على (عليه السلام ) فرمود: يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بنام ((قتاده بن ربعى )) در جنگ احد يكى از چشمانش بوسيله نيزه دشمن از حدقه درآمد، او چشمش را بدست خود گرفت و به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و گفت :
اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )! همسر من براى اينكه كور شده ام بغض مرا خواهد داشت و به من علاقه اى نشان نمى دهد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) چشم او را گرفت و به جاى خود گذاشت بنحوى شفا يافت كه از نظر بينائى و قدرت ديد با چشم ديگرش فرقى نداشت .
على (عليه السلام ) فرمودند: هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) طائف را محاصره نمود مردم طائف يك گوسفند پوست كنده مسمومى را براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرستادند، ناگاه ساق دست گوسفند به سخن در آمد و گفت :
يا رسول الله ! مبادا مرا بخورى ! زيرا من مسموم هستم و...
اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )! همسر من براى اينكه كور شده ام بغض مرا خواهد داشت و به من علاقه اى نشان نمى دهد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) چشم او را گرفت و به جاى خود گذاشت بنحوى شفا يافت كه از نظر بينائى و قدرت ديد با چشم ديگرش فرقى نداشت .
على (عليه السلام ) فرمودند: هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) طائف را محاصره نمود مردم طائف يك گوسفند پوست كنده مسمومى را براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرستادند، ناگاه ساق دست گوسفند به سخن در آمد و گفت :
يا رسول الله ! مبادا مرا بخورى ! زيرا من مسموم هستم و...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر