آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی می گویند:
امام، سالها در فقه و اصول آیت الله بروجردی شرکت می کردند و خیلی بیش تر از آن که طلبه ای به استادش احترام می گذارد، به ایشان احترام می گذاشتند.
گاهی که آیت الله بروجردی پیاده به منزل می رفتند، امام تا در منزل، آیت الله بروجردی را همراهی می کردند.
آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی می گوید:
ارتباط طرفینی بود. هم امام به آیت الله بروجردی، بسیار احترام می گذاشتند و علاقه مند به ایشان بودند و هم آیت الله بروجردی، نسبت به امام، اهمیت فوق العاده ای قائل بودند و به وی علاقه شدید داشتند.
مأموریتهای مهمی را به ایشان محول می کردند؛ مثلاً، در مشهد، حادثه ای اتفاق افتاد که امام را با اختیارات تام، به آن جا فرستادند.
آن مأموریت، دو ماه طول کشید. در قضیه نهاوند نیز، با همین اختیارات، امام از طرف آیت الله بروجردی، رفتند. در یک سفری هم خود آیت الله بروجردی به مشهد رفتند، مرحوم آیت الله داماد و مرحوم امام، همراه ایشان بودند.
در این سفر، امام از طرف آیت الله بروجردی، مسؤول مراجعات مالی بودند و مستقلاٌ به ایشان مراجعه می شد.
امام ، روزی به من فرمودند:
« حیف قم که آیت الله بروجردی، در آن نیستند. کاش، وضعی پیش می آمد که ایشان به قم می آمدند. »
پیش از آمدن آیت الله بروجردی به قم، به ایشان اظهار علاقه می کردند. بیشترین کوشش را برای آمدن آیت الله بروجردی به قم، آن بزرگوار انجام دادند.
شاید ایشان، باعث شدند که تجار تهران، مدرسین و فضلا، از مراجع بخواهند که از آیت الله بروجردی، برای ماندن در قم، دعوت کنند. بعد از آن که به قم آمدند نیز، در ترویج مقام علمی ایشان، بسیار کوشیدند.
پس از آن که آیت الله بروجردی، جا افتادند و به اوضاع حوزه آشنا شدند، امام لازم نمی دانستند که مثل گذشته، مرتبط با آیت الله بروجردی باشند؛ لذا، به طور طبیعی، مقداری ارتباط را کم کردند.
آیت الله فاضل لنکرانی می فرمودند:
به نظر من رابطه بین آیت الله بروجردی و امام، به جز، مدت اندکی، آن هم به خاطر سوء تفاهمی که پیش آمده بود و بعد هم رفع شد، همیشه در حد بسیار خوبی بوده است. من برای این امر دلیل دارم که اینک عرض می کنم.
به عنوان نمونه آیت الله بروجردی دستور داده بودند یک منشی معمم و خوش خط برایشان پیدا کنند. پس از گشتن بسیار، فردی را پیدا کرده و خدمتشان معرفی کرده بودند.
فرموده بودند: بیاید تا من از نزدیک او را ببینم.
وقتی این شخص، خدمت آیت الله بروجردی می رسد، امام هم آن جا حضور داشته اند. این آقا در این جلسه، بالا دست امام می نشیند. بعد که آن شخص رفته بود، آیت الله بروجردی، فرموده بودند: من این منشی را نمی خواهم.
علت آن را پرسیده بودند، فرموده بودند:
« کسی که بالا دست حاج آقا روح الله بنشیند، به درد من نمی خورد.»
این، بیانگر شدت احترام به امام بود.
شخصی در بیت آیت الله بروجردی رفت و آمد داشت و خیلی هم به ایشان نزدیک بود، امام نظرشان این بود که وجود او، برای مرجعیت آیت الله بروجردی، نه تنها مفید نیست، که مضر است و صلاح می دیدند که این فرد نباشد.
این شخص، به لحاظ نزدیکی که با آیت الله بروجردی داشت، افرادی را تحریک کرده بود ( که هم آن افراد را می شناسم و هم نحوه تحریک آنان را می دانم، ولی ذکر آن را صلاح نمی دانم ) تا خدمت آیت الله بروجردی از امام سعایت کنند و چنین بنمایانند که امام، با مرجعیت و موقعیت آیت الله بروجردی موافق نیست.
طبعاً، این سعایتها بی تأثیر نبود و احترامها از جانب آیت الله بروجردی کم شد. امام هم رفت و آمد خود را به منزل ایشان، خیلی کم کردند و کم کم درس ایشان هم نیامدند. این برخورد، تنها در ظاهر امر بود. امام، عقیده اش نسبت به شخص آیت الله بروجردی و موقعیت ایشان، هیچ تغییری نکرده بود. حفظ موقعیت آیت الله بروجردی را، شرعاً لازم می دانست.
شاهد بر این قضیه ای است که مرحوم آقای اشراقی برایم نقل کرد. ایشان، که از دوستان قدیمی من بود و مدتی هم با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی ، سه نفری، مباحثه می کردیم، گفتند:
« تازه با امام وصلت کرده بودم. تابستان بود و ایشان ، برای ییلاق به همدان رفته بودند. همان وقتی بود که، به حسب ظاهر، روابطشان با آیت الله بروجردی، خوب نبود. من برای دیدن ایشان، به همدان رفتم.
با خودم فکر کردم: حالا که امام، قدری از آیت الله بروجردی، رنجش خاطر دارد، بد نیست انتقادی از آیت الله بروجردی بکنم، تا شروع کردم درباره ایشان به صحبت کردن، امام، قیافه اش را درهم کشید، سرش را پایین انداخت و بعد سرش را بلند کرد و گفت:
« آقای اشراقی! من به کسی اجازه نمی دهم به زعیم مسلمین اهانت کند. هر کس و در هر مقامی که باشد. »
معلوم شد مبنای امام در حب و بغض ها، با آنچه ما داریم، فرق می کند. نسبت به دامادش، آن هم تازه داماد و بزرگ ترین، این گونه برخورد کند، برخوردش با دیگران معلوم است.
از آن طرف، کدورتی که برای آیت الله بروجردی نسبت به امام، پیش آمده بود نیز، طولانی نبود. مدتی بعد، ایشان فهمیده بودند که برای امام، سعایت شده و آن طور که برخی گفته بودند، نیست؛ لذا برخورد ایشان هم فرق کرد.
به عنوان مثال:
تابستان بود، امام رفته بودند کرج. ( قضیه مربوط به حدود، سه سال قبل از فوت آیت الله بروجردی است )
یک روز آقای اشراقی به من گفتند: فلانی! میل داری با هم برویم کرج خدمت حاج آقا.
گفتم: بله.
بعد ایشان گفت: چطور است به آیت الله بروجردی هم بگوییم ما پیش حاج آقا می رویم.
گفتم: این هم خوب است.
به اتفاق ایشان، خدمت آیت الله بروجردی رفتیم و عرض کردیم: می خواهیم خدمت حاج آقا روح الله برویم و احوالشان را بپرسیم.
ایشان، خیلی خوشحال شدند. فرمودند:
« حتماً از قول من هم خدمت ایشان سلام برسانید و احوالپرسی کنید و از طرف من بگویید اگر کاری داشته باشند، برایشان انجام دهیم.»
ضمناً، مبلغ قابل توجهی به آقای اشراقی دادند و فرمودند: این مبلغ را هم به ایشان بدهید.
این قضیه، به خوبی نشان دهنده این است که: آن کدورت سابق، برطرف شده است. به هر حال، ما خدمت امام رسیدیم، سلام آیت الله بروجردی را به ایشان رسانیدیم و پول را تقدیم کردیم.
ایشان هم خوشحال شدند. ناهار ظهر هم به اصرار امام خدمتشان ماندم.
نکته ای که به نظرم طلاب باید در رابطه با شخصیت آیت الله بروجردی، بدان توجه داشته باشند، این است که: آیت الله بروجردی و تلاشهای آن بزرگوار، زمینه ساز انقلاب اسلامی بود؛ زیرا آیت الله بروجردی، به حوزه قم رشد داد، شخصیت داد. مبارزات امام، در پرتو این شخصیت حوزه بود که به ثمر نشست. اگر نبود این هویت و عظمت حوزه، که آیت الله بروجردی بدان بخشیده بود، مسلماً انقلابی و حرکتی سازنده پای نمی گرفت.
امام، سالها در فقه و اصول آیت الله بروجردی شرکت می کردند و خیلی بیش تر از آن که طلبه ای به استادش احترام می گذارد، به ایشان احترام می گذاشتند.
گاهی که آیت الله بروجردی پیاده به منزل می رفتند، امام تا در منزل، آیت الله بروجردی را همراهی می کردند.
آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی می گوید:
ارتباط طرفینی بود. هم امام به آیت الله بروجردی، بسیار احترام می گذاشتند و علاقه مند به ایشان بودند و هم آیت الله بروجردی، نسبت به امام، اهمیت فوق العاده ای قائل بودند و به وی علاقه شدید داشتند.
مأموریتهای مهمی را به ایشان محول می کردند؛ مثلاً، در مشهد، حادثه ای اتفاق افتاد که امام را با اختیارات تام، به آن جا فرستادند.
آن مأموریت، دو ماه طول کشید. در قضیه نهاوند نیز، با همین اختیارات، امام از طرف آیت الله بروجردی، رفتند. در یک سفری هم خود آیت الله بروجردی به مشهد رفتند، مرحوم آیت الله داماد و مرحوم امام، همراه ایشان بودند.
در این سفر، امام از طرف آیت الله بروجردی، مسؤول مراجعات مالی بودند و مستقلاٌ به ایشان مراجعه می شد.
امام ، روزی به من فرمودند:
« حیف قم که آیت الله بروجردی، در آن نیستند. کاش، وضعی پیش می آمد که ایشان به قم می آمدند. »
پیش از آمدن آیت الله بروجردی به قم، به ایشان اظهار علاقه می کردند. بیشترین کوشش را برای آمدن آیت الله بروجردی به قم، آن بزرگوار انجام دادند.
شاید ایشان، باعث شدند که تجار تهران، مدرسین و فضلا، از مراجع بخواهند که از آیت الله بروجردی، برای ماندن در قم، دعوت کنند. بعد از آن که به قم آمدند نیز، در ترویج مقام علمی ایشان، بسیار کوشیدند.
پس از آن که آیت الله بروجردی، جا افتادند و به اوضاع حوزه آشنا شدند، امام لازم نمی دانستند که مثل گذشته، مرتبط با آیت الله بروجردی باشند؛ لذا، به طور طبیعی، مقداری ارتباط را کم کردند.
آیت الله فاضل لنکرانی می فرمودند:
به نظر من رابطه بین آیت الله بروجردی و امام، به جز، مدت اندکی، آن هم به خاطر سوء تفاهمی که پیش آمده بود و بعد هم رفع شد، همیشه در حد بسیار خوبی بوده است. من برای این امر دلیل دارم که اینک عرض می کنم.
به عنوان نمونه آیت الله بروجردی دستور داده بودند یک منشی معمم و خوش خط برایشان پیدا کنند. پس از گشتن بسیار، فردی را پیدا کرده و خدمتشان معرفی کرده بودند.
فرموده بودند: بیاید تا من از نزدیک او را ببینم.
وقتی این شخص، خدمت آیت الله بروجردی می رسد، امام هم آن جا حضور داشته اند. این آقا در این جلسه، بالا دست امام می نشیند. بعد که آن شخص رفته بود، آیت الله بروجردی، فرموده بودند: من این منشی را نمی خواهم.
علت آن را پرسیده بودند، فرموده بودند:
« کسی که بالا دست حاج آقا روح الله بنشیند، به درد من نمی خورد.»
این، بیانگر شدت احترام به امام بود.
شخصی در بیت آیت الله بروجردی رفت و آمد داشت و خیلی هم به ایشان نزدیک بود، امام نظرشان این بود که وجود او، برای مرجعیت آیت الله بروجردی، نه تنها مفید نیست، که مضر است و صلاح می دیدند که این فرد نباشد.
این شخص، به لحاظ نزدیکی که با آیت الله بروجردی داشت، افرادی را تحریک کرده بود ( که هم آن افراد را می شناسم و هم نحوه تحریک آنان را می دانم، ولی ذکر آن را صلاح نمی دانم ) تا خدمت آیت الله بروجردی از امام سعایت کنند و چنین بنمایانند که امام، با مرجعیت و موقعیت آیت الله بروجردی موافق نیست.
طبعاً، این سعایتها بی تأثیر نبود و احترامها از جانب آیت الله بروجردی کم شد. امام هم رفت و آمد خود را به منزل ایشان، خیلی کم کردند و کم کم درس ایشان هم نیامدند. این برخورد، تنها در ظاهر امر بود. امام، عقیده اش نسبت به شخص آیت الله بروجردی و موقعیت ایشان، هیچ تغییری نکرده بود. حفظ موقعیت آیت الله بروجردی را، شرعاً لازم می دانست.
شاهد بر این قضیه ای است که مرحوم آقای اشراقی برایم نقل کرد. ایشان، که از دوستان قدیمی من بود و مدتی هم با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی ، سه نفری، مباحثه می کردیم، گفتند:
« تازه با امام وصلت کرده بودم. تابستان بود و ایشان ، برای ییلاق به همدان رفته بودند. همان وقتی بود که، به حسب ظاهر، روابطشان با آیت الله بروجردی، خوب نبود. من برای دیدن ایشان، به همدان رفتم.
با خودم فکر کردم: حالا که امام، قدری از آیت الله بروجردی، رنجش خاطر دارد، بد نیست انتقادی از آیت الله بروجردی بکنم، تا شروع کردم درباره ایشان به صحبت کردن، امام، قیافه اش را درهم کشید، سرش را پایین انداخت و بعد سرش را بلند کرد و گفت:
« آقای اشراقی! من به کسی اجازه نمی دهم به زعیم مسلمین اهانت کند. هر کس و در هر مقامی که باشد. »
معلوم شد مبنای امام در حب و بغض ها، با آنچه ما داریم، فرق می کند. نسبت به دامادش، آن هم تازه داماد و بزرگ ترین، این گونه برخورد کند، برخوردش با دیگران معلوم است.
از آن طرف، کدورتی که برای آیت الله بروجردی نسبت به امام، پیش آمده بود نیز، طولانی نبود. مدتی بعد، ایشان فهمیده بودند که برای امام، سعایت شده و آن طور که برخی گفته بودند، نیست؛ لذا برخورد ایشان هم فرق کرد.
به عنوان مثال:
تابستان بود، امام رفته بودند کرج. ( قضیه مربوط به حدود، سه سال قبل از فوت آیت الله بروجردی است )
یک روز آقای اشراقی به من گفتند: فلانی! میل داری با هم برویم کرج خدمت حاج آقا.
گفتم: بله.
بعد ایشان گفت: چطور است به آیت الله بروجردی هم بگوییم ما پیش حاج آقا می رویم.
گفتم: این هم خوب است.
به اتفاق ایشان، خدمت آیت الله بروجردی رفتیم و عرض کردیم: می خواهیم خدمت حاج آقا روح الله برویم و احوالشان را بپرسیم.
ایشان، خیلی خوشحال شدند. فرمودند:
« حتماً از قول من هم خدمت ایشان سلام برسانید و احوالپرسی کنید و از طرف من بگویید اگر کاری داشته باشند، برایشان انجام دهیم.»
ضمناً، مبلغ قابل توجهی به آقای اشراقی دادند و فرمودند: این مبلغ را هم به ایشان بدهید.
این قضیه، به خوبی نشان دهنده این است که: آن کدورت سابق، برطرف شده است. به هر حال، ما خدمت امام رسیدیم، سلام آیت الله بروجردی را به ایشان رسانیدیم و پول را تقدیم کردیم.
ایشان هم خوشحال شدند. ناهار ظهر هم به اصرار امام خدمتشان ماندم.
نکته ای که به نظرم طلاب باید در رابطه با شخصیت آیت الله بروجردی، بدان توجه داشته باشند، این است که: آیت الله بروجردی و تلاشهای آن بزرگوار، زمینه ساز انقلاب اسلامی بود؛ زیرا آیت الله بروجردی، به حوزه قم رشد داد، شخصیت داد. مبارزات امام، در پرتو این شخصیت حوزه بود که به ثمر نشست. اگر نبود این هویت و عظمت حوزه، که آیت الله بروجردی بدان بخشیده بود، مسلماً انقلابی و حرکتی سازنده پای نمی گرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر