چشم پزشک متعهد آقای دکتر شهیدی چنین نقل می کند:
روزی که به اتفاق عده ای از دوستان پزشک از سمت گرگان به ساری مراجعت می کردیم، به دیدار آیت الله کوهستانی رفتیم. آقای دکتر سعیدی سرگرم معاینه معظم له گردید و این در حالی بود که قسمتی از بدنشان برهنه و بدن لاغر و استخوانی شان در انظار بود.
در چنین حالتی که معظم له نمی بایست حرفی بزنند، ناگهان شروع کردند به گفتن مطلبی با این مضمون :
« ما قصد فریب مردم را نداریم، بلکه می خواهیم مردم به خاطر اختلافاتی که دارند، با هم مشاجره و نزاع نکنند.»
سپس ساکت شدند، پس از خروج از محضر ایشان، یکی از همراهان با شگفتی و حیرت اظهار داشت، وقتی بدن لخت و استخوانی ایشان را موقع معاینه دیدم، از خاطرم گذشت که چگونه این بساط را برای فریب به راه انداخته؛ در همین اندیشه بودم که سخنان کوتاه و پرمعنای ایشان بر خطورات ذهنی ام، مهر بطلان زد و متوجه شدم که از اندیشه ام آگاه گشته است.
روزی که به اتفاق عده ای از دوستان پزشک از سمت گرگان به ساری مراجعت می کردیم، به دیدار آیت الله کوهستانی رفتیم. آقای دکتر سعیدی سرگرم معاینه معظم له گردید و این در حالی بود که قسمتی از بدنشان برهنه و بدن لاغر و استخوانی شان در انظار بود.
در چنین حالتی که معظم له نمی بایست حرفی بزنند، ناگهان شروع کردند به گفتن مطلبی با این مضمون :
« ما قصد فریب مردم را نداریم، بلکه می خواهیم مردم به خاطر اختلافاتی که دارند، با هم مشاجره و نزاع نکنند.»
سپس ساکت شدند، پس از خروج از محضر ایشان، یکی از همراهان با شگفتی و حیرت اظهار داشت، وقتی بدن لخت و استخوانی ایشان را موقع معاینه دیدم، از خاطرم گذشت که چگونه این بساط را برای فریب به راه انداخته؛ در همین اندیشه بودم که سخنان کوتاه و پرمعنای ایشان بر خطورات ذهنی ام، مهر بطلان زد و متوجه شدم که از اندیشه ام آگاه گشته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر