مولف کتاب شیفتگان حضرت مهدی(عج) آقای قاضی زاهدی نقل می کنند:
در اواخر جنگ تحمیلی بین ایران و عراق در حالی که مرتب آتش و بمب بر سر مردم می بارید و مردم بی پناه به اطراف و دهات رفته بودند.
جمعی از مردم قم نیز به مسجد مقدس جمکران و اطراف آن پناه برده بودند. آیت الله گلپایگانی با جمعی از علماء و نزدیکان، به مسجد جمکران مشرف شدند تا با توسل و عرض ادب به ساحت مقدس حضرت صاحب الزمان علیه السلام برای رفع گرفتاری مسلمین مخصوصاً ایران اسلامی دعا کنند.
حقیر هم افتخار همراهی با ایشان نصیبم شد. ایشان عریضه ای را که برای حضرت نوشته بودند به بنده دادند که طبق دستور گِل بگیرم و با دعای مخصوص به خدمت حضرت حسین ابن روح در میان آب بیندازم.
حقیر طبق دستور انجام دادم. و عرض کردم. آقا جان! امام زمان، این نامه از طرف مرجع عالیقدر آیت الله العظمی گلپایگانی است مردم در حالی که اطراف آقا را گرفته بودند، می گفتند: یا صاحب الزمان! حاجت آقا را امشب برآورده فرما و همه گریه می کردند و دعا می کردند.
فردا صبح شخص مؤمن و صالح و عالمی به منزل آمد و گفت: من خوابی دیدم ولی مفهوم آن را ندانستم تصمیم گرفتم پیش شما بیایم و جواب بگیرم.
گفت: در عالم رؤیا دیدم شخصی به من فرمود: به آقای گلپایگانی بگوئید: حضرت جواب شما را سه روز دیگر می دهند.
منتظر نتیجه بودیم. تا این که روز سوم اعلان آتش بس یک طرفه شد و جنگ تخفیف پیدا کرد و سرانجام جنگ تمام شد.
در اواخر جنگ تحمیلی بین ایران و عراق در حالی که مرتب آتش و بمب بر سر مردم می بارید و مردم بی پناه به اطراف و دهات رفته بودند.
جمعی از مردم قم نیز به مسجد مقدس جمکران و اطراف آن پناه برده بودند. آیت الله گلپایگانی با جمعی از علماء و نزدیکان، به مسجد جمکران مشرف شدند تا با توسل و عرض ادب به ساحت مقدس حضرت صاحب الزمان علیه السلام برای رفع گرفتاری مسلمین مخصوصاً ایران اسلامی دعا کنند.
حقیر هم افتخار همراهی با ایشان نصیبم شد. ایشان عریضه ای را که برای حضرت نوشته بودند به بنده دادند که طبق دستور گِل بگیرم و با دعای مخصوص به خدمت حضرت حسین ابن روح در میان آب بیندازم.
حقیر طبق دستور انجام دادم. و عرض کردم. آقا جان! امام زمان، این نامه از طرف مرجع عالیقدر آیت الله العظمی گلپایگانی است مردم در حالی که اطراف آقا را گرفته بودند، می گفتند: یا صاحب الزمان! حاجت آقا را امشب برآورده فرما و همه گریه می کردند و دعا می کردند.
فردا صبح شخص مؤمن و صالح و عالمی به منزل آمد و گفت: من خوابی دیدم ولی مفهوم آن را ندانستم تصمیم گرفتم پیش شما بیایم و جواب بگیرم.
گفت: در عالم رؤیا دیدم شخصی به من فرمود: به آقای گلپایگانی بگوئید: حضرت جواب شما را سه روز دیگر می دهند.
منتظر نتیجه بودیم. تا این که روز سوم اعلان آتش بس یک طرفه شد و جنگ تخفیف پیدا کرد و سرانجام جنگ تمام شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر