حاج باقر گلپایگانی (فرزند ایشان) می گوید:
مرحوم آقای حائری در مقابل جور و ستم حکومت پهلوی این توجه را داشتند که اگر می خواستند، سر و صدایی بکنند مبارزه شروع می شد ولی حالا به کجا منتهی می شد معلوم نبود.
از طرفی ایشان می فرمودند: من فعلاً در صدد بذرپاشی هستم، اگر بخواهم یک چنین کاری کنم [علیه رژیم پهلوی قیام کنم] این مختصر بذری هم که ریخته شده از بین می رود و این کار به منقرض شدن حوزه می انجامد و با سیاستی که آقای حائری داشت حوزه علمیه قم باقی ماند و پرورش یافت و بارور شد تا به پیروزی انقلاب منجر شد.
آقای گلپایگانی نقل می کردند:
« آیت الله نور الله نجفی اصفهانی اعتقاد داشت که باید با رضا شاه مخالفت کرد، و عده کثیری از علماء ایران به رهبری آیت الله حاج آقا نور الله در قم جمع شدند و همه علیه رضا شاه به خاطر عمل نکردن رضا شاه به قانون اساسی قیام کردند.
ولی حاج شیخ از آنها استقبال نکرد و با نظریه آنان موافقت نکرد. من آنوقت در مدرسه فیضیه طلبه بودم. از یک طرف چون خلافکاریهای رضا شاه خیلی زیاد و آشکار بود و شیخ {حائری} نظرش سکوت بود.
آقا نورالله و بزرگان دیگر اعتقاد داشتند که باید مبارزه کنیم. ما در حیرت بودیم که چه کار کنیم دنبال استاد باشیم، یا آقا نورالله؟ روی این جهت متوسل شدیم به آقا امام زمان علیه السلام و عرض کردیم:
« آقا تکلیف ما را مشخص فرمائید، که در این اوضاع چه باید بکنیم؟ »
در همین روز ظهر ماه رمضان در مدرسه فیضیه خوابیده بودم در عالم رؤیا دیدم لوحی در آسمان هست و بر آن نوشته:
« فاذا ظهر علیکم الفتن فعلیکم بالشیخ عبدالکریم:
هر گاه فتنه ها بر شما روی آورد به شیخ عبدالکریم پناه بیاورید و او را داشته باشید. »
از این جریان من فهمیدم که تکلیف چه می باشد. خواب ما را عده ای از آقایان به حاج شیخ نقل کرده بودند. وقتی که من خدمت حاج شیخ رسیدم حاج شیخ دم در منزل با لهجه یزدی به من فرمودند:
« اگر این خواب از خوابهای صادقانه باشد. باید پشت کرد و چماق خورد. »
هر کی هر چه می گوید: ما دم نزنیم و کار خودمان را انجام بدهیم. و من فهمیدم کار شیخ مورد تایید حضرت حجت(ع) می باشد و فعلاً مصلحت در این است. باید توجه داشت کار ایشان آنوقت کار مهمی بود و شیخ بهترین موضع را گرفته بود که سکوت کردن بود چون اگر ایشان مبارزه کرده بودند برای رضا شاه مهم نبود که بطور کلی حوزه را منقرض بکنند.
در این راستا آیت الله اراکی فرموده بودند:
« آنوقت یکی از نمایندگان قم برای من گفت که رضا شاه گفته بود اگر حاج شیخ عبدالکریم کوچکترین حرکتی می کرد. او را به جائی تبعید می کردم که عرب نی بیاندازد. »
باز آقای گلپایگانی فرموده بودند:
« ما پیش خود حساب می کردیم اگر حاج شیخ بعد از رضا شاه از دنیا برود، حوزه باقی می ماند. و اگر قبل از رضا شاه بمیرد حوزه امیدی برای بقایش نیست. اتفاقاً حاج شیخ قبل از رضا شاه فوت کرد و حوزه باقی ماند و بهتر هم شد.
ما آن وقت فهمیدیم که نگهدار حوزه کس دیگری هست. و اینجور نیست که ما نگهدار آن باشیم و من یقین دارم تا مادامی که ما خوب عمل کنیم حوزه نگهدار دارد.
تا زمانی که طلبه های ما طوری عمل نکنند که حضرت نظرش برگردد حوزه محافظ دارد. ولی خدا نکند که اعمال ما طوری باشد که نظر حضرت برگردد. »
مرحوم آقای حائری در مقابل جور و ستم حکومت پهلوی این توجه را داشتند که اگر می خواستند، سر و صدایی بکنند مبارزه شروع می شد ولی حالا به کجا منتهی می شد معلوم نبود.
از طرفی ایشان می فرمودند: من فعلاً در صدد بذرپاشی هستم، اگر بخواهم یک چنین کاری کنم [علیه رژیم پهلوی قیام کنم] این مختصر بذری هم که ریخته شده از بین می رود و این کار به منقرض شدن حوزه می انجامد و با سیاستی که آقای حائری داشت حوزه علمیه قم باقی ماند و پرورش یافت و بارور شد تا به پیروزی انقلاب منجر شد.
آقای گلپایگانی نقل می کردند:
« آیت الله نور الله نجفی اصفهانی اعتقاد داشت که باید با رضا شاه مخالفت کرد، و عده کثیری از علماء ایران به رهبری آیت الله حاج آقا نور الله در قم جمع شدند و همه علیه رضا شاه به خاطر عمل نکردن رضا شاه به قانون اساسی قیام کردند.
ولی حاج شیخ از آنها استقبال نکرد و با نظریه آنان موافقت نکرد. من آنوقت در مدرسه فیضیه طلبه بودم. از یک طرف چون خلافکاریهای رضا شاه خیلی زیاد و آشکار بود و شیخ {حائری} نظرش سکوت بود.
آقا نورالله و بزرگان دیگر اعتقاد داشتند که باید مبارزه کنیم. ما در حیرت بودیم که چه کار کنیم دنبال استاد باشیم، یا آقا نورالله؟ روی این جهت متوسل شدیم به آقا امام زمان علیه السلام و عرض کردیم:
« آقا تکلیف ما را مشخص فرمائید، که در این اوضاع چه باید بکنیم؟ »
در همین روز ظهر ماه رمضان در مدرسه فیضیه خوابیده بودم در عالم رؤیا دیدم لوحی در آسمان هست و بر آن نوشته:
« فاذا ظهر علیکم الفتن فعلیکم بالشیخ عبدالکریم:
هر گاه فتنه ها بر شما روی آورد به شیخ عبدالکریم پناه بیاورید و او را داشته باشید. »
از این جریان من فهمیدم که تکلیف چه می باشد. خواب ما را عده ای از آقایان به حاج شیخ نقل کرده بودند. وقتی که من خدمت حاج شیخ رسیدم حاج شیخ دم در منزل با لهجه یزدی به من فرمودند:
« اگر این خواب از خوابهای صادقانه باشد. باید پشت کرد و چماق خورد. »
هر کی هر چه می گوید: ما دم نزنیم و کار خودمان را انجام بدهیم. و من فهمیدم کار شیخ مورد تایید حضرت حجت(ع) می باشد و فعلاً مصلحت در این است. باید توجه داشت کار ایشان آنوقت کار مهمی بود و شیخ بهترین موضع را گرفته بود که سکوت کردن بود چون اگر ایشان مبارزه کرده بودند برای رضا شاه مهم نبود که بطور کلی حوزه را منقرض بکنند.
در این راستا آیت الله اراکی فرموده بودند:
« آنوقت یکی از نمایندگان قم برای من گفت که رضا شاه گفته بود اگر حاج شیخ عبدالکریم کوچکترین حرکتی می کرد. او را به جائی تبعید می کردم که عرب نی بیاندازد. »
باز آقای گلپایگانی فرموده بودند:
« ما پیش خود حساب می کردیم اگر حاج شیخ بعد از رضا شاه از دنیا برود، حوزه باقی می ماند. و اگر قبل از رضا شاه بمیرد حوزه امیدی برای بقایش نیست. اتفاقاً حاج شیخ قبل از رضا شاه فوت کرد و حوزه باقی ماند و بهتر هم شد.
ما آن وقت فهمیدیم که نگهدار حوزه کس دیگری هست. و اینجور نیست که ما نگهدار آن باشیم و من یقین دارم تا مادامی که ما خوب عمل کنیم حوزه نگهدار دارد.
تا زمانی که طلبه های ما طوری عمل نکنند که حضرت نظرش برگردد حوزه محافظ دارد. ولی خدا نکند که اعمال ما طوری باشد که نظر حضرت برگردد. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر