حجت الاسلام سید حسین بدلا میگفتند:
طلاب، از جهات مختلفی در مضیقه بودند، از جمله:
- از نظر مادی
- شرایط حاکم بر جامعه
از نظر مادی: زندگی به حدی سخت بود که حتی تهیه نان هم برای بعضی دشوار بود و با این حال شاکر بودند؛ چون دیده بودند که در سال 1336 قمری، قحطی و خشکسالی همه جا را فرا گرفته بود. به گونه ای که عده زیادی از مردم، در همین شهر قم، در کنار کوچه و خیابان از بین رفتند و آنان را به صورت دسته جمعی، بدون غسل و کفن، در گودالهای بزرگی در علی بن جعفر دفن کردند.
شرایط حاکم بر جامعه
رضاخان تبلیغات شدیدی علیه اسلام و روحانیت کرده بود که عده ای به روحانیت بد و بی راه می گفتند.
از جمله به راننده ها گفته بودند: آخوند اگر سوار ماشین بکنید، ماشین پنچر می شود! خود من از تهران خواستم بیایم قم، با این که ماشین جا داشت، گفت سوار نمی کنم، پنچر می شود!
روضه خوانی، به شدت ممنوع بود. خود ما طلاب در ایام عاشورا، در سالن بزرگ منزلی، که در گوشه مدرسه فیضیه قرار داشت، بعد از نماز صبح، مختصر ذکر مصیبتی انجام می دادیم و فوراً متفرق می شدیم.
طلاب را می گرفتند می بردند نظمیه و لباسهای آنان را در می آوردند. برای این که دچار این مشکلات نشویم، صبحها، بین الطلوعین، از شهر خارج می شدیم و شبها تاریک که می شد بر می گشتیم. به خود من، بعد از ده دوازده سال درس خواندن و امتحان دادن هر مسأله، تصدیق مدرسی دادند. اگر کسی این تصدیق را داشت باز هم نمی توانست لباس بپوشد در صورتی که قبلاً مجاز بودند. بنده، با این که امتحان دادم (هم اکنون آن اوراق امتحان را دارم)، در عین حال، مزاحمت برایم ایجاد می کردند.
طلاب، از جهات مختلفی در مضیقه بودند، از جمله:
- از نظر مادی
- شرایط حاکم بر جامعه
از نظر مادی: زندگی به حدی سخت بود که حتی تهیه نان هم برای بعضی دشوار بود و با این حال شاکر بودند؛ چون دیده بودند که در سال 1336 قمری، قحطی و خشکسالی همه جا را فرا گرفته بود. به گونه ای که عده زیادی از مردم، در همین شهر قم، در کنار کوچه و خیابان از بین رفتند و آنان را به صورت دسته جمعی، بدون غسل و کفن، در گودالهای بزرگی در علی بن جعفر دفن کردند.
شرایط حاکم بر جامعه
رضاخان تبلیغات شدیدی علیه اسلام و روحانیت کرده بود که عده ای به روحانیت بد و بی راه می گفتند.
از جمله به راننده ها گفته بودند: آخوند اگر سوار ماشین بکنید، ماشین پنچر می شود! خود من از تهران خواستم بیایم قم، با این که ماشین جا داشت، گفت سوار نمی کنم، پنچر می شود!
روضه خوانی، به شدت ممنوع بود. خود ما طلاب در ایام عاشورا، در سالن بزرگ منزلی، که در گوشه مدرسه فیضیه قرار داشت، بعد از نماز صبح، مختصر ذکر مصیبتی انجام می دادیم و فوراً متفرق می شدیم.
طلاب را می گرفتند می بردند نظمیه و لباسهای آنان را در می آوردند. برای این که دچار این مشکلات نشویم، صبحها، بین الطلوعین، از شهر خارج می شدیم و شبها تاریک که می شد بر می گشتیم. به خود من، بعد از ده دوازده سال درس خواندن و امتحان دادن هر مسأله، تصدیق مدرسی دادند. اگر کسی این تصدیق را داشت باز هم نمی توانست لباس بپوشد در صورتی که قبلاً مجاز بودند. بنده، با این که امتحان دادم (هم اکنون آن اوراق امتحان را دارم)، در عین حال، مزاحمت برایم ایجاد می کردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر