از روزى كه ستاره فروزان اسلام در سرزمين«مدينه»درخشيدن گرفت، ملت يهود بيش از قريش با پيامبر اسلام و مسلمانان دشمنى نموده با تمام دسايس و قوا براى كوبيدن آن قيام كردند.يهوديانى كه در مدينه و اطراف آن سكونت داشتند به سرنوشت شومى كه نتيجه مستقيم اعمال و حركات ناشايسته خود آنها بود دچار شدند. گروهى از آنها اعدام و برخى مانند قبيلههاى«بنى قينقاع»و«بنى النضير»از سرزمين مدينه رانده شدند و در«خيبر»و«وادى القرى»سكونت گزيدند.
جلگه وسيع حاصلخيزى را كه در شمال مدينه به فاصله سى و دو فرسنگى آن قرار دارد «وادى خيبر» مىنامند و پيش از بعثت پيامبر اسلام، ملت يهود براى سكونت و حفاظت خويش در آن نقطه دژهاى هفتگانه محكمى ساخته بودند. از آنجا كه آب و خاك اين منطقه براى كشاورزى آمادگى كاملى داشت، ساكنان آنجا در امور زراعت و جمع ثروت و تهيه سلاح و طرز دفاع، مهارت كاملى داشتند، و آمار جمعيت آنها بالغ بر بيست هزار بود، و در ميان آنها مردان جنگاور و دلير فراوان به چشم مىخورد.
جرم بزرگى كه يهودان خيبر داشتند اين بود كه تمام قبايل عرب را براى كوبيدن حكومت اسلام تشويق كردند، و سپاه شرك با كمك مالى يهودان خيبر، در يك روز از نقاط مختلف عربستان حركت كرده خود را تا ديوار مدينه رسانيدند، و بالنتيجه جنگ احزاب كه شرح آن را خوانديد، پيش آمد.
ناجوانمردى يهود خيبر كه قبلا مورد احترام مسلمانان بودند، پيامبر را بر آن داشت كه اين كانون خطر را برچيند، و همه آنها را خلع سلاح كند زيرا هيچ بعيد نبود اين ملت لجوج و ماجراجو، بار ديگر با صرف هزينههاى سنگين، ملت بتپرست عرب را بر ضد مسلمانان برانگيزند، و صحنه نبرد احزاب بار ديگر تكرار شود خصوصا كه تعصب يهود نسبت به آيين خود بيش از علاقه مردم قريش به بتپرستى بود، و براى همين تعصب كور بود كه هزار مشرك اسلام مىآورد، ولى يك يهودى حاضر نبود دست از كيش خود بردارد.
عامل ديگرى كه پيامبر را مصمم ساخت قدرت خيبريان را در هم شكند، و همه آنها را خلع سلاح نموده حركات آنان را زير نظر افسران خويش قرار دهد، اين بود كه او با ملوك و سلاطين و رؤساى جهان مكاتبه نموده و همه آنها را با لحن قاطع به اسلام دعوت كرده بود، در اين صورت هيچ بعيد نبود كه ملت يهود آلت دست كسرى و قيصر شوند و با كمك اين دو امپراتور، براى گرفتن انتقام، كمر ببندند، و نهضت اسلامى و جنبشهاى معنوى را در نطفه خفه سازند و يا خود امپراتوران را بر ضد اسلام بشورانند چنانكه مشركان را بر ضد اسلام جوان شورانيدند، خصوصا كه در آن زمان ملت يهود در جنگهاى ايران و روم با يكى از دو امپراتور همكارى داشت.
بر همين اساس پيامبر لازم ديد، كه هر چه زودتر اين آتش را براى ابد خاموش سازد.بهترين موقعيت براى اين كار همين موقع بود زيرا فكر پيامبر با بستن پيمان حديبيه از ناحيه جنوب(قريش)آسوده و خاطر او آرام بود و مىدانست كه اگر دست به تركيب تشكيلات يهود بزند، دست قريش به عنوان كمك به سوى يهود دراز نخواهد شد و براى جلوگيرى از كمك كردن ساير قبايل شمال مانند تيرههاى«غطفان»كه عامل همكار و دوست خيبريان در جنگ احزاب بودند، نقشهاى داشت كه بعدا خواهيم گفت.
با فتح خيبر كه افتخار عمده آن اين بار نيز نصيب امير مؤمنان گشت يكى از موانع عمده از جلوى اسلام كنار رفت.
جلگه وسيع حاصلخيزى را كه در شمال مدينه به فاصله سى و دو فرسنگى آن قرار دارد «وادى خيبر» مىنامند و پيش از بعثت پيامبر اسلام، ملت يهود براى سكونت و حفاظت خويش در آن نقطه دژهاى هفتگانه محكمى ساخته بودند. از آنجا كه آب و خاك اين منطقه براى كشاورزى آمادگى كاملى داشت، ساكنان آنجا در امور زراعت و جمع ثروت و تهيه سلاح و طرز دفاع، مهارت كاملى داشتند، و آمار جمعيت آنها بالغ بر بيست هزار بود، و در ميان آنها مردان جنگاور و دلير فراوان به چشم مىخورد.
جرم بزرگى كه يهودان خيبر داشتند اين بود كه تمام قبايل عرب را براى كوبيدن حكومت اسلام تشويق كردند، و سپاه شرك با كمك مالى يهودان خيبر، در يك روز از نقاط مختلف عربستان حركت كرده خود را تا ديوار مدينه رسانيدند، و بالنتيجه جنگ احزاب كه شرح آن را خوانديد، پيش آمد.
ناجوانمردى يهود خيبر كه قبلا مورد احترام مسلمانان بودند، پيامبر را بر آن داشت كه اين كانون خطر را برچيند، و همه آنها را خلع سلاح كند زيرا هيچ بعيد نبود اين ملت لجوج و ماجراجو، بار ديگر با صرف هزينههاى سنگين، ملت بتپرست عرب را بر ضد مسلمانان برانگيزند، و صحنه نبرد احزاب بار ديگر تكرار شود خصوصا كه تعصب يهود نسبت به آيين خود بيش از علاقه مردم قريش به بتپرستى بود، و براى همين تعصب كور بود كه هزار مشرك اسلام مىآورد، ولى يك يهودى حاضر نبود دست از كيش خود بردارد.
عامل ديگرى كه پيامبر را مصمم ساخت قدرت خيبريان را در هم شكند، و همه آنها را خلع سلاح نموده حركات آنان را زير نظر افسران خويش قرار دهد، اين بود كه او با ملوك و سلاطين و رؤساى جهان مكاتبه نموده و همه آنها را با لحن قاطع به اسلام دعوت كرده بود، در اين صورت هيچ بعيد نبود كه ملت يهود آلت دست كسرى و قيصر شوند و با كمك اين دو امپراتور، براى گرفتن انتقام، كمر ببندند، و نهضت اسلامى و جنبشهاى معنوى را در نطفه خفه سازند و يا خود امپراتوران را بر ضد اسلام بشورانند چنانكه مشركان را بر ضد اسلام جوان شورانيدند، خصوصا كه در آن زمان ملت يهود در جنگهاى ايران و روم با يكى از دو امپراتور همكارى داشت.
بر همين اساس پيامبر لازم ديد، كه هر چه زودتر اين آتش را براى ابد خاموش سازد.بهترين موقعيت براى اين كار همين موقع بود زيرا فكر پيامبر با بستن پيمان حديبيه از ناحيه جنوب(قريش)آسوده و خاطر او آرام بود و مىدانست كه اگر دست به تركيب تشكيلات يهود بزند، دست قريش به عنوان كمك به سوى يهود دراز نخواهد شد و براى جلوگيرى از كمك كردن ساير قبايل شمال مانند تيرههاى«غطفان»كه عامل همكار و دوست خيبريان در جنگ احزاب بودند، نقشهاى داشت كه بعدا خواهيم گفت.
با فتح خيبر كه افتخار عمده آن اين بار نيز نصيب امير مؤمنان گشت يكى از موانع عمده از جلوى اسلام كنار رفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر