تزکیه نفس از دوران جوانی

حاج کریم مباشر می گفت:
« مرحوم پدرم فقط چهار پنج سال از آقا شیخ مرتضی زاهد کوچکتر بود و یکسال قبل از وفات ایشان از دنیا رفت.
خانه پدر بزرگم در همین کوچه آقا شیخ مرتضی بوده و مرحوم پدرم از همان نوجوانی و جوانی به آقا شیخ مرتضی علاقه و ارادت داشته است.
مرحوم پدرم می گفت:
من پانزده سالم بود که شبی احتیاج به غسل پیدا کردم. در آن زمان، برق و این طور چیزها نبود و من دقت نکردم چه ساعتی از شب است. برای رفتن به حمام از خانه بیرون آمدم، وقتی از جلوی خانه مرحوم مجد الذاکرین پدر آقا شیخ مرتضی رد می شدم صدای خفیفی از درون خانه شنیده می شد.

شب بود و همه جا ظلمت و خاموشی بود و من کنجکاو شدم ببینم این صداهای خفیف، در این ساعت از شب برای چیست؟! مثلاً نکند دزدی آمده باشد.
به کنار در رفتم و گوشم را تیز کردم. صدای آشنایی می آمد. صدای مناجات و گریه آقا شیخ مرتضی زاهد بود. ایشان آمده بود در دالان خانه، در جایی که مزاحم اعضای خانه نباشد به نماز ایستاده بود و بامعنویتی خاص و با گریه و زاری، با خدا مناجات می کرد. آقا شیخ مرتضی در آن زمان در حدود بیست سال داشت.

و بعد، من آن شب به جلوی حمام قبله رفتم ولی دیدم هنوز حمام را باز نکرده اند و من خیلی زود آمده ام. به خانه بازگشتم و مقداری هم خوابیدم و دوباره بلند شدم و به سوی حمام راه افتادم. بعد از استحمام، وقتی به جلوی خانه آقا شیخ مرتضی رسیدم دوباره ناخودآگاه و از روی کنجکاوی به ذهنم آمد که ببینم در این ساعت، ایشان در چه حالی است و باز مشاهده کردم که آقا شیخ مرتضی زاهد همچنان در حال نماز خواندن و عبادت است! »

هیچ نظری موجود نیست: