استاد بعد از ورود به ایران در قم اقامت داشته و به تربیت انفاس مستعد پرداختند .
ایشان قریب ده سال کسالت داشتند و چند بار هم سکته کردند.
در تاریخ 30 آبان 1374 مانند همان مطلب که امیرالمؤمنین علیه السلام بر کفن سلمان نوشت می فرمود:
سفر مرگ نزدیک است اما دست خالی هستم.
می فرمود:
مرگ در پیش است و شوخی نیست!
چند بار سؤال شد آقا در چه حالی هستید؟
می فرمود:
در حال نزع ( جان دادن) .
فرمود:
آقاسید هاشم حداد را در خواب دیدم بمن گفت چرا غمناکی؟ فرج نزدیک است.
عشق به نجف اشرف بقدری در دلش بود که مشتاق بود به آنجا باز گردد ودر کنار قبر جدش امیرالمؤمنین علیه السلام دفن شود.
لیکن اواخر عمر زمزمه قم و حرم حضرت معصومه علیهما السلام را می کرد و می فرمود :
اگر مُردم مرا در حرم حضرت معصومه علیهما السلام دفن کنید. بعضی دوستان می گفتند: آقا انشاء الله شما نجف می روید...
اما همان خواست ایشان، جنبه عملی پیدا کرد ...
ایشان قریب ده سال کسالت داشتند و چند بار هم سکته کردند.
در تاریخ 30 آبان 1374 مانند همان مطلب که امیرالمؤمنین علیه السلام بر کفن سلمان نوشت می فرمود:
سفر مرگ نزدیک است اما دست خالی هستم.
می فرمود:
مرگ در پیش است و شوخی نیست!
چند بار سؤال شد آقا در چه حالی هستید؟
می فرمود:
در حال نزع ( جان دادن) .
فرمود:
آقاسید هاشم حداد را در خواب دیدم بمن گفت چرا غمناکی؟ فرج نزدیک است.
عشق به نجف اشرف بقدری در دلش بود که مشتاق بود به آنجا باز گردد ودر کنار قبر جدش امیرالمؤمنین علیه السلام دفن شود.
لیکن اواخر عمر زمزمه قم و حرم حضرت معصومه علیهما السلام را می کرد و می فرمود :
اگر مُردم مرا در حرم حضرت معصومه علیهما السلام دفن کنید. بعضی دوستان می گفتند: آقا انشاء الله شما نجف می روید...
اما همان خواست ایشان، جنبه عملی پیدا کرد ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر