دکتر باهر مسوؤل تیم پزشکی معالج آیت الله گلپایگانی( بودند. در مورد آقا بیاناتی دارند که ذیلاً می آوریم:
« روی هم رفته آقا فرد سالمی بودند، هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی بطوریکه تا آخرین لحظه حیات که در خدمتشان بودیم نمازشان ترک نمی شد.
یادم هست که غروب سه شنبه قبل از بحرانی شدن حالشان در همان بیمارستان قلب شهید رجائی نماز مغرب را با صورت بسیار زیبائی خواندند.
در سال 1366 یک مرتبه در خدمت آقا به لندن رفتیم و آن موقع حال آقا بسیار نامساعد بود بطوری که دیابت گرفته بودند و عفونت مجاری ادراری تشدید یافته بود و یکسری بیماریهای دیگری که بر آن مضاعف شده بود که خوشبختانه پس از ورود به لندن حال آقا خوب شد و همه می گفتند « آقا شفا گرفت » که به حق هم همین بود چرا که در آنجا بعد از معاینات و آزمایشات دقیق پیشنهاد کردند که آقا احتیاج به درمان ندارد و آنها فقط درمان ساده ای را تجویز کردند.
وقتی هیأت در لندن بودند، فردی در خواب دیده بود که آقا شفا گرفته اند و یکی از بزرگواران که اکنون در مشهد مشرف هستند مرا خواستند و گفتند:
وقتیکه شما در لندن بودید همان شب اول خواب دیدم آقا روی تخت بیمارستان ایستاده اند و به شما می فرمایند:
« دکتر باهر من سالم شدم برای چه اینجا بمانم برویم قم. »
من از این عبارت بسیار متعجب شدم چرا که عیناً خود آقا شبی که در بیمارستان بستری شدند صبح روز بعد همین جمله را به من فرموده بودند.
مورد دیگر که آقا لندن تشریف بردند سه سال قبل از فوتشان بود که معایناتی بود که در ایران انجام گرفته بود و تشخیص داده بودند که تومور در ریه راستشان هست خوشبختانه این بار هم آقا پس از تعمقی گفتند:
«اینطور نیست» در لندن هم چنین تشخیص داده شده و لذا برگشتیم قم.
در مرضی که به فوت آقا منجر شد فرموده بودند:
« دکتر باهر حال من با دفعه های قبل فرق می کند. مثل اینکه دیگر باید بروم، شما هم از من دیگر خسته شده اید. »
« روی هم رفته آقا فرد سالمی بودند، هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی بطوریکه تا آخرین لحظه حیات که در خدمتشان بودیم نمازشان ترک نمی شد.
یادم هست که غروب سه شنبه قبل از بحرانی شدن حالشان در همان بیمارستان قلب شهید رجائی نماز مغرب را با صورت بسیار زیبائی خواندند.
در سال 1366 یک مرتبه در خدمت آقا به لندن رفتیم و آن موقع حال آقا بسیار نامساعد بود بطوری که دیابت گرفته بودند و عفونت مجاری ادراری تشدید یافته بود و یکسری بیماریهای دیگری که بر آن مضاعف شده بود که خوشبختانه پس از ورود به لندن حال آقا خوب شد و همه می گفتند « آقا شفا گرفت » که به حق هم همین بود چرا که در آنجا بعد از معاینات و آزمایشات دقیق پیشنهاد کردند که آقا احتیاج به درمان ندارد و آنها فقط درمان ساده ای را تجویز کردند.
وقتی هیأت در لندن بودند، فردی در خواب دیده بود که آقا شفا گرفته اند و یکی از بزرگواران که اکنون در مشهد مشرف هستند مرا خواستند و گفتند:
وقتیکه شما در لندن بودید همان شب اول خواب دیدم آقا روی تخت بیمارستان ایستاده اند و به شما می فرمایند:
« دکتر باهر من سالم شدم برای چه اینجا بمانم برویم قم. »
من از این عبارت بسیار متعجب شدم چرا که عیناً خود آقا شبی که در بیمارستان بستری شدند صبح روز بعد همین جمله را به من فرموده بودند.
مورد دیگر که آقا لندن تشریف بردند سه سال قبل از فوتشان بود که معایناتی بود که در ایران انجام گرفته بود و تشخیص داده بودند که تومور در ریه راستشان هست خوشبختانه این بار هم آقا پس از تعمقی گفتند:
«اینطور نیست» در لندن هم چنین تشخیص داده شده و لذا برگشتیم قم.
در مرضی که به فوت آقا منجر شد فرموده بودند:
« دکتر باهر حال من با دفعه های قبل فرق می کند. مثل اینکه دیگر باید بروم، شما هم از من دیگر خسته شده اید. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر