در زمان وجود مقدس امام هشتم (عليه السلام) كاروانى از خراسان به سوىكرمان حركت در مسير راه دزدهاى سر گردنه به كاروان حمله ور شدند و كاروانيان را غارت كردند، يكى از افراد كاروان مثلا نامش غلام رضا بوددستگير نمودند و به او گفتند:
((تو اموال بسيارى دارى بايد اموال خود را در اختيار ما بگذرى)).
غلام رضا هر چه التماس كرد، آنها او را رها نكردند، بلكه شب و روز او را شكنجه مى دادند تا او ثروت خود را در اختيار دزدان بگذارد، او را ميان سرماى شديدى بيابان پر برف نگه مى داشتند و دهانش را پر از برف مى نمودند، به طورى كه دهان و زبانش آسيب سخت ديد، آنگونه كه نمى توانست سخن بگويد.
سرانجام دل يكى از زنان دزدها، به حال غلام رضا سوخت، واسطه شد و دزدها او را آزد نمودند، او از دست دزدها گريخت و با دهانى مجروح و زبانى آسيب ديده و خود را به خراسان رسانيد، در آنجا از مردم شنيد كه حضرت رضا (عليه السلام) وارد سرزمين خراسان شده و اكنون در نيشابور است ((غلام رضا)) از ارادتمندان آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بود با خود فكر مى كرد كه از ناحيه آنها لطفى بشود.
در همان ايام، غلام رضا در عالم خواب ديدم كه شخصى به او گفت: امام رضا (عليه السلام) به نيشابور آمده، نزد او برو و از او بخواه كه بيمارى دهان و زبانت را معالجه كند، غلام رضا در عالم خواب به حضور (عليه السلام) رفت و جريان را گفت، امام (عليه السلام) به او فرمود: مقدارى اويشان ((يك نوع سبزى جات، را با زيره و نمك، خورد و مخلوط كن، و سپس آن معجون را دو يا سه بار بر دهانت بگذار كه درمان مى يابد)).
غلام رضا از خواب بيدار شد، اما به خواب خود اهميت نداد و با خود مى گفت: نمى توان به آنچه در خواب ديده اعتماد كرد، سرانجام تصميم گرفت به نيشابور برود و با امام رضا (عليه السلام) ملاقات نمايد، به سوى نيشابور مسافرت كرد و جوياى حال امام شد، گفتند: آن حضرت به كاروانسراى سعد رفته است، غلام رضا براى ديدن امام به آنجا رفت و به زيارت امام (عليه السلام) توفيق يافت و سپس جريان خود را بيان كرده و از آن بزرگوار خواست تا در مورد درمان دهان و زبانش چاره انديشى كند.
امام به او فرمود: مگر من در عالم خواب، روش بيمارى دهان و زبانت را به تو نياموختم؟
غلام رضا گفت: اى امام بزرگوار، اگر لطف بفرمائى بار ديگر آن روش درمان را به من بياموز.
امام (عليه السلام) فرمود مقدارى اويشان و زيره را با نمك، خورد و مخلوط كن و آن را دو يا سه بار بر دهانت بگذار، كه بزودى خوب مى شوى.
غلام رضا مى گويد: همين روش درمان را انجام دادم، و همانگونه كه امام (عليه السلام) فرموده بود، خوب شدم، و سلامتى دهان و زبانم را بازيافتم.
الاايكه از غم گرفته دل تو
بود از جهان رنج و غم حاصل تو
((تو اموال بسيارى دارى بايد اموال خود را در اختيار ما بگذرى)).
غلام رضا هر چه التماس كرد، آنها او را رها نكردند، بلكه شب و روز او را شكنجه مى دادند تا او ثروت خود را در اختيار دزدان بگذارد، او را ميان سرماى شديدى بيابان پر برف نگه مى داشتند و دهانش را پر از برف مى نمودند، به طورى كه دهان و زبانش آسيب سخت ديد، آنگونه كه نمى توانست سخن بگويد.
سرانجام دل يكى از زنان دزدها، به حال غلام رضا سوخت، واسطه شد و دزدها او را آزد نمودند، او از دست دزدها گريخت و با دهانى مجروح و زبانى آسيب ديده و خود را به خراسان رسانيد، در آنجا از مردم شنيد كه حضرت رضا (عليه السلام) وارد سرزمين خراسان شده و اكنون در نيشابور است ((غلام رضا)) از ارادتمندان آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بود با خود فكر مى كرد كه از ناحيه آنها لطفى بشود.
در همان ايام، غلام رضا در عالم خواب ديدم كه شخصى به او گفت: امام رضا (عليه السلام) به نيشابور آمده، نزد او برو و از او بخواه كه بيمارى دهان و زبانت را معالجه كند، غلام رضا در عالم خواب به حضور (عليه السلام) رفت و جريان را گفت، امام (عليه السلام) به او فرمود: مقدارى اويشان ((يك نوع سبزى جات، را با زيره و نمك، خورد و مخلوط كن، و سپس آن معجون را دو يا سه بار بر دهانت بگذار كه درمان مى يابد)).
غلام رضا از خواب بيدار شد، اما به خواب خود اهميت نداد و با خود مى گفت: نمى توان به آنچه در خواب ديده اعتماد كرد، سرانجام تصميم گرفت به نيشابور برود و با امام رضا (عليه السلام) ملاقات نمايد، به سوى نيشابور مسافرت كرد و جوياى حال امام شد، گفتند: آن حضرت به كاروانسراى سعد رفته است، غلام رضا براى ديدن امام به آنجا رفت و به زيارت امام (عليه السلام) توفيق يافت و سپس جريان خود را بيان كرده و از آن بزرگوار خواست تا در مورد درمان دهان و زبانش چاره انديشى كند.
امام به او فرمود: مگر من در عالم خواب، روش بيمارى دهان و زبانت را به تو نياموختم؟
غلام رضا گفت: اى امام بزرگوار، اگر لطف بفرمائى بار ديگر آن روش درمان را به من بياموز.
امام (عليه السلام) فرمود مقدارى اويشان و زيره را با نمك، خورد و مخلوط كن و آن را دو يا سه بار بر دهانت بگذار، كه بزودى خوب مى شوى.
غلام رضا مى گويد: همين روش درمان را انجام دادم، و همانگونه كه امام (عليه السلام) فرموده بود، خوب شدم، و سلامتى دهان و زبانم را بازيافتم.
الاايكه از غم گرفته دل تو
بود از جهان رنج و غم حاصل تو
ز نور ولايت دلت با صفا كن
ثناى على بن موسى الرضا كن
امامى كه مولاى خلق جهان است
بزرگ آيت خالق مهربان است
عطوف و رئوف آن فلك جا باشد
ز حال دل خود آگاه باشد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر