روزی استاد به سر قبر عالمی از اهل معرفت بنام امامزاده زیدی مدفون در قبرستان نو ( شیخ عبدالکریم حائری) می رود و با فاتحه و دیگر اذکار روح او را شاد می کند.
بعداز ظهر استاد در عالم رویا می بیند که صاحب قبر عذرخواهی می کند که شما وقتی سر قبر آمدید به استقبال روحی از علما رفته بودم که تازه فوت کرده بود.
بعداز ظهر استاد در عالم رویا می بیند که صاحب قبر عذرخواهی می کند که شما وقتی سر قبر آمدید به استقبال روحی از علما رفته بودم که تازه فوت کرده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر