مى آورد؟
اگر مسلمانان مطلع مى شدند چه بلايى بر سر او و قبيله اش مى آوردند؟)
رسول خدا بدون خشم و ناراحتى و در كمال مهربانى از زن پرسيد:
((اى زن چرا چنين كردى؟ مگر من به تو چه بدى كرده بودم؟))
زن يهوديه به فكر حيله اى افتاد تا جان خود را نجات دهد، به همين دليل پس از اينكه چند لحظه فكر كرد، پاسخ داد.
((اى رسول گرامى، مرا معذور بدار، زيرا مى خواستم شما را امتحان كنم، با خودم فكر كرده بودم زهر در خوراك ايشان مى نمايم، اگر پيغمبر باشد، غذا را نمى خورد اما اگر فرستاده خداوند نباشد، غذا را خورده و هلاك مى گردد.
رسول اكرم زن يهوديه را بخشيد و او را آزاد كرد.
چون نشستى بر سرير اقتدار
عفو را شكران اين نعمت شمار
عفو باشد تاج و عز و اعتبار
روز محشر بخشش پروردگار
گر طريق خويش سازى عفو را
در بهشت جاودان گيرى قرار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر