سیره استاد در سه چیز بود :
معرفت نفس
معرفت ولایت
معرفت رب
ولی حساسیت و تعصب خاصی درباره ولایت داشت که بارها از جنابش ظاهر شد.
وقتی شخصی به منزل استاد آمده بود و از کسی که اهل دانش بود و منصبی داشت صحبت کرد، که آنکس حق حضرت زهراء علیهما السلام را منکر و مانند اهل سنت نظر داده است!!
بقدری ایشان ناراحت شد و عصبانی شد که با تمام وجودش به قائل آن حمله کردند
بطوریکه مانند این ناراحتی از ایشان دیده نشده بود، عجیب آنکه مدتی بعد ، آثار آن حمله ظاهر شد و آن شخص معزول شد.
روزی از یکی از دانشمندان نجف صحبت شد ، فرمودند:
من جوان بودم و او پیر بود، مطلبی در باب ولایت گفت که از ناراحتی می خواستم با مشت به دهانش بکوبم.
معرفت نفس
معرفت ولایت
معرفت رب
ولی حساسیت و تعصب خاصی درباره ولایت داشت که بارها از جنابش ظاهر شد.
وقتی شخصی به منزل استاد آمده بود و از کسی که اهل دانش بود و منصبی داشت صحبت کرد، که آنکس حق حضرت زهراء علیهما السلام را منکر و مانند اهل سنت نظر داده است!!
بقدری ایشان ناراحت شد و عصبانی شد که با تمام وجودش به قائل آن حمله کردند
بطوریکه مانند این ناراحتی از ایشان دیده نشده بود، عجیب آنکه مدتی بعد ، آثار آن حمله ظاهر شد و آن شخص معزول شد.
روزی از یکی از دانشمندان نجف صحبت شد ، فرمودند:
من جوان بودم و او پیر بود، مطلبی در باب ولایت گفت که از ناراحتی می خواستم با مشت به دهانش بکوبم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر