حاج آقای جاودان بیان می داشت:
« بعضی از خانمهای خانه نقل میكردند كه در یكی از روزهای بارانی، سگی از كوچه به داخل خانه وارد شد و در درگاه اتاق آقا شیخ مرتضی دراز كشید و خوابید. بعد از دقایقی آقا، به مناسبتی از اتاق بیرون آمد و دید آن سگ با بدن خیس و تر شده از آب باران در پشت در نشسته است.
آقا شیخ مرتضی با توجه به مسائل شرعی و دینی از اینكه می دید سگی به این شكل (خیس) وارد خانه شده است و قسمتهایی از خانه را نجس كرده است ناراحت شدند به خصوص اینكه در آن زمان و در آن وضعیت، آب كشیدن دالان و حیاط خانه، بسیار مشكل و سخت بود.
بنابراین ایشان عصای خود را برداشتند و بدون اینكه عصا به سگ بخورد چند بار به آرامی اشاره بر بیرون راندن آن سگ كردند و آن سگ نیز با همین عصا تكان دادن های آرام و بی آزار از جا بلند شد و از خانه بیرون رفت.
اما فردای آن روز آقا شیخ مرتضی با یادآوری بیرون راندن آن سگ، با ناراحتی فرمود:
« دیشب خواب می دیدم كه بر دستهای من آتش افتاده است ...» گویی آسمانیان چنین توقعی نداشته اند كه آقا شیخ مرتضای زاهد اشاره بر بیرون راندن سگی بكند كه در هر صورت، حیوان است و بی گناه. »
« بعضی از خانمهای خانه نقل میكردند كه در یكی از روزهای بارانی، سگی از كوچه به داخل خانه وارد شد و در درگاه اتاق آقا شیخ مرتضی دراز كشید و خوابید. بعد از دقایقی آقا، به مناسبتی از اتاق بیرون آمد و دید آن سگ با بدن خیس و تر شده از آب باران در پشت در نشسته است.
آقا شیخ مرتضی با توجه به مسائل شرعی و دینی از اینكه می دید سگی به این شكل (خیس) وارد خانه شده است و قسمتهایی از خانه را نجس كرده است ناراحت شدند به خصوص اینكه در آن زمان و در آن وضعیت، آب كشیدن دالان و حیاط خانه، بسیار مشكل و سخت بود.
بنابراین ایشان عصای خود را برداشتند و بدون اینكه عصا به سگ بخورد چند بار به آرامی اشاره بر بیرون راندن آن سگ كردند و آن سگ نیز با همین عصا تكان دادن های آرام و بی آزار از جا بلند شد و از خانه بیرون رفت.
اما فردای آن روز آقا شیخ مرتضی با یادآوری بیرون راندن آن سگ، با ناراحتی فرمود:
« دیشب خواب می دیدم كه بر دستهای من آتش افتاده است ...» گویی آسمانیان چنین توقعی نداشته اند كه آقا شیخ مرتضای زاهد اشاره بر بیرون راندن سگی بكند كه در هر صورت، حیوان است و بی گناه. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر