یک مرتبه علامه، حضرت آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در عالم رویا مشاهده می کنند که حضرت به مناسبتی می خواسته اند یک بسته اسکناس بیست تومانی به عنوان هدیه و صله به علامه بدهند.
علامه می گویند:
آقا من پول نمی خواهم.
از گرفتن پول امتناع کرده و در خواست خود را در قالب یک رباعی فی البداهه خدمت حضرت مطرح می کنند.
ای مهر سـپهر آســمان اجـلال ای در گرانبهای دریای جلال
از درگه جود تو نخواهم چیزی الا گه ارتحال زین دار و بال
حضرت در جواب تبسمی کرده و درخواست علامه را قبول نموده بودند اما اسکناسها را هم داده بودند (یعنی چیزی که توسط اهل بیت می رسد را نباید، رد کرد)
علامه می گویند:
آقا من پول نمی خواهم.
از گرفتن پول امتناع کرده و در خواست خود را در قالب یک رباعی فی البداهه خدمت حضرت مطرح می کنند.
ای مهر سـپهر آســمان اجـلال ای در گرانبهای دریای جلال
از درگه جود تو نخواهم چیزی الا گه ارتحال زین دار و بال
حضرت در جواب تبسمی کرده و درخواست علامه را قبول نموده بودند اما اسکناسها را هم داده بودند (یعنی چیزی که توسط اهل بیت می رسد را نباید، رد کرد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر