رضایت پدر خود را جلب كنید!

مرحوم كاشانی مردی وارسته و راه رفته و كریم النفس بود. منزل ایشان در كوی آب و برق مشهد، خانه امید دوستان آل الله به شمار می‌رفت و ایشان غالباً میزبان افراد بیشماری در طول هفته بودند و سفره این مرد عارف همیشه گسترده بود.
ایشان نقل می کردند :
جوانی مرتباً به سراغ من می‌آمد و از بی سروسامانی زندگی خود شكوه داشت ومن آنچه به نظرم می‌رسید از او دریغ نمی‌كردم ولی گره از كار او گشوده نمی‌شد!
شبی از من دعوت شد تا در مراسم میلاد مبارك حضرت علی (علیه السلام) شركت كنم، و من به آن جوان گفتم كه امشب، شب برات است با من همراه باش تا ببینم چه می شود؟!

مجلس بسیار باشكوهی بود و از طبقات مختلف در آن شركت كرده ‌بودند مداحان یكی پس از دیگری مدیحه خوانی می‌كردند و می‌رفتند. ساعتی از شروع مجلس گذشته بود كه آقای مجتهدی آمدند و در كنار من نشستند.
آن جوان از احترام من به ایشان دریافت كه او باید مرد صاحب نفسی باشد، لذا مرتباً از من می‌خواست كه مشكل او را با آقای مجتهدی در میان بگذارم تا بلكه فرجی شود.

آن جوان را به ایشان معرفی كردم و گفتم:
مدتی است كه با گرفتاریها دست و پنجه نرم می‌كند ولی از پس آنها برنمی‌آید! امشب، شب عزیزی است اگر در حق او لطفی كنید ممنون خواهم شد.
آقای مجتهدی نگاه نافذ خود را به صورت او دوختند و پس از چند لحظه درنگ به او فرمودند:
شما باید رضایت پدر خود را جلب كنید!

جوان گفت:
پدرم، دو سال است كه مرده است!
گفتند:
و گرفتاری شما هم از دو سال پیش شروع شده‌است! مگر فراموش كرده‌ای كه در آن روز آخر در میان شما چه گذشته ‌است؟! شما در ساعات آخرین عمر پدرتان به سختی او را رنجاندید و پدر خود را در آن ساعات بحرانی به حالت قهر تنها گذاشتید!

جوان در حالی كه عرق شرم بر سر و رویش نشسته بود، رو به من كرده، گفت: آقا درست می‌گویند! نبایستی او را تنها می‌گذاشتم! آخر من تنها پسر او بودم! چه اشتباه بزرگی مرتكب شده‌ام!
آقای كاشانی می‌گفتند كه آقای مجتهدی دقایقی بعد، دستوری به آن جوان دادند و از ما خداحافظی كردند و رفتند.

آن جوان با به كار بستن دستور ایشان، در عرض یك ماه، زندگی‌اش سر و سامان خوبی گرفت و هنوز هم با آرامش و در كمال راحتی زندگی می‌كند و دعا گوی آن مرد خداست.

آقای كاشانی نگفتند كه دستور حضرت آقای مجتهدی برای رفع مشكلی كه آن جوان داشت چه بود ولی گفتند كه آن جوان چند شب بعد از آن ملاقات، پدرش را در خواب می‌بیند و به او می‌گوید كه دیگر از تو ناراضی نیستم، تو با این كار خود مشكل بزرگی را از پیش پای من در عالم برزخ برداشتی!

هیچ نظری موجود نیست: