زهد و قناعت عملی

آیت الله سید مصطفی خوانساری نقل کردند:
در زمان دکتر مصدق، پولها را عوض کردند.
روزی ایشان می فرمود:
« پانصد تومان از پولهای ما باطل شده و زمانش گذشته است. »
اظهار خرسندی می کردند که:
« این مبلغ از مال شخصی (مال الاجاره) من بود و متعلق به سهمین نیست. »
یادم هست: در زمانی که وضع مالی ایشان، چندان مناسب نبود، شخصی روحانی مراجعه کرد و قبض ده تومانی داشت که می خواست آقا امضا کند تا آن را دریافت کند. در همین زمان، کسی مراجعه کرد و مقداری سهم داد. آقا، آن سهم را با آن قبض امضاء شده به آن روحانی داد.شخص مراجعه کننده که تحت تأثیر کرم آقا قرار گرفته بود، چندین برابر پولی که داده بود پرداخت کرد.
بسیاری از هدایایی که برای ایشان می آوردند، هرگز مورد استفاده خودشان قرار نمی گرفت و همه را به دیگران می بخشیدند.
از کابل و مشهد، چند عدد پوستین برای ایشان آوردند، ولی همان سال زمستان، خود ایشان پوستین بر تن نداشتند. گاهی بخشی از عبای خودش پاره بود و به خاطر حجبی که داشت، پارگی را پنهان می کرد، ولی در همان زمان، اگر عبای مرغوب و بهتری برای ایشان هدیه می آوردند به دیگری می بخشید.


آیت الله سید مرتضی مبرقعی می فرمودند:
آیت الله بروجردی، به تمام معنی آقا بود، طبع بسیار بلندی داشت و بزرگمنش بود. تفاوت است بین خوبی و آقایی، بعضی خوبند، یعنی پارسا و متقی اند، ولی بزرگمنش و آقا نیستند. آیت الله بروجردی به تمام معنی، آقایی داشت. نسبت به دیگران احتیاط را در جانب نیازمند و محتاج، مراعات می کرد. با این حال، در اداره زندگی و مصارف شخصی، از صرف بیت المال پرهیز می کرد. فقط از پول بیت المال، در بیرونی، برای مراجعین یک چای می دادند. روح مطلب هم در یک روحانی همین است. عظمت یک روحانی به این است که در صرف و وجوهات برای زندگی شخصی و خانوادگی محتاط باشد و در صرف بیت المال مسلمین دقت به خرج دهد.
ایشان زندگی شخصی را از درآمد ارثیه ای که برایش باقی مانده بود، اداره می کرد. با این که خیلی زیاد نبود، به همان مقدار قناعت می کرد.


آیت الله صافی گلپایگانی نقل می کنند:
یک وقتی، من به ایشان عرض کردم: در نزدیک منزل شما، نانوایی سنگکی است و نان بسیار خوبی می پزد، شما از این نان استفاده کنید.
فرمود:« من به همین نانی که از آرد ملک خودم، تهیه می کنم، قانع هستم. »
این در حالی بود که نان آرد خودشان، مرغوبیتی نداشت.
آقای حاج شیخ قوام، می گفتند:
آیت الله بروجردی با خانواده و نوکرها به وشنوه (نام روستایی) آمده بودند. من شاهد بودم که مصرف گوشت ایشان در روز، تنها ده سیر بود. خلاصه: ایشان در زندگی خیلی با قناعت بود. حتی از زندگی معمولی هم کم تر بود.
آن بزرگوار، به مال دنیا خیلی بی توجه بود. پول گرفتن، برایش خیلی سخت بود، ولی پول دادن آسان. اگر کسی از باب وجوهات و غیره صدهزار تومان برای ایشان می آورد، می گفت: « یغفر کم الله » و اگر کسی مبلغ بسیار کمی به ایشان می داد، باز می گفت: « یغفر کم الله » برای ایشان کم و زیاد تفاوتی نمی کرد.


آیت الله صافی گلپایگانی می فرمودند:
بسیار ساده و زاهدانه می زیستند. می توان گفت: حتی برای یک مرتبه هم بر سفره ایشان، مگر در مهمانی، مرغ دیده نشده است. فرشهای منزل ایشان، رنگ و رو رفته بود. لباسها، بسیار ساده و کم قیمت بود. همین نوع زندگی هم از بیت المال نبود، بلکه از مال شخصی بود که از بروجرد برای ایشان می آوردند.


آیت الله فاضل لنکرانی نقل می کردند:
ایشان، با این که وجوهات بسیاری در اختیار داشت، به گونه ای که علاوه بر شهریه طلاب قم، شهریه طلاب نجف را نیز می داد؛ ولی در زندگی داخلی، بسیار ساده و زاهدانه بود.
در مصارف شخصی از وجوهات استفاده نمی کرد. مخارج شخصی خود را از مختصر ملکی که در بروجرد داشت، تأمین می نمود و حتی نان منزل را هم از آردی تهیه می کرد که از محصول ملک بروجرد، برای ایشان می فرستادند.


« آیت الله بروجردی، پادرد داشتند، به همین جهت، یکی دو سفر به آبگرم محلات رفتند. در یکی از این سفرها که مردم اطراف متوجه شده بودند، به دیدن ایشان آمدند. از جمله: عده زیادی از فقرا هم آمده بودند که آیت الله بروجردی، به آنان کمک کند.

ایشان، ضمن این که به فقرا پول دادند، دستور فرمودند: چند تا گوسفند بخرند و گوشت اینها را بین فقرا تقسیم کنند. پس از کشتن گوسفندان و تقسیم آنها بین فقراء، به اندازه نیم کیلو گوشت، برای آیت الله بروجردی کنار گذاشته بودند، تا یک وعده کباب برای ایشان تهیه کنند. سفره انداخته شد. ماست و خیار را گذاشتند. دو سه سیخ کباب هم، که از همان گوشت تهیه کرده بودند، خدمت ایشان گذاشتند.
فرمود:« این کباب از کجاست؟ »
گفتند: از همین گوشت، مقداری فقط برای شما درست کرده ایم.
ایشان فرمود:« من این کباب را نمی خورم، اینها را بین فقرا تقسیم کنید که آنان بوی آن را شنیده اند. » و همان ماست و خیار را تناول کردند.
آیت الله محسنی ملایری نقل می کنند:
روزی حاج آقا حسن (فرزند آقا) به من گفتند:
از اجاره ملکی که از مادرمان به ما رسیده بود، به من و برادرم احمد، روزی دوازده تومان می رسید.
آقا، تا مادامی که این پول مصرف نمی شد به ما حقوق نمی داد. به آقای احسن گفتم: اکنون من مخارج دارم و این مقدار کفاف نمی کند. آقای احسن به آقا، مطلب را متذکر شدند که آیت الله زاده چنین می گوید!
آقا ناراحت شده و فرموده بودند:
« تعبیر به آیت الله زاده نکنید، محمد حسن طلبه است، ایشان از من بیشتر پول دارند، آنان روزی دوازده تومان دارند و من با این مخارج، چهارده تومان دارم! »

هیچ نظری موجود نیست: