حجت الاسلام سید محمد صادق طباطبائی نقل میکنند:
دائیم آقای عباس معتمدی نقل می کردند که: در رمضان سال 1318 هـ ش در بروجرد طبق روال معمول و همیشگی که آیت الله بروجردی در ماههای مبارک رمضان منبر می رفتند و خصوصاً در شبهای احیاء، یکی از شبهای احیاء بود که مسجد مملو از جمعیت و منتظر ورود آقا بودند که بعد از مدتی با ذکر صلواتی از طرف مردم، دیدم که آقا تشریف آوردند و شخصی بود به نام آقای سوفی که در مجالس مداحی می کردند، ایشان شروع به مداحی می کردند، به محض ورود آقای بروجردی اشعاری در مورد علم و علماء خواندند تا اینکه آقا به منبر رسیدند .
مردم همه قیام کرده بودند و آیت الله بروجردی روی منبر نشستند و آقای سوفی داشت مداحی می کرد تا اینکه به اشعاری در مدح خود آیت الله بروجردی رسید، که آقا در این موقع مانند کسی که در حالت شنیدن مصیبت باشند دست را روی صورت گرفتند و بعد از تمام شدن مداحی برخلاف همیشه که آقا با خطبه ای شروع به صحبت می کردند، بدون مقدمه و خطبه فرمودند:
مگر من به آقایان چه کرده ام که به من توهین می کنید ( همهمه ای بین حضار به وجود آمد و متعجب از این که چه کسی به ایشان توهین کرده است!
آیا در بین راه کسی آقا را اذیت کرده؟! ) آقا با اشاره دست مردم را ساکت کردند و اضافه فرمودند: مطالبی را آقا (مداح) به من نسبت دادند که یا من واجدم یا فاقد، اگر فاقد باشم اتصاف شخصی به وصفی که فاقد است عین اهانت است و اگر احیاناً واجد باشم بنده هر کس که باشد بجز ذوات ائمه معصومین علیهم السلام در پیشگاه خداوند مقصر است، شما کجا دیده اید که از شخص مقصر تعریف کنند؟
مِن بعد شاهد چنین مطالبی نباشم.
جلسه منقلب شد و بدون هیچ گونه مطلب دیگری همگی ناله و ضجه می زدند و گریه می کردند.
آیت الله اشتهاردی نقل می کنند:
روزی در اثنای درس، با حال گریه فرمودند:
« هر کس درس می خواند که مثل من شود، سفیه{دیوانه} است؛ سفیه است! »
آیت الله شیخ مرتضی حائری می فرمودند:
آقای بروجردی وقتی در نماز سرش را از سجده برمی دارد، زبان حالشان این است که:
« خدایا! معذرت می خواهم، بیشتر از این از عهده ام ساخته نیست. »
مکرر و مکرر آیت الله بروجردی می فرمودند:
« خدا شاهد و گواه است که من برای این مقام (مرجعیت) یک قدم برنداشتم. »
می فرمودند:« حالا که آمده است ناچارم که حفظش کنم. »
آیت الله سید موسی شبیری زنجانی نقل می کنند:
کسی از تبریز برای مرحوم آقای بروجردی نامه می نویسد که مفاد نامه به این صورت است:
تاکنون از آقا سید ابوالحسن اصفهانی تقلید کرده ام و چون ایشان از نظر سنی سنشان بالا رفته و در نتیجه ذهن در صحت نیستند، من نمی توانم از جهت علمی از ایشان تقلید کنم و همچنین ایشان اصحابی دارند که کارهای غیر شایسته انجام می دهند که در نتیجه از جهت عملی هم نمی توانم از ایشان تقلید کنم و از شما می خواهم رساله ای بنویسید.
آقای بروجردی می فرمودند:
« من نامه ای در جواب آن نوشتم به این صورت که:
این جور چیزی، از تسهیلات شیطان است و هیچ وجه شرعی برای شما بر عدم تقلید از ایشان وجود ندارد و تا مادامی که قطع پیدا نکنید که شخصی از نظر ذهنی نمی تواند کار کند، این مطلب را نمی توان نسبت داد و همچنین از نظر عملی، که ما کارهای مردم عادی را باید توجه کنیم تا چه رسد به اصحاب یک مرجع تقلید، و در هر صورت عَلَم اسلام به دوش ایشان است و من رساله نمی نویسم. »
بعد آن شخص سؤال و جواب را خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانی می فرستند، که معلوم می شود مطالب نامه برای امتحان بوده است.
آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی می فرمایند:
ایشان شخصیتی است که مقید به تمام مسائل است.
دائیم آقای عباس معتمدی نقل می کردند که: در رمضان سال 1318 هـ ش در بروجرد طبق روال معمول و همیشگی که آیت الله بروجردی در ماههای مبارک رمضان منبر می رفتند و خصوصاً در شبهای احیاء، یکی از شبهای احیاء بود که مسجد مملو از جمعیت و منتظر ورود آقا بودند که بعد از مدتی با ذکر صلواتی از طرف مردم، دیدم که آقا تشریف آوردند و شخصی بود به نام آقای سوفی که در مجالس مداحی می کردند، ایشان شروع به مداحی می کردند، به محض ورود آقای بروجردی اشعاری در مورد علم و علماء خواندند تا اینکه آقا به منبر رسیدند .
مردم همه قیام کرده بودند و آیت الله بروجردی روی منبر نشستند و آقای سوفی داشت مداحی می کرد تا اینکه به اشعاری در مدح خود آیت الله بروجردی رسید، که آقا در این موقع مانند کسی که در حالت شنیدن مصیبت باشند دست را روی صورت گرفتند و بعد از تمام شدن مداحی برخلاف همیشه که آقا با خطبه ای شروع به صحبت می کردند، بدون مقدمه و خطبه فرمودند:
مگر من به آقایان چه کرده ام که به من توهین می کنید ( همهمه ای بین حضار به وجود آمد و متعجب از این که چه کسی به ایشان توهین کرده است!
آیا در بین راه کسی آقا را اذیت کرده؟! ) آقا با اشاره دست مردم را ساکت کردند و اضافه فرمودند: مطالبی را آقا (مداح) به من نسبت دادند که یا من واجدم یا فاقد، اگر فاقد باشم اتصاف شخصی به وصفی که فاقد است عین اهانت است و اگر احیاناً واجد باشم بنده هر کس که باشد بجز ذوات ائمه معصومین علیهم السلام در پیشگاه خداوند مقصر است، شما کجا دیده اید که از شخص مقصر تعریف کنند؟
مِن بعد شاهد چنین مطالبی نباشم.
جلسه منقلب شد و بدون هیچ گونه مطلب دیگری همگی ناله و ضجه می زدند و گریه می کردند.
آیت الله اشتهاردی نقل می کنند:
روزی در اثنای درس، با حال گریه فرمودند:
« هر کس درس می خواند که مثل من شود، سفیه{دیوانه} است؛ سفیه است! »
آیت الله شیخ مرتضی حائری می فرمودند:
آقای بروجردی وقتی در نماز سرش را از سجده برمی دارد، زبان حالشان این است که:
« خدایا! معذرت می خواهم، بیشتر از این از عهده ام ساخته نیست. »
مکرر و مکرر آیت الله بروجردی می فرمودند:
« خدا شاهد و گواه است که من برای این مقام (مرجعیت) یک قدم برنداشتم. »
می فرمودند:« حالا که آمده است ناچارم که حفظش کنم. »
آیت الله سید موسی شبیری زنجانی نقل می کنند:
کسی از تبریز برای مرحوم آقای بروجردی نامه می نویسد که مفاد نامه به این صورت است:
تاکنون از آقا سید ابوالحسن اصفهانی تقلید کرده ام و چون ایشان از نظر سنی سنشان بالا رفته و در نتیجه ذهن در صحت نیستند، من نمی توانم از جهت علمی از ایشان تقلید کنم و همچنین ایشان اصحابی دارند که کارهای غیر شایسته انجام می دهند که در نتیجه از جهت عملی هم نمی توانم از ایشان تقلید کنم و از شما می خواهم رساله ای بنویسید.
آقای بروجردی می فرمودند:
« من نامه ای در جواب آن نوشتم به این صورت که:
این جور چیزی، از تسهیلات شیطان است و هیچ وجه شرعی برای شما بر عدم تقلید از ایشان وجود ندارد و تا مادامی که قطع پیدا نکنید که شخصی از نظر ذهنی نمی تواند کار کند، این مطلب را نمی توان نسبت داد و همچنین از نظر عملی، که ما کارهای مردم عادی را باید توجه کنیم تا چه رسد به اصحاب یک مرجع تقلید، و در هر صورت عَلَم اسلام به دوش ایشان است و من رساله نمی نویسم. »
بعد آن شخص سؤال و جواب را خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانی می فرستند، که معلوم می شود مطالب نامه برای امتحان بوده است.
آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی می فرمایند:
ایشان شخصیتی است که مقید به تمام مسائل است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر