ضربتى كه از عبادت جن و انس برتر بود
متجاوز از بيست تن از دانشمندان و مورخين و مفسرين اهل سنت (1) از رسول خدا(ص)با اختلاف اندكى نقل كردهاند كه پيغمبر خدا درباره آن ضربتى كه على(ع)در آن روز به عمرو زد و او را كشت فرمود:
«ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين.»
[ضربت على در روز خندق از عبادت جن و انس برتر است.]
و در نقل ديگرى است كه فرمود:
«ضربة على يوم الخندق أفضل من أعمال امتى الى يوم القيامة».
و در مجمع البيان طبرسى(ره)از حذيفه نقل شده كه رسول خدا(ص)به على فرمود:
اى على مژده باد تو را كه اگر عمل تو را بتنهايى در اين روز با عمل تمامى امت محمد بسنجند عمل تو بر آنها مىچربد،زيرا خانهاى از خانههاى مشركان نيست مگر آنكه با كشته شدن عمرو خوارى و زبونى در آن وارد شد،و خانهاى از مسلمانان نيست جز آنكه با قتل او عزت و شوكتى در آن داخل گرديد.و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (2) درباره شجاعت آن حضرت در آن روز و قتل عمرو بن عبدود گويد:اهميت آن خيلى مهمتر از آن است كه كسى بگويد:مهم بود،و بزرگتر از آن است كه بگويد:بزرگ بود (3) و بهتر آن است كه آنچه را استاد ابو الهذيل در اين باره گفته است بگوييم،وى در پاسخ مردى كه از او پرسيد:آيا منزلت و مقام على در پيشگاه خدا بيشتر است يا منزلت ابو بكر؟وى در پاسخش گفت:اى برادر زاده به خدا سوگند مبارزه على در جنگ خندق با عمرو به اعمال همه مهاجر و انصار و طاعات و عبادات آنها همگى مىچربد تا چه رسد به ابى بكر تنها!
و شارح مذكور دنبال گفتار بالا را ادامه داده مىگويد:و مناسب با اين سخن بلكه بالاتر از آن روايتى است كه از حذيفة بن يمان روايت شده،و اصل آن روايت را ربيعة بن مالك نقل كرده گويد:به نزد حذيفه رفتم و بدو گفتم:اى ابا عبد الله مردم درباره على بن ابيطالب و فضايل و منقبتهاى او حديثهايى مىگويند كه اهل بصيرت بدانها خرده گرفته مىگويند:شما درباره اين مرد افراط مىكنيد!اكنون تو براى من حديثى بگو تا آن را براى مردم بگويم؟
حذيفه گفت:اى ربيعه از من درباره على چه مىپرسى؟و من براى تو چه بگويم؟
سوگند بدانكه جان حذيفه به دست اوست اگر همه اعمال امت محمد را از روزى كه خداى تعالى آن حضرات را به رسالت مبعوث فرمود تا به امروز همه را در يك كفه بگذارند و يك عمل تنها از اعمال على را در كفه ديگر بگذارند آن يك عمل بر همه اعمال امت مىچربد!
ربيعه كه اين سخن را شنيد گفت:اين سخنى است كه قابل تحمل نيست و من پندارم كه اين سخن گزافه و تندروى باشد!
حذيفه گفت:اى احمق چگونه قابل تحمل و قبول نيست؟و كجا بودند مسلمانان در جنگ خندق آن گاه كه عمرو و همراهانش از خندق عبور كرده و مبارز طلبيدند و جزع و وحشت همه را گرفت تا آن گاه كه على(ع)به جنگ او رفت و او را به قتلرسانيد.سوگند بدانكه جان حذيفه به دست اوست عمل على در آن روز برتر و بزرگتر از اعمال امت محمد است تا به امروز و تا روزى كه قيامت بر پا شود!
نگارنده گويد:از آنچه نقل شد علت و سبب اين فضيلت و برترى عمل نيز معلوم مىشود زيرا ارزش عمل روى ارزش و مقدار تأثيرى است كه در پيشبرد هدف گذارده،و چنانكه از روايات گذشته معلوم شد با كشته شدن عمرو بن عبدود صولت شرك و بت پرستى در جزيرة العرب و سراسر جهان آن روز شكسته شد،و مشركان و دشمنان اسلام از آن پس ديگر نتوانستند اظهار وجودى در برابر اسلام و مسلمين بنمايند و قد علم كنند.
چنانكه همين ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (4) روايت كرده كه چون عمرو بن عبدود كشته شد رسول خدا(ص)فرمود:
«ذهب ريحهم و لا يغزوننا بعد اليوم و نحن نغزوهم انشاء الله».
[از امروز به بعد ديگر شوكت و عظمت اينان از ميان رفت و از اين پس ديگر به جنگ ما نخواهند آمد و ماييم كه در آيندهـاگر خدا بخواهدـبه جنگ آنان خواهيم رفت.]
و چنان شد كه رسول خدا(ص)فرموده بود چنانكه در فصول آينده خواهيم خواند.و از اين روست كه خود دانشمندان و نويسندگان اهل سنت جواب دشمنان على(ع)و اهل بيت را در اينجا به عهده گرفته و به ياوه سراييهاشان پاسخ دادهاند،چنانكه مؤلف كتاب سيره حلبيه در پاسخ ابن تيميه كه گفته است:
چگونه ممكن است كشتن كافر فضيلتش از عبادت جن و انس بيشتر باشد...؟
گفته است:
براى آنكه با اين كشتن دين يارى شد و كفر مخذول و نابود گشت! (5)
شيخ مفيد(ره)از ابى بكر بن ابى عياش نقل كرده كه گفته است:
«لقد ضرب على ضربة ما كان اعز منهاـيعنى ضربة عمرو بن عبدودـو لقد ضربضربة ما ضرب فى الاسلام أشأم منهاـيعنى ضربة ابن ملجم لعنه اللهـ»
[على(ع)ضربتى زد كه در اسلام ضربتى پر شوكتتر و پيروزمندانهتر از آن نبود و آن ضربتى بود كه به عمرو بن عبدود زد،و ضربتى هم خورد كه ميشومتر از آن ضربتى در اسلام نبود و آن ضربتى بود كه ابن ملجم لعنه اللهـبر آن حضرت زد.]
و جلال الدين سيوطى و ديگر از مفسران اهل سنت از ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر از عبد الله بن مسعود روايت كرده،و از مفسرين شيعه نيز مرحوم طبرسى از عبد الله بن مسعود روايت كردهاند كه اين آيه را كه در سوره احزاب است و خداى تعالى فرمود:
«و كفى الله المؤمنين القتال»
[جنگ را از مؤمنان كفايت كرد.]
اين گونه قرائت كرده است:
«و كفى الله المؤمنين القتال بعلى بن ابيطالب»
[به وسيله على ابن ابيطالب(و شمشير او)خدا جنگ را از مؤمنان كفايت كرد.]نگارنده گويد :
با توجه به اشعار و مرثيههايى نيز كه در مرگ عمرو بن عبدود به وسيله نزديكان او و يا شاعران آن زمان سروده شده بخوبى مىتوان پى به عظمت عمل على(ع)برد و شاهد خوبى براى سخنان گذشته بالاست.
از آن جمله سخنان و اشعارى است كه از خواهر عمرو كه نامش عمره بوده نقل كنند كه چون بالاى كشته عمرو آمد و زره قيمتى او را بر تنش ديد پرسيد:قاتل او كيست؟گفتند:على بن ابيطالب.عمره گفت:«ما قتله الا كفو كريم»او را هماوردى بزرگوار به قتل رسانده سپس اشعار زير را گفت:
لو كان قاتل عمرو غير قاتله
لكنت ابكى عليه آخر الأبد
لكن قاتله من لا يعاب به
من كان يدعى ابوه بيضة البلد
[اگر قاتل عمرو كسى جز على بود من براى هميشه بر او مىگريستم.ولى قاتلشكسى است كه از قتل او عيبى بر عمرو نيست،كسى كه پدرش يگانه شخصيت شهر(مكه)بود.]و سپس اشعار زير را سرود:
اسدان فى ضيق المكر تصاولا
و كلاهما كفو كريم باسل (6)
فتخالسا مهج النفوس كلاهما
وسط المدار مخاتل و مقاتل (7)
و كلاهما حضر القراع حفيظة
لم يثنه عن ذاك شغل شاغل (8)
فاذهب على فما ظفرت بمثله
قول سديد ليس فيه تحامل (9)
و الثار عندى يا على فليتنى
ادركته و العقل منى كامل (10)
ذلت قريش بعد مقتل فارس
فالذل مهلكها و خزى شامل (11)
و اشعار ديگرى كه هبيرة بن ابى وهب و مسافع بن عبد مناف و حسان بن ثابت و ديگران گفتهاند و ذكر آنها موجب تطويل كلام و ملال خاطر خوانندگان ارجمند پارسى زبان مىشود.
متجاوز از بيست تن از دانشمندان و مورخين و مفسرين اهل سنت (1) از رسول خدا(ص)با اختلاف اندكى نقل كردهاند كه پيغمبر خدا درباره آن ضربتى كه على(ع)در آن روز به عمرو زد و او را كشت فرمود:
«ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين.»
[ضربت على در روز خندق از عبادت جن و انس برتر است.]
و در نقل ديگرى است كه فرمود:
«ضربة على يوم الخندق أفضل من أعمال امتى الى يوم القيامة».
و در مجمع البيان طبرسى(ره)از حذيفه نقل شده كه رسول خدا(ص)به على فرمود:
اى على مژده باد تو را كه اگر عمل تو را بتنهايى در اين روز با عمل تمامى امت محمد بسنجند عمل تو بر آنها مىچربد،زيرا خانهاى از خانههاى مشركان نيست مگر آنكه با كشته شدن عمرو خوارى و زبونى در آن وارد شد،و خانهاى از مسلمانان نيست جز آنكه با قتل او عزت و شوكتى در آن داخل گرديد.و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (2) درباره شجاعت آن حضرت در آن روز و قتل عمرو بن عبدود گويد:اهميت آن خيلى مهمتر از آن است كه كسى بگويد:مهم بود،و بزرگتر از آن است كه بگويد:بزرگ بود (3) و بهتر آن است كه آنچه را استاد ابو الهذيل در اين باره گفته است بگوييم،وى در پاسخ مردى كه از او پرسيد:آيا منزلت و مقام على در پيشگاه خدا بيشتر است يا منزلت ابو بكر؟وى در پاسخش گفت:اى برادر زاده به خدا سوگند مبارزه على در جنگ خندق با عمرو به اعمال همه مهاجر و انصار و طاعات و عبادات آنها همگى مىچربد تا چه رسد به ابى بكر تنها!
و شارح مذكور دنبال گفتار بالا را ادامه داده مىگويد:و مناسب با اين سخن بلكه بالاتر از آن روايتى است كه از حذيفة بن يمان روايت شده،و اصل آن روايت را ربيعة بن مالك نقل كرده گويد:به نزد حذيفه رفتم و بدو گفتم:اى ابا عبد الله مردم درباره على بن ابيطالب و فضايل و منقبتهاى او حديثهايى مىگويند كه اهل بصيرت بدانها خرده گرفته مىگويند:شما درباره اين مرد افراط مىكنيد!اكنون تو براى من حديثى بگو تا آن را براى مردم بگويم؟
حذيفه گفت:اى ربيعه از من درباره على چه مىپرسى؟و من براى تو چه بگويم؟
سوگند بدانكه جان حذيفه به دست اوست اگر همه اعمال امت محمد را از روزى كه خداى تعالى آن حضرات را به رسالت مبعوث فرمود تا به امروز همه را در يك كفه بگذارند و يك عمل تنها از اعمال على را در كفه ديگر بگذارند آن يك عمل بر همه اعمال امت مىچربد!
ربيعه كه اين سخن را شنيد گفت:اين سخنى است كه قابل تحمل نيست و من پندارم كه اين سخن گزافه و تندروى باشد!
حذيفه گفت:اى احمق چگونه قابل تحمل و قبول نيست؟و كجا بودند مسلمانان در جنگ خندق آن گاه كه عمرو و همراهانش از خندق عبور كرده و مبارز طلبيدند و جزع و وحشت همه را گرفت تا آن گاه كه على(ع)به جنگ او رفت و او را به قتلرسانيد.سوگند بدانكه جان حذيفه به دست اوست عمل على در آن روز برتر و بزرگتر از اعمال امت محمد است تا به امروز و تا روزى كه قيامت بر پا شود!
نگارنده گويد:از آنچه نقل شد علت و سبب اين فضيلت و برترى عمل نيز معلوم مىشود زيرا ارزش عمل روى ارزش و مقدار تأثيرى است كه در پيشبرد هدف گذارده،و چنانكه از روايات گذشته معلوم شد با كشته شدن عمرو بن عبدود صولت شرك و بت پرستى در جزيرة العرب و سراسر جهان آن روز شكسته شد،و مشركان و دشمنان اسلام از آن پس ديگر نتوانستند اظهار وجودى در برابر اسلام و مسلمين بنمايند و قد علم كنند.
چنانكه همين ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (4) روايت كرده كه چون عمرو بن عبدود كشته شد رسول خدا(ص)فرمود:
«ذهب ريحهم و لا يغزوننا بعد اليوم و نحن نغزوهم انشاء الله».
[از امروز به بعد ديگر شوكت و عظمت اينان از ميان رفت و از اين پس ديگر به جنگ ما نخواهند آمد و ماييم كه در آيندهـاگر خدا بخواهدـبه جنگ آنان خواهيم رفت.]
و چنان شد كه رسول خدا(ص)فرموده بود چنانكه در فصول آينده خواهيم خواند.و از اين روست كه خود دانشمندان و نويسندگان اهل سنت جواب دشمنان على(ع)و اهل بيت را در اينجا به عهده گرفته و به ياوه سراييهاشان پاسخ دادهاند،چنانكه مؤلف كتاب سيره حلبيه در پاسخ ابن تيميه كه گفته است:
چگونه ممكن است كشتن كافر فضيلتش از عبادت جن و انس بيشتر باشد...؟
گفته است:
براى آنكه با اين كشتن دين يارى شد و كفر مخذول و نابود گشت! (5)
شيخ مفيد(ره)از ابى بكر بن ابى عياش نقل كرده كه گفته است:
«لقد ضرب على ضربة ما كان اعز منهاـيعنى ضربة عمرو بن عبدودـو لقد ضربضربة ما ضرب فى الاسلام أشأم منهاـيعنى ضربة ابن ملجم لعنه اللهـ»
[على(ع)ضربتى زد كه در اسلام ضربتى پر شوكتتر و پيروزمندانهتر از آن نبود و آن ضربتى بود كه به عمرو بن عبدود زد،و ضربتى هم خورد كه ميشومتر از آن ضربتى در اسلام نبود و آن ضربتى بود كه ابن ملجم لعنه اللهـبر آن حضرت زد.]
و جلال الدين سيوطى و ديگر از مفسران اهل سنت از ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر از عبد الله بن مسعود روايت كرده،و از مفسرين شيعه نيز مرحوم طبرسى از عبد الله بن مسعود روايت كردهاند كه اين آيه را كه در سوره احزاب است و خداى تعالى فرمود:
«و كفى الله المؤمنين القتال»
[جنگ را از مؤمنان كفايت كرد.]
اين گونه قرائت كرده است:
«و كفى الله المؤمنين القتال بعلى بن ابيطالب»
[به وسيله على ابن ابيطالب(و شمشير او)خدا جنگ را از مؤمنان كفايت كرد.]نگارنده گويد :
با توجه به اشعار و مرثيههايى نيز كه در مرگ عمرو بن عبدود به وسيله نزديكان او و يا شاعران آن زمان سروده شده بخوبى مىتوان پى به عظمت عمل على(ع)برد و شاهد خوبى براى سخنان گذشته بالاست.
از آن جمله سخنان و اشعارى است كه از خواهر عمرو كه نامش عمره بوده نقل كنند كه چون بالاى كشته عمرو آمد و زره قيمتى او را بر تنش ديد پرسيد:قاتل او كيست؟گفتند:على بن ابيطالب.عمره گفت:«ما قتله الا كفو كريم»او را هماوردى بزرگوار به قتل رسانده سپس اشعار زير را گفت:
لو كان قاتل عمرو غير قاتله
لكنت ابكى عليه آخر الأبد
لكن قاتله من لا يعاب به
من كان يدعى ابوه بيضة البلد
[اگر قاتل عمرو كسى جز على بود من براى هميشه بر او مىگريستم.ولى قاتلشكسى است كه از قتل او عيبى بر عمرو نيست،كسى كه پدرش يگانه شخصيت شهر(مكه)بود.]و سپس اشعار زير را سرود:
اسدان فى ضيق المكر تصاولا
و كلاهما كفو كريم باسل (6)
فتخالسا مهج النفوس كلاهما
وسط المدار مخاتل و مقاتل (7)
و كلاهما حضر القراع حفيظة
لم يثنه عن ذاك شغل شاغل (8)
فاذهب على فما ظفرت بمثله
قول سديد ليس فيه تحامل (9)
و الثار عندى يا على فليتنى
ادركته و العقل منى كامل (10)
ذلت قريش بعد مقتل فارس
فالذل مهلكها و خزى شامل (11)
و اشعار ديگرى كه هبيرة بن ابى وهب و مسافع بن عبد مناف و حسان بن ثابت و ديگران گفتهاند و ذكر آنها موجب تطويل كلام و ملال خاطر خوانندگان ارجمند پارسى زبان مىشود.
پس از كشته شدن عمرو
همراهان عمرو بن عبدود كه هيچ باور نمىكردند پهلوان نامى و سالخورده عرب به اين سرعت به دست پوردلاور ابو طالب و سرباز فداكار اسلام از پاى در آيد،با اينكه هر كدام خود از جنگجويان و شجاعان محسوب مىشدند از ترس آنكه همگى به سرنوشت عمرو دچار گردند درنگ را جايز ندانسته و رو به فرار نهادند و برخى چون عكرمة بن ابى جهل و هبيرة بن ابى وهب براى آنكه بهتر بتوانند از آن معركه مرگبار بگريزند نيزههاى خود را به زمين افكنده و گريختند و به هر زحمتى بود توانستند خودرا به آن سوى خندق و لشكر مشركين برسانند،تنها نوفل بن عبد الله بود كه هنگام پريدن از روى خندق پاى اسبش لغزيد و او را به درون خندق انداخت،مسلمانان كه چنان ديدند نزديك آمده و از هر سو به او سنگ مىزدند،نوفل كه چنان ديد فرياد زد:خوب است شرافتمندانهتر از اين مرا بكشيد و يكى از شما به درون خندق آيد تا من با او جنگ كنم.
باز هم على(ع)پا به درون خندق گذارد و او را به قتل رسانيد،و در نقل ديگرى است كه زبير اين كار را كرد و داخل خندق شده او را كشت.
و چون عمرو به قتل رسيد مشركين كسى را فرستادند تا جسد او را از پيغمبر به ده هزار درهم خريدارى كند،ولى رسول خدا(ص)پول آنها را قبول نكرد و جسد عمرو را به آنها داده فرمود :
«لا نأكل ثمن الموتى».
[ما پول مردگان را نمىخوريم!]
همراهان عمرو بن عبدود كه هيچ باور نمىكردند پهلوان نامى و سالخورده عرب به اين سرعت به دست پوردلاور ابو طالب و سرباز فداكار اسلام از پاى در آيد،با اينكه هر كدام خود از جنگجويان و شجاعان محسوب مىشدند از ترس آنكه همگى به سرنوشت عمرو دچار گردند درنگ را جايز ندانسته و رو به فرار نهادند و برخى چون عكرمة بن ابى جهل و هبيرة بن ابى وهب براى آنكه بهتر بتوانند از آن معركه مرگبار بگريزند نيزههاى خود را به زمين افكنده و گريختند و به هر زحمتى بود توانستند خودرا به آن سوى خندق و لشكر مشركين برسانند،تنها نوفل بن عبد الله بود كه هنگام پريدن از روى خندق پاى اسبش لغزيد و او را به درون خندق انداخت،مسلمانان كه چنان ديدند نزديك آمده و از هر سو به او سنگ مىزدند،نوفل كه چنان ديد فرياد زد:خوب است شرافتمندانهتر از اين مرا بكشيد و يكى از شما به درون خندق آيد تا من با او جنگ كنم.
باز هم على(ع)پا به درون خندق گذارد و او را به قتل رسانيد،و در نقل ديگرى است كه زبير اين كار را كرد و داخل خندق شده او را كشت.
و چون عمرو به قتل رسيد مشركين كسى را فرستادند تا جسد او را از پيغمبر به ده هزار درهم خريدارى كند،ولى رسول خدا(ص)پول آنها را قبول نكرد و جسد عمرو را به آنها داده فرمود :
«لا نأكل ثمن الموتى».
[ما پول مردگان را نمىخوريم!]
داستان ديگرى كه ضميمه شد و احزاب را به فرار مصمم ساخت
كشته شدن عمرو بن عبدود و به دنبال آن نوفل بن عبد الله رعبى سخت در دل مشركين انداخت و فكر بازگشت و فرار به مكه را در مغز آنها پرورانيد و در اين خلال كه كار بر مسلمانان نيز سخت شده بود اتفاق ديگرى افتاد كه براى مسلمانان بسيار سودمند واقع شد و يكسره جنگ را به سود مسلمانان پايان داد و احزاب را فرارى داد،و آن اسلام يكى از سرشناسان قبيله غطفانـيعنى نعيم بن مسعودـبود.
هنگام شام بود و رسول خدا(ص)نماز خفتن را خوانده و در فكر تنظيم سپاه و گماردن پاسداران آن شب براى نگهبانى بود كه ديد شخصى به جايگاه او نزديك گرديد و چون جلو آمد خود را معرفى كرده حضرت ديد نعيم بن مسعود است.
نعيم آهسته به رسول خدا(ص)عرض كرد:من مسلمان شدهام ولى هنوز كسى از نزديكان و قوم و قبيلهام از اسلام من مطلع نشده اينك آمدهام تا اگر دستورى فرمايى و كارى از من ساخته باشد انجام دهم!
پيغمبر بدو فرمود:تو يك نفر بيش نيستى،اما اگر بتوانى به وسيلهاى ميان لشكر دشمن اختلاف بينداز،زيرا نيرنگ در جنگها به كار رود!
پىنوشتها:
1.به كتاب احقاق الحق،ج 6،صص 8ـ4 مراجعه شود.
2.همان،ج 4،ص .462
3.متن گفتارش اين است كه گويد:فاما الخرجة التى خرجها يوم الخندق الى عمرو بن عبدود فانها اجل من أن يقال جليلة،و اعظم من أن يقال عظيمة...»
4.همان،ص .463
5.سيره حلبيه،ج 2،ص .341
6.دو شير دلاور بودند كه در تنگناى معركه جنگ به يكديگر حمله ور شدند،و هر دو همتايى بزرگوار و دلير بودند.
7.هر دوى آنها در ميدان نبرد با نيرنگ و پيكار دل جانها را ربودند.
8.هر دو براى زدن و جنگيدن آماده شدند و هيچ سرگرم كنندهاى نتوانست آن دو را باز گرداند .
9.اى على برو كه تاكنون به كسى مانند او دست نيافتهاى و اين گفتارى پابرجاست كه مىگويم و حرف زور و نابجايى نيست.
10.و انتقام خون او با من است و اى كاش انتقام آن را تا وقتى كه خرد من كامل است مىگرفتم .
11.قريش پس از كشته شدن چنين سوارى خوار شد و اين خوارى قريش را نابود خواهد كرد.
كشته شدن عمرو بن عبدود و به دنبال آن نوفل بن عبد الله رعبى سخت در دل مشركين انداخت و فكر بازگشت و فرار به مكه را در مغز آنها پرورانيد و در اين خلال كه كار بر مسلمانان نيز سخت شده بود اتفاق ديگرى افتاد كه براى مسلمانان بسيار سودمند واقع شد و يكسره جنگ را به سود مسلمانان پايان داد و احزاب را فرارى داد،و آن اسلام يكى از سرشناسان قبيله غطفانـيعنى نعيم بن مسعودـبود.
هنگام شام بود و رسول خدا(ص)نماز خفتن را خوانده و در فكر تنظيم سپاه و گماردن پاسداران آن شب براى نگهبانى بود كه ديد شخصى به جايگاه او نزديك گرديد و چون جلو آمد خود را معرفى كرده حضرت ديد نعيم بن مسعود است.
نعيم آهسته به رسول خدا(ص)عرض كرد:من مسلمان شدهام ولى هنوز كسى از نزديكان و قوم و قبيلهام از اسلام من مطلع نشده اينك آمدهام تا اگر دستورى فرمايى و كارى از من ساخته باشد انجام دهم!
پيغمبر بدو فرمود:تو يك نفر بيش نيستى،اما اگر بتوانى به وسيلهاى ميان لشكر دشمن اختلاف بينداز،زيرا نيرنگ در جنگها به كار رود!
پىنوشتها:
1.به كتاب احقاق الحق،ج 6،صص 8ـ4 مراجعه شود.
2.همان،ج 4،ص .462
3.متن گفتارش اين است كه گويد:فاما الخرجة التى خرجها يوم الخندق الى عمرو بن عبدود فانها اجل من أن يقال جليلة،و اعظم من أن يقال عظيمة...»
4.همان،ص .463
5.سيره حلبيه،ج 2،ص .341
6.دو شير دلاور بودند كه در تنگناى معركه جنگ به يكديگر حمله ور شدند،و هر دو همتايى بزرگوار و دلير بودند.
7.هر دوى آنها در ميدان نبرد با نيرنگ و پيكار دل جانها را ربودند.
8.هر دو براى زدن و جنگيدن آماده شدند و هيچ سرگرم كنندهاى نتوانست آن دو را باز گرداند .
9.اى على برو كه تاكنون به كسى مانند او دست نيافتهاى و اين گفتارى پابرجاست كه مىگويم و حرف زور و نابجايى نيست.
10.و انتقام خون او با من است و اى كاش انتقام آن را تا وقتى كه خرد من كامل است مىگرفتم .
11.قريش پس از كشته شدن چنين سوارى خوار شد و اين خوارى قريش را نابود خواهد كرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر