49 : جراح گفت: اى شيخ آيا مسيح عليه السلام را ملاقات كردى

يكى از زوار حضرت رضا (عليه السلام) بنام شيخ محمد حسين كه طلبه بوده از عراق به قصد تشرف به مشهد و زيارت قبر مقدس امام هشتم مسافرت مى كند، پس از ورود به مشهد مقدس دانه اى در انگشت دستش ‍ آشكار مى شود و سخت او را ناراحت مى كند، چند نفر از اهل علم او را به بيمارستان مى برند، دكتر جراح نصرانى مى گويد بايد فورا انگشتش بريده و گر نه به بالا سرايت مى كند.
جناب شيخ قبول نمى كند و حاضر نمى شود انگشتش را ببرند، طبيب مى گويد اگر فردا آمدى بايد مچ دست بريده شود، شيخ بر مى گردد و درد شدت مى كند، شب تا صبح ناله مى كند فردا ببريدن انگشت راضى مى شود.
چون او را به بيمارستان مى برند جراح دست را مى بيند مى گويد بايد از مچ بريده شود، شيخ قبول نمى كند و مى گويد من حاضرم فقط انگشتم بريده شوم جراح مى گويد فايده ندارد و اگر الان از بند دست بريده نشود ببالاتر سرايت كرده و فردا بايد از كتف بريده شود.
شيخ بر مى گردد و درد شدت مى كند بطوريكه صبح ببريدن دست راضى مى شود چون او را نزد جراح مى آورند دستش را مى بيند، مى گويد: ببالا سرايت كرده و بايد از كتف ((شانه)) بريده شود و از مچ دست فايده ندارد و اگر امروز از كتف بريده نشود فردا به سرعت به ساير اعضاء سرايت مى كند و بالاخره بقلب مى رسد و هلاك مى شود.
شيخ به بريدن دست از كتف راضى نمى شود و بر مى گردد و درد شديدتر شده تا صبح ناله مى كند و حاضر مى شود كه از كتف بريده شود و دوستايش ‍ او را براى بيمارستان حركت مى دهند تا دستش را از كتف ببرند، در وسط راه شيخ گفت اى دوستان ممكن است در بيمارستان بميرم، اول مرا به حرم مطهر حضرت رضا (عليه السلام) ببريد، او را به حرم مطهر بردند و در گوشه اى از حرم جاى دادند، شيخ گريه و زارى زيادى كرده و به حضرت شكايت مى كند و مى گويد آيا سزاوار است زائر شما بلائى مبتلا شود و شما به فريادش ترسيد ((وانت الامام الرئوف)) و شما امام روف و مهربان هستى خصوصا درباره زوار، پس حال غشوه اى عارضش مى شود در آن حال حضرت رضا (عليه السلام) را ملاقات مى كند، آن حضرت دست مبارك بر كتف او تا انگشتانش كشيده و مى فرمايد شفا يافتى، شيخ به خود مس آيد مى بيند دستش هيچ دردى ندارد، دوستان مى آيند او را به بيمارستان ببرند، جريان شفاى خود را به دست آن حضرت به آنها نمى گويد، چون او نزد جراح نصرانى مى برند، جراح دستش را معاينه مى كند اثرى از آن دانه نمى بيند به احتمال اينكه شايد دست ديگرش باشد آن دست را هم نظر مى كند، مى بيند سالم است.
جراح مى گويد: اى شيخ آيا مسيح (عليه السلام) را ملاقات كردى؟
شيخ مى فرمايد: كسى را كه از مسيح (عليه السلام) بالاتر است ديدم و مرا شفا داد پس جريان را براى او بيان مى كند.

مانند سگ و گربه لوس
مالم رخ خود را بر آستان شه طوس ‍

زيرا كه سگ و گربه زار
از سفره جود او نگردد ماءيوس

هیچ نظری موجود نیست: