آیت الله سید جلال الدین علوی بروجردی نقل می کنند:
در یکی از این روزهای سخت، که آیت الله از مسجد سلطانی و اقامه نماز جماعت مراجعت می فرمودند، با منظره ای مواجه می شوند که بسیار ایشان را متأثر و ناراحت می سازد:
زنی در حالی که بچه شیرخواری در بغل دارد و دست چند بچه قد و نیم قد را هم به دست گرفته است و یک شیء سیاهرنگ و بدبوئی را که به نام نان به مردم می دادند در دست داشت، جلوی آقا را گرفته و در حالی که سرشک از دیده خود و اطفال بی جان و بی رمقش بر روی گونه هایشان سرازیر بود با زبان ساده ولی موثر می گوید:
آقا شما جانشین امام ما هستی، این نان را، این بچه ها چطور بخورند؟
اگر شما به داد ما نرسی پس ما کجا برویم؟ من بعد از چند ساعت معطلی، این نان را با قیمت گران به دست آورده ام، ولی بچه هایم نمی توانند آن را بخورند.
آقا در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، بعد از دادن مقدار پولی به آن زن، فرمودند:
« امیدوارم بتوانم برای عموم فقراء کاری بکنم. »
بعد مستقیماً به خانه آمدند و در حالی که بسیار متأثر بودند، همه بزرگان شهر و تجار و متمکنین را به خانه خود دعوت فرموده و با بیانات دلنشین خود حس رأفت و عطوفت آنها را تحریک و مردم را تشویق به کمک کردن به بیچارگان فرموده، می فرمایند:
« دوست دارم این کمک ها اساسی باشد. »
در نتیجه سرمایه ای فراهم و گندمی خریداری و نان ارزان قیمت در اختیار فقراء قرار می گیرد.
اضافه بر آن کارگاه بافندگی دستی خوبی هم تأسیس و بیکاران را هم در آنجا به کار می گمارند و با این تدابیر و توجه، جمع کثیری که در معرض تلف بودند نجات پیدا کرده و زندگانی آنها هم اداره می شود.
آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی می گوید:
در یکی از سالها، نان در نانواییهای بروجرد، مقداری گران شد و کمبود پیدا کرد، آیت الله بروجردی، عده ای از متمکنین را جمع کرد و فرمود:
« وظیفه شما کمک به فقر است. »
مقداری اقداماتی شد، ولی چون کمکها کافی نبود، خود آن بزرگوار، با این که چندان امکانی نداشت، احساس وظیفه کرد و باغ ارثی خود را در حدود چهار هزار تومان فروخت و نان و گندم برای فقرا خرید.
بعد که فامیل مطلع شدند، ایشان را ملامت کردند که این باغ، بیش از این ارزش داشته است، چرا به این قیمت فروختید؟ به خریدار مراجعه کردد که معامله را برگرداند، ولی چون خریدار معامله شیرینی کرده بود، پس نداد.
به هر حال، ایشان، فرد خیّر و خدومی بود و از این قبیل قضایا زیاد داشت.
در یکی از این روزهای سخت، که آیت الله از مسجد سلطانی و اقامه نماز جماعت مراجعت می فرمودند، با منظره ای مواجه می شوند که بسیار ایشان را متأثر و ناراحت می سازد:
زنی در حالی که بچه شیرخواری در بغل دارد و دست چند بچه قد و نیم قد را هم به دست گرفته است و یک شیء سیاهرنگ و بدبوئی را که به نام نان به مردم می دادند در دست داشت، جلوی آقا را گرفته و در حالی که سرشک از دیده خود و اطفال بی جان و بی رمقش بر روی گونه هایشان سرازیر بود با زبان ساده ولی موثر می گوید:
آقا شما جانشین امام ما هستی، این نان را، این بچه ها چطور بخورند؟
اگر شما به داد ما نرسی پس ما کجا برویم؟ من بعد از چند ساعت معطلی، این نان را با قیمت گران به دست آورده ام، ولی بچه هایم نمی توانند آن را بخورند.
آقا در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، بعد از دادن مقدار پولی به آن زن، فرمودند:
« امیدوارم بتوانم برای عموم فقراء کاری بکنم. »
بعد مستقیماً به خانه آمدند و در حالی که بسیار متأثر بودند، همه بزرگان شهر و تجار و متمکنین را به خانه خود دعوت فرموده و با بیانات دلنشین خود حس رأفت و عطوفت آنها را تحریک و مردم را تشویق به کمک کردن به بیچارگان فرموده، می فرمایند:
« دوست دارم این کمک ها اساسی باشد. »
در نتیجه سرمایه ای فراهم و گندمی خریداری و نان ارزان قیمت در اختیار فقراء قرار می گیرد.
اضافه بر آن کارگاه بافندگی دستی خوبی هم تأسیس و بیکاران را هم در آنجا به کار می گمارند و با این تدابیر و توجه، جمع کثیری که در معرض تلف بودند نجات پیدا کرده و زندگانی آنها هم اداره می شود.
آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی می گوید:
در یکی از سالها، نان در نانواییهای بروجرد، مقداری گران شد و کمبود پیدا کرد، آیت الله بروجردی، عده ای از متمکنین را جمع کرد و فرمود:
« وظیفه شما کمک به فقر است. »
مقداری اقداماتی شد، ولی چون کمکها کافی نبود، خود آن بزرگوار، با این که چندان امکانی نداشت، احساس وظیفه کرد و باغ ارثی خود را در حدود چهار هزار تومان فروخت و نان و گندم برای فقرا خرید.
بعد که فامیل مطلع شدند، ایشان را ملامت کردند که این باغ، بیش از این ارزش داشته است، چرا به این قیمت فروختید؟ به خریدار مراجعه کردد که معامله را برگرداند، ولی چون خریدار معامله شیرینی کرده بود، پس نداد.
به هر حال، ایشان، فرد خیّر و خدومی بود و از این قبیل قضایا زیاد داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر