قسمت 26 - زندگینامه حضرت محمد ( ص )

كارهاى اوليه و پيمان برادرى

چنانكه در خلال گفتارهاى پيش گذشت،قبل از ورود رسول خدا(ص)به شهر يثرب اختلافات ريشه‏دارى ميان دو تيره ساكن اين شهر حكومت مى‏كرد و هر چند وقت يك بار اين دو تيره يعنى اوس و خزرج به جان هم مى‏ريختند و پس از كشت و كشتار و ويرانى‏هاى زيادى كه به بار مى‏آوردند براى مدتى دست از جنگ مى‏كشيدند.

در كنار اين دو قبيله جمعى از يهود نيز كه از طوايف مختلفى چون«بنى قينقاع»،«بنى النضير»،«بنى قريظة»،«بنى ثعلبة»و ديگران بودند در طول سالها يا قرنهاى متمادى تدريجا بدين شهر هجرت كرده و زمينهاى بسيارى در شهر و اطراف آن خريدارى نموده و به كار تجارت و صنعت مشغول شده بودند و چون از نظر تمدن و فرهنگ و صنعت و بخصوص هوش و استعداد در جمع ثروت بر ساكنان يثرب فزونى داشتند كم‏كم ثروت و تجارت و اقتصاد و بازار آن شهر را در اختيار خود درآورده و قبضه كرده بودند،و خود اين يهوديان يك عامل مؤثرى براى ايجاد اختلاف و دامن زدن به آتش تفرقه بودند زيرا سود و بهره و آسايش آنها در اين كار بود.

رسول خدا(ص)براى پايان دادن به اختلاف ميان دو قبيله اوس و خزرج و كوتاه كردن دست يهود غارتگر به كمك وحى الهى قراردادها و طرحهايى تدوين كرد كه به عقيده مورخان و دانشمندان محكمترين پايه پيشرفت اسلام با همين طرحها و قراردادها پى ريزى شد (1) و پس از چندى از همين مردم مختلف العقيده و ناتوان،امت واحد و ملتى نيرومند تشكيل داد و شهر يثرب به صورت بزرگترين پايگاه سياسى و نظامى جزيرة العرب درآمد،و بدين وسيله اسلام در سراسر جهان توسعه يافت.

و از جمله كارهاى لازم و مهمى كه انجام شد پيمان برادرى و اخوتى بود كه آن حضرت ميان مهاجر و انصار بست و بدين ترتيب مهاجرين را كه احساس غربت و بى كسى مى‏كردند از پريشانى رهايى بخشيد (2) و خود نيز در اين پيمان اخوت شركت‏جسته و على(ع)را به عنوان برادر خويش انتخاب كرد،و بدو كه در مراسم مزبور ايستاده بود و برادر شدن يك يك از مهاجر و انصار را نظاره مى‏نمود رو كرده و فرمود:

ـتو هم برادر من باش.

و اين يكى از موارد استثنايى بود كه ميان دو نفر كه هر دو مهاجر بودند عقد اخوت و برادرى بسته مى‏شد. (3) و به موازات اين پيمان،پيمان ديگرى نيز با يهود مدينه به عنوان پيمان عدم تعرض بست كه بر طبق آن يهود در مراسم دينى و كسب و كار خود آزاد بودند،مشروط بر اينكه توطئه‏اى بر ضد مسلمانان نداشته باشند و دشمن را بر ضد ايشان تحريك نكنند.
 
كارشكنى يهود

هنوز چندان مدت زيادى از ورود رسول خدا(ص)به شهر يثرب و عقد پيمان ميان او و يهود نگذشته بود كه يهوديان بناى كار شكنى و مخالفت با مسلمانان و رهبر بزرگوار آنان را گذاشته و روى طبع كينه توز و تسلط جويانه‏اى كه داشتند و مى‏ديدند روز به روز بر قدرت و نفوذ پيغمبر اسلام در مدينه و اطراف افزوده مى‏شود در صدد جلوگيرى از پيشرفت اسلام و نفوذ سريع پيغمبر(ص)برآمدند.

به گفته برخى از مورخان در آغاز نيز كه حاضر شدند با محمد(ص)پيمان دوستى و همبستگى ببندند به اين اميد بود كه شايد بتوانند او را به خود ملحق سازند و با دست او بر مسيحيان ساكن جزيرة العرب و مذاهب ديگر پيروز شوند،اما وقتى متوجه شدند كه او تابع فرمان خدا و فرستاده از جانب اوست و راه سومى را انتخاب كرده و به تعبير قرآن كريم«امت وسطى»تشكيل داده است به فكر مخالفت و كار شكنى با آن حضرت افتاده و بخصوص هنگامى كه خداى تعالى به پيغمبر (ص)و مسلمانان دستور داد قبله خود را از بيت المقدس به سوى كعبه تغيير دهند.

حسد و رشك بزرگان يهود نسبت به پيغمبر اسلام(ص)نيز عامل مهم ديگرى براى مخالفت آنها محسوب مى‏شد چنانكه در مخالفتهاى ديگرى نيز كه قبل از آن در تاريخ پيغمبران و مردان الهى ديده شده معمولا عامل مهمى به شمار مى‏رود.

مخالفت و كار شكنى يهود به صورتهاى مختلفى شكل مى‏گرفت.گاهى براى اينكه به خيال خود پيغمبر(ص)را به زانو درآورده و مسلمانان را از دور او پراكنده سازند نزد آن حضرت آمده و سؤالات مذهبى و علمى طرح مى‏كردند،كه برخى از آنها را خداى تعالى در قرآن نقل فرموده،مانند سؤال از روح و ذو القرنين و داستان اصحاب كهف و غيره كه چون خداى تعالى او را يارى و كمك مى‏كرد و پاسخ سؤالاتشان رابه طور كامل مى‏داد از اين راه نتوانستند نتيجه‏اى بگيرند و به راههاى ديگر متشبث شدند.

و از آن جمله ايجاد اختلاف ميان مسلمانان و به ياد آوردن دشمنيها و عداوتهاى ميان دو تيره اوس و خزرج و تذكر و نقل داستانهايى از روزهاى جنگ ميان آن دو تيره و امثال آن بود كه از اين راه نتيجه بيشترى عايدشان شد و به خصوص آنكه در مدينه افراد منافقى همچون عبد الله بن ابىـكه پيش از اين داستانش را نقل كرديمـوجود داشتند كه در دل ايمانى به اسلام و پيغمبر نياورده بودند و بلكه دنبال بهانه‏اى مى‏گشتند تا آنها كه اين آيين مقدس را به سرزمين يثرب ارمغان آورده بودند مورد سرزنش و تمسخر قرار دهند.

يهوديان از وجود اين گونه افراد استفاده زيادى براى پيشرفت هدف خود كه همان ايجاد تفرقه و اختلاف بود مى‏كردند و حتى آنها را وادار مى‏كردند تا به مسجد مسلمانان آمده و در ميان آنها به گفتگو پرداخته و تخم نفاق و دو دستگى بيفشانند و احيانا آنها را مسخره و استهزا كنند،كه وقتى رسول خدا(ص)از اين ماجرا مطلع گرديد دستور داد آنها را كه گرد هم نشسته و در گوشى سخن مى‏گفتند آشكارا از مسجد بيرون كنند و افراد تازه مسلمان نيز با قاطعيت عمل كرده و آنها را از مسجد بيرون انداختند.
 
اسلام چند تن از بزرگان يهود

چيزى كه در اين ميان يهود را بيش از پيش ناراحت كرد و موجب تحريك بيشتر دشمنى آنان گرديد پذيرفتن و قبول اسلام از طرف دو تن از بزرگان و دانشمندان ايشان به نام عبد الله بن سلام و مخيريق بود كه براى يهوديانى كه خود را برترين نژادها دانسته و نبوت و پيامبرى را منحصر به فرزندان اسحاق مى‏دانستند بسيار ناگوار و غير قابل تصور و ناهموار بود،و شايد ترس آن را داشتند كه افراد دانشمند و سرشناس ديگرى نيز تدريجا به حقانيت اسلام واقف گشته و در سلك مسلمانان درآيند و اتفاقا اين ترس و پيش بينى آنها جامه عمل پوشيد و افراد ديگرى نيز چون ثعلبة بن سعيه،اسيد بن‏سعيه و اسد بن عبيد نيز مسلمان شدند.
 
ازدواج با عايشه

از جمله كارهايى كه در سال اول هجرت در مدينه انجام شد ازدواج رسول خدا(ص)با عايشه دختر ابو بكر بود كه با توضيحاتى كه ان شاء الله بعدا در جاى خود خواهيم داد منظور پيغمبر اسلام از اين ازدواج بيشتر جلب توجه ابى بكر و قبيله او و تحكيم روابط با آنها بود،و البته عايشه با زيبايى و سن كمى كه داشت احيانا مى‏توانست به رهبر بزرگوار اسلام كمك كرده و از آن افكار زيادى كه داشت و وظيفه مهم و سنگينى را كه به عهده گرفته بود رهايى بخشد و گاه گاهى سبب تسكين و آرامشى براى آن حضرت گردد،اما متأسفانه چنانكه بعدا خواهيم خواند به جاى اين كار غالبا موجبات ناراحتى آن حضرت را فراهم مى‏ساخت.و مقدمات اين ازدواج نيز در مكه انجام شد و مراسم خواستگارى در آنجا به وقوع پيوست اما عروسى و زفاف در مدينه صورت گرفت.

عايشه با اينكه مى‏توانست از افتخار همسرى رهبر بزرگوار اسلام با آن فرصت و امكانات كمال بهره‏هاى معنوى را ببرد اما زندگى پر ماجرا و طولانى او حكايت از حسادتها و رقابتها و توطئه‏هايى چه در داخل زندگى رسول خدا(ص)و چه در خارج كه از او نقل شده مى‏كند و بخصوص پس از رحلت رسول خدا(ص)داستان شركت او در جنگ جمل و همكارى او با طلحه و زبير بر ضد خليفه مسلمانان و امير مؤمنان(ع)او را تا سرحد عصيان و نافرمانى با دستور صريح خدا و پيغمبر پيش برد،و با همه مقامى كه اهل سنت براى او دست و پا كرده‏اند و او را در رديف بزرگترين كسانى كه از پيغمبر حديث نقل كرده است آورده‏اند (4) و بلكه مطابق نقل ابن حجر بعضى چون عطاء بن ابى رباح او را فقيه‏ترين و دانشمندترين مردم خوانده‏اند،اما براى اين عمل او و برخى اعمال ديگرش بالاخره نتوانسته‏اند محمل صحيحى پيدا كنند،بلكه خودعايشه نيز از آن عملها شرمنده بوده و هرگاه به او ايراد مى‏شد نمى‏توانست پاسخى بدهد تا آنجا كه به گفته ابن قتيبه چون هنگام مرگ عايشه فرا رسيد بدو گفتند:تو را در كنار پيغمبر دفن كنيم؟گفت:نه،من پس از او كارهايى كرده‏ام كه نمى‏بايستى بكنم،مرا با همان برادرانمـيعنى مردم ديگرـدفن كنيد و از اين رو او را در بقيع دفن كردند،و پس از آنكه حدود 70 سال از سن او گذشت در سال 58 هجرى مرگش فرا رسيد.
 
جهاد و دستور جنگ با دشمنان

پس از آنكه رسول خدا(ص)سر و سامانى به كار مردم مدينه داد و چنانكه گفته شد با تدوين قراردادها و پيمانهايى نظير آنچه قبلا اشاره شد شالوده يك امت و ملتى نيرومند را بر اساس شريعت مقدس اسلام پى ريزى كرد به فكر دشمنان خارج و بخصوص مشركين مكه افتاد و برخى از مورخين براى توجه پيغمبر اسلام و مهاجرين به جانب مكه علل و جهات ديگرى هم ذكر كرده‏اند،مانند اينكه گفته‏اند:مكه وطن و زادگاه آنان بود و ميل و علاقه به وطن براى هر انسانى فطرى و طبيعى است،ديگر آنكه خانه كعبه محل عبادت و زيارتگاه آنها و مورد احترام ايشان بود و هيچ گاه نمى‏توانستند آن سرزمين مقدس را از ياد ببرند و سوم آنكه خويشان و كسان ايشان در مكه بودند و آنها علاقه ديدنشان را داشتند و گذشته از اينها بيشتر مهاجرين خانه و اثاث و اموال خود را در مكه گذارده و نتوانسته بودند آنها را همراه خود به يثرب بياورند .

و شايد از همه مهمتر اين مسئله بود كه در شهر مكه خانه كعبه و بناى توحيد كه به دست ابراهيم خليل(ع)بنا شده بود وجود داشت،و سالها بود كه اين مركز مقدس و كعبه موحدان الهى،مركز شرك و بت و بت‏پرستى شده بود و رسول خدا(ص)از جانب خداى تعالى مأموريت داشت تا هر چه زودتر آن مكان مقدس را از اين آلودگيها و بتهايى كه سبب تفرقه و جدايى بندگان خدا و پرستشهاى باطل گشته بود،پاك كند و براى انجام اين كار نيازمند به مقدمات و وسايل و پيدا كردن راه و بهانه‏اى‏بود و در صدد بود تا راهى پيدا كند و هر چه زودتر اين مأموريت بزرگ الهى را انجام دهد.

گو اينكه پاره‏اى از مستشرقين و خاورشناسان تحت تأثير گفتار كشيشان مغرض مسيحى قرار گرفته و يا خود نظرى مغرضانه داشته‏اند و در فصل غزوات و سراياى رسول خدا(ص)كه تعداد آنها طبق تواريخ حدود 65 غزوه و سريه بوده سخنانى ناروا گفته و برداشتهاى غلطى كرده‏اند،و بيشتر خواسته‏اند سفرهاى جنگى رسول خدا(ص)و اعزام افراد و سپاههاى اسلامى را به صورت تهاجم و حمله معرفى كنند،و براى دفاع از آنها و گفتار ناهنجارشان جمعى از نويسندگان و دانشمندان اسلامى ناچار به تجزيه و تحليل و بحث و تحقيق درباره غزوات و سرايا گشته و در جاى خود ثابت كرده‏اند كه رهبر عالى قدر اسلام و سپاهيان او در تمام اين حمله‏ها و سفرها جز همان تبليغ اسلام و مرام توحيد و مبارزه با شرك و بت پرستى و از بين بردن مظاهر كفر و بى دينى،هدف ديگرى نداشتند و از همان سال نخست هجرت و اعزام گروههاى چند نفرى تا آخرين روزهاى حيات و زندگانى و لشكر كشى‏هاى چند هزار نفرى و داستان فتح مكه و غيره همه جا در تعقيب همين هدف بودند و بخوبى هم از عهده اين مأموريت آسمانى و الهى برآمدند.

متأسفانه ما وقتى چند سال خلافت امير المؤمنين على(ع)را استثنا كنيم مى‏بينيم رفتار و اعمال خلفاى ديگر كه خيال مى‏كردند تمام رنجها و محروميتهايى را كه پيغمبر اسلام تحمل كرد براى برترى دادن نژاد عرب بر ساير نژادها و بسط و توسعه نفوذ آنها در جهان بوده،چنان بود كه بهانه‏اى به دست دشمنان داده تا به دنبال آن نظريه غلط و مغرضانه،شواهد و تأييداتى ذكر كنند و سر و صورتى به سخنان بيجاى خود داده به صورت گفتارى منطقى و مستدل به خورد پيروان خود بدهند.

و بخصوص اعمال بنى اميه و بنى عباس كه اسلام و خلافت را فقط وسيله‏اى براى رسيدن به هواها و هوسهاى شخصى و هزاران جنايت ديگر قرار داده بودند،وسيله ديگرى براى پيشرفت تبليغات شوم آنها گرديد و وضع مسلمانان و اسلام و بلكه جامعه بشريت را به اين وضع كه مى‏بينيم در آوردند.بارى بازگرديم به دنباله نگارش تاريخ زندگانى پيغمبر اسلام و اين بحث غم‏انگيز را بگذاريم براى روزى كه فرزند حقيقى اسلام و زنده كننده عظمت و آثار از دست رفته و قوانين فراموش شده آن ظهور كند،و پرده از روى اين انحرافات و جنايات برداشته و چهره واقعى اين آيين مقدس را به جهانيان معرفى نمايد و سراسر گيتى را به خضوع و تعظيم در برابر خويش وادارد و پرچم مقدس اسلام را در پهنه عالم به اهتزاز در آورد،ان شاء الله تعالى.

مورخين غزوات رسول خدا(ص)را بيست و شش يا بيست و هفت غزوه ذكر كرده‏اند كه در نه غزوه از آنها خود آن حضرت جنگ كرده،و سرايا را سى و هفت و يا چهل سريه نقل كرده‏اند و منظور از غزوات سفرهايى است كه رسول خدا(ص)خود به همراه سپاهيان از مدينه بيرون مى‏رفت و سرايا آنهايى است كه آن حضرت گروهى از مسلمانان اعم از مهاجر يا انصار را به سويى اعزام مى‏كرد و خود در مدينه مى‏ماند و بايد دانست كه در بسيارى از اين سفرها كه به نام غزوه و يا سريه در تاريخ ثبت شده جنگى روى نمى‏داد و رسول خدا(ص)يا سپاهيان اعزامى بدون آنكه با دشمن برخوردى داشته باشند به مدينه باز مى‏گشتند،و اساسا در اين گونه سفرها،جنگ يا دستبرد زدن به دشمن منظور نبوده و احتمالا به منظور ارعاب و يا ساير تاكتيكهاى جنگى صورت مى‏گرفته است و گاهى همين سفرها سبب بستن پيمانهايى با قبايل اطراف مدينه مى‏گرديد.

گذشته از اين،بايد توطئه‏هاى مشترك يهود،مشركين و منافقان را در نظر بگيريم كه اينها پيوسته در صدد بودند تا اين آيين مقدس و نو پا را از پاى در آورند،و پنهانى با هم در رابطه و رفت و آمد بودند،رسول بزرگوار اسلام مترصد بود مبادا مشركان به نام سفرهاى تجارتى و در زير پوشش كاروان با قرارهاى قبلى با يهوديان و منافقان توطئه حمله به مدينه را در سر بپرورانند،و از اين رو هرگاه مى‏شنيد كاروانى از مكه بيرون آمده ناچار گروهى را در سر راه آنها مى‏فرستاد تا هم گزارشى از حركتهاى مشكوكانه و لشكركشى آنها پيدا كند و هم حضور مسلمانها را در بيابانها و سر راه آنها به ايشان‏بنماياند.

از آن جمله است همان يكى دو غزوه و سريه‏هايى كه در سالهاى اول هجرت صورت گرفت و منجر به جنگ بدر گرديد كه رسول خدا(ص)به منظور توجه دادن سران قريش به وضع موجود مهاجرين و وادار كردن آنها از اين طريق براى مذاكره يا جنگ و اطلاع از حركت و رفت و آمد آنها و نشان دادن حضور مسلمانها در بيابانهاى اطراف،گروهى را در هنگام حركت كاروان قريش به سوى شام بر سر راه آنان مى‏فرستاد تا به آنها بفهماند اگر به كارشكنى و آزار خود نسبت به مسلمانانـچه آنها كه هنوز در مكه بودند و چه آنها كه به مدينه هجرت كرده بودندـادامه دهند با اين خطر مواجه خواهند بود كه افراد مسلمانى كه از ترس مشركان و سران مكه و شكنجه و آزار ايشان دست از خانه و زندگانى و كسب و كار خود كشيده و به شهر يثرب گريخته‏اند ممكن است با آزادى و آسايشى كه در يثرب به دست آورده‏اند به فكر انتقام بر آمده و مزاحمتى براى كاروانيان فراهم سازند،چنانكه سرانجام هم همين طور شد و به شرحى كه در صفحات آينده خواهيد خواند پس از اينكه حدود يك سال و نيم از هجرت رسول خدا(ص)و مسلمانان به شهر يثرب گذشت بزرگان مكه به منظور مقابله با اين خطر و براى اينكه قدرت و نيروى خود را به رخ پيروان محمد(ص)بكشند با آن سپاه مجهز و ساز و برگ جنگى به بدر آمدند و به آن سرنوشت و شكست سخت دچار گرديدند.و آن وقت بخوبى روشن گرديد كه منظور از آن سفرهاى قبلى و اعزام دسته‏هاى چند نفرى همين بود كه مشركين و سران قريش را به مجلس مذاكره و گفتگو و در صورت عدم توافق به ميدان جنگ بكشاند و اين مانع بزرگ را از سر راه نجات مردم جزيرة العرب و آيين توحيد بردارد،و راه را براى ترويج مرام حق هموار سازد و بر خلاف تصور دشمنان مغرض،منظور از غزوات و سراياى قبل از بدر حمله به كاروان قريش و چپاول و يغماگرى اموال مردم مكه نبوده است و دليل روشن اين مطلب نيز رفتار مسلمانان در اين سفرها بود،زيرا معمولا در اين سفرها حتى در غزوه بدر نيز مسلمانان دستبردى به كاروان نزدند و با اينكه در دو سفر از اين مسافرتها افراد اعزامى به كاروانيان نيز برخورد مى‏كردند اما بدون زد وخورد از هم مى‏گذشتند تنها در يكى از اين سفرها يكى از مسلمانان تيرى به سوى كاروانيان پرتاب كرد كه آن هم از طرف كاروانيان بى‏پاسخ ماند و به مسالمت انجاميد،و اساسا مقايسه شماره افراد اعزامى با نگهبانان كاروان،گواه ديگرى بر گفتار ما است زيرا در يكى از اين سرايا كه به سركردگى حمزة بن عبد المطلب صورت گرفت شماره مسلمانان سى نفر و عدد نگهبانان كاروان سيصد تن بوده،و ديگرى كه در تحت فرماندهى عبيدة بن حارث انجام گرفته شماره افراد اعزامى شصت تن و عدد مستحفظان كاروان دويست نفر مرد مسلح بوده است.

ذكر اين توضيحات قبل از ورود در نقل تاريخ غزوات و سرايا به همين منظور بود كه با نقل تاريخ براى برخى اين سؤال پيش نيايد كه چرا پيغمبر اسلام افرادى را به سوى كاراوان قريش اعزام مى‏دارد؟و يا خود با جمعى از مسلمانان به اين عنوان از مدينه راهى بيابانهاى حجاز مى‏گردد؟تا زمينه‏اى براى تبليغات سوء دشمنان اسلام فراهم نشود كه بگويند:مسلمانان براى غارت اموال كاروان مكه بسيج شدند و به طمع غنيمت و به دست آوردن اموال مردم مكه حركت كردند!و همين سخنان ايجاد شبهه‏اى در ذهن آنان بنمايد و ظاهرا همين مقدار توضيح در اين مختصر كافى باشد و تحقيق بيشتر را به عهده خواننده محترم مى‏گذاريم تا اگر بخواهد به كتابهاى مشروحترى كه در اين باره نگاشته شده مراجعه كند.

به طور اجمال مى‏توان غرض از اين سرايا و غزوات را در اهداف زير خلاصه كرد:

1.حضور مسلمانها و سربازان اسلام در بيابانهاى حجاز و توجه دادن مشركان قريش به آمادگى مسلمانها براى هر نوع مقابله و جنگ،تا فكر توطئه و حمله به مدينه را در سر نپرورانند و نيز آماده كردن مسلمانان از نظر رزمى براى آينده و ورزيده شدن آنها در سفرهاى بيابانى .

2.اطلاع از رفت و آمدهاى مشكوكانه مشركان در پوشش كاروان و تجارت و كسب اطلاعات و اخبار سياسى و نظامى آنان.

3.صدور نهضت اسلام به روستاها و شهرهاى اطراف و مقدمه‏اى براى صدور آن‏به مكه،مركز حجاز و شهر مقدس و مذهبى جزيرة العرب كه به انواع اعمال زشت و گناه آلود مانند نصب بتها و از لام و انصاب و انجام مراسم غلط ديگر آلوده شده بود،و در نتيجه مركز اصلى توحيد به كانون شرك و بت پرستى و اعمال زشت ديگر تبديل شده بود.

اكنون چند سريه و اعزام سپاه را كه از طرف رسول خدا(ص)در سال اول هجرت اتفاق افتاد ذكر كرده و برخى حوادث مهم ديگر را نيز اضافه بر آنچه تاكنون ذكر شده مى‏آوريم و به سال دوم هجرت وارد مى‏شويم.
 
سريه حمزة بن عبد المطلب

رسول خدا(ص)مطلع شد كه كاروانى از قريش تحت نظارت و رياست ابو جهل به همراهى سيصد نفر از مردم مكه به سوى شام مى‏رود،آن حضرت حمزة بن عبد المطلب را با سى نفر از مسلمانان كه همگى از مهاجران و اهل مكه بودند به سوى آنها فرستاد و چون به هم رسيدند يكى از آنها به نام مجدى بن عمرو كه با هر دو دسته پيمان صلح داشت وساطت كرد و از زد و خورد ميان دو دسته جلوگيرى نمود و بدون آنكه جنگى و برخوردى رخ دهد از يكديگر جدا شدند و اين ماجرا چنانكه برخى گفته‏اند در ماه هفتم هجرت اتفاق افتاد.
 
سريه عبيدة بن حارث

اين بار نيز كاروان قريش به سرپرستى ابو سفيان و يا به قول ابن هشام به سركردگى عكرمه يا مكرز بن أبى حفص و حمايت دويست نفر مرد شمشير زن به شام مى‏رفت كه رسول خدا(ص)عبيدة بن حارث را با شصت نفر از مهاجرين يا به گفته برخى هشتاد تن به طرف آنها روانه كرد و باز هم با اينكه دو دسته به هم برخوردند ولى بدون جنگ و زد و خورد از هم گذشتند و تنها سعد بن ابى وقاص كه در لشكر مسلمين بود تيرى به سوى كاروانيان پرتاب كرد و اين نخستين تيرى بود كه به دست مسلمانان به سوى مشركين پرتاب مى‏شد.اين سفر به منظور سياسى و يا غرضهاى ديگرى كه انجام شده بود براى دو نفر از مسلمانان مكه كه نتوانسته بودند خود را به همكيشان مهاجر خود به مدينه برسانند بسيار سودمند بود،زيرا اين دو نفر كه يكى مقداد بن عمرو بهرانى و ديگرى عتبة بن غزوان مازنى نام داشتند،مدتها بود كه مسلمان شده بودند اما مانند بسيارى از مسلمانان ديگر از ترس سران قريش و نزديكان مشرك خود نتوانسته بودند از مكه هجرت كنند،و همين كه ديدند كاروان قريش به سوى شام حركت مى‏كند به عنوان حمايت و نگهبانى كاروان همچون ديگر نگهبانان آزادانه از مكه خارج شدند و گويا چشم به راه آمدن مسلمانان و مترصد چنين فرصتى بودند كه بتوانند به آنها بپيوندند و همين برخورد سبب شد كه آن دو نفر به آسانى بتوانند از ميان كاروانيان خارج شده و به مسلمانان بپيوندند .
 
غزوه ودان

به گفته ابن هشام در ماه صفر،يعنى يازده ماه پس از ورود رسول خدا(ص)به مدينه،نخستين غزوه و اولين سفرى كه آن حضرت به منظور جنگ با دشمنان اسلام از شهر خارج شد اتفاق افتاد،در اين سفر رسول خدا(ص)سعد بن عباده را براى رسيدگى به كارهاى مردم در مدينه گماشت و خود با جمعى از مسلمانان به منظور جنگ با بنى ضمره و اطلاع از وضع كاروان قريش بيرون آمد ولى به كاروان برخورد نكرد و با بنى ضمره نيز پيمانى به عنوان صلح و دوستى و عدم تعرض بست و به شهر بازگشت.
 
حوادث ديگرى در سال اول

و از حوادث ديگر سال اول هجرت،يكى مرگ اسعد بن زرارهـنقيب طائفه بنى النجارـبود كه موجب تأثر رهبر اسلام و مسلمانان گرديد و قسمتى از فداكاريها و بزرگواريهاى او در ضمن مسافرت وى به مكه و آوردن مصعب بن عمير به مدينه و پذيرايى از وى در آن شهر و پيشرفت اسلام به وسيله او در مدينه،پيش از اين ذكر شد و چنانكه انصار گفته‏اند:اسعد بن زراره نخستين كسى است كه در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد و پس از آن«بقيع»به صورت قبرستان مسلمانان در آمد و تاكنون به همان صورت باقى است و به خاطر قبرهاى ائمه عالى قدر دين و بزرگانى كه در آنجا دفن شدند به صورت مكانى مقدس در آمده و مزار مسلمانان جهان شد.

و ديگر مرگ كلثوم بن هدم است كه در همان سال اتفاق افتاد و او نيز به خاطر گذشتها و پذيرايى گرمى كه در آغاز ورود رسول خدا(ص)و مهاجرين مكه از آن حضرت و اصحاب كرد مقام شايسته‏اى در نزد مسلمانان داشت،گذشته از اينكه از نظر خانوادگى و اجتماعى نيز شخصيت بزرگى بود. (5)

پى‏نوشتها:

1.براى اطلاع كامل از متن قراردادها به كتابهايى چون سيره ابن هشام و غيره مراجعه شود .

2.در قضيه اين پيمان كه پيغمبر اسلام(ص)بست داستان جالبى در تاريخ ذكر شده كه حكايت از روح فداكارى و كمال ايمان مسلمانان صدر اسلام مى‏كند و با اينكه بناى اين كتاب بر اختصار است دريغم آمد آن را در پاورقى ذكر نكنم و آن اين است كه ابن اثير و ديگران نقل كرده‏اند.از جمله كسانى را كه رسول خدا(ص)در اين پيمان مقدس ميان آن دو عقد اخوت بست سعد بن ربيعـاز انصار مدينهـبا عبد الرحمن بن عوفـاز مهاجرين مكهـبود،و چون مراسم اين پيمان به پايان رسيد سعد بن ربيع رو به عبد الرحمن كرده گفت:

ـبرادر!من اموالى دارم كه همه را با تو نصف مى‏كنم،و دو زن هم دارم،اكنون بنگر كدام يك از اين دو زن را تو بيشتر دوست دارى تا من او را طلاق دهم و پس از گذشتن عده طلاق وى،تو او را به همسرى خويش در آورى و با او ازدواج كنى؟عبد الرحمن از او تشكر كرده و در حق او دعا كرد و گفت:

خدا در مال و خاندانت بركت دهد،مرا بدانها نيازى نيست،فقط راهى براى كسب و كار به من نشان بده،تا من روزى خود را از كسب و كار تحصيل كنم،و سعد به دنبال اين تقاضاى عبد الرحمن ترتيبى داد تا او به كسب و كار مشغول گرديد و بعدها يكى از ثروتمندان مدينه شد.

3.اختلاف است كه شماره افرادى كه در آن روز ميان آنها اين پيمان بسته شد جمعا چند نفر بودند،مقريزى گفته:پنجاه نفر از مهاجر و پنجاه نفر از انصار بودند،و از ابن جوزى نقل شده كه گفته است:من بررسى و تحقيق كرده‏ام و مجموع افرادى را كه رسول خدا(ص)در آن روز ميان آنها پيمان برادرى بست صد و هشتاد و شش نفر بودند و اين جريان پنج ماه و به قولى هشت ماه پس از ورود به مدينه انجام شد.

ضمنا بايد دانست كه اين پيمان را رسول خدا(ص)دو بار يكى در مكه و ميان مسلمانان مكه و قريش و ديگرى در مدينه و ميان مهاجرين از يك طرف و انصار از يك سو بست،و در هر دو مرتبه على بن ابيطالب را برادر خود گردانيد.

و بد نيست بدانيد كه در پيمان برادرى مكه از جمله حمزه را با زيد بن حارثة و ابو بكر را با عمر،عثمان را با عبد الرحمن بن عوف،زبير را با عبد الله مسعود،عبيدة بن حارث را با بلال و مصعب بن عمير را با سعد بن أبى وقاص برادر ساخت.

و در پيمان مدينه نيز از جمله حمزه را با زيد،جعفر بن ابيطالب را كه در حبشه به سر مى‏برد با معاذ بن جبل،ابو بكر را با خارجة بن زيد،عمر را با عتبان بن مالك،عثمان را با اوس بن ثابت،ابو عبيدة جراح را با سعد بن معاذ،عمار بن ياسر را با حذيفة بن يمان،سلمان فارسى را با ابو درداء و ابوذر را با منذر بن عمرو...برادر ساخت.

و اين را هم بدانيد كه داستان پيمان برادرى و اخوت على(ع)را با رسول خدا(ص)در مكه و مدينه بيش از بيست نفر از سيره نويسان و محدثين اهل سنت در كتابهاى خود نقل كرده‏اند .كه براى اطلاع بيشتر مى‏توانيد به كتاب الصحيح من السيره،ج 3،ص 60،احقاق الحق و كتابهاى ديگر مراجعه كنيد.

4.يكى از شعراى عرب درباره‏اش گفته:

سمعت اربعين الف حديثا
و من الذكر آية تنساها[چهل هزار حديث از پيغمبر شنيد،اما يك آيه قرآن را فراموش كرده بود.]

5.از جمله حوادث اين سال در مكه نيز يكى مرگ وليد بن مغيره است كه از بزرگان مكه و مشركين به شمار مى‏رفت،و جالب اين است كه مى‏نويسند هنگام مرگش كه شد بى‏تابى مى‏كرد،ابو جهل بدو گفت:عموجان سبب بى‏تابى تو چيست؟گفت:به خدا از مرگ بى‏تابى نمى‏كنم ولى ترس آن را دارم كه آيين محمد پيشرفت كرده و بر آيينهاى ديگر غالب شود!

ابو سفيان كه حاضر بود گفت:نترس من ضمانت مى‏كنم كه اين كار انجام نشود.

هیچ نظری موجود نیست: