نماز و نیاز

یکی از ویژگیهای برجسته تربیت شدگان مکتب جناب شیخ ، حضور قلب در نماز است. و این نبود مگر بدین جهت که شیخ برای جسد بی روح نماز ارزش چندانی قائل نبود و می کوشید علاقمندان او حقیقتاً نمازگزار باشند.
  • آداب نماز
در رهنمودهای جناب شیخ درباره نماز چهار نکته اساسی وجود دارد که هر چهار مورد برگرفته ازمتن قرآن و احادیث اسلامی است:
  • عشق
يكی از شاگردان شيخ، كه حدود سی سال با او بوده می‌گويد: خدا شاهد است كه من می‌ديدم در نماز، مثل يك عاشق در مقابل معشوقش ايستاده، محو جمال اوست.
  • ادب
جناب شيخ درباره ادب حضور می‌فرمايد:
« شيطان هميشه می‌آيد سراغ انسان، يادت باشد كه توجه خود را از خدا قطع نكن، در نماز مؤدب باش در نماز بايد همانند هنگامی كه در برابر شخصيت بزرگی خبردار ايستاده‌ای باشی، به گونه‌ای كه اگر سوزن هم به تو بزنند تكان نخوری! »
  • حضور قلب
يكی ديگر از شاگردان شيخ می‌گويد: گاهی به من می‌فرمودند:
« فلانی! می‌دانی در ركوع و سجود چه میگويی؟ در تشهد كه می‌گويی:« اشهد أن لا اله ألا الله وحده لا شريك له »، آيا راست میگويی؟ آيا هوای نفس نداری؟! آيا به غير خدا توجهی نداری؟! آيا با ﴿ أرباب متفرقون ﴾ سر و كار نداری؟! »
  • مواظبت بر نماز اول وقت
در احاديث اسلامی بر نماز گزاردن در اول وقت تأكيد فراوانی شده است، امام صادق عليه السلام می‌فرمايد:
« فضل الوقت الأول علي الآخر كفضل الاخرة علي الدنيا؛
فضيلت اول وقت ( نماز) بر آخر وقت، همچون فضيلت آخرت است بر دنيا. »
جناب شيخ مقيد بود كه نمازهای پنجگانه را در اول وقت بخواند و ديگران را نيز بدان توصيه میفرمود.
  • نوکر امام حسین نمازش تا الان نمی ماند
خطيب توانا، حجت الاسلام والمسلمين، جناب آقای سيدقاسم شجاعی، خاطره جالبی از جناب شيخ در اين‌باره دارند. ايشان می‌فرمايند: من از دوران مدرسه و ابتدايی منبر میرفتم و چون لحن سخن گرمی داشتم روضه‌های زيادی را می‌رفتم از جمله روزهای هفتم ماه به منزل جناب مرحوم آقا شيخ رجبعلی نكوگويان (خياط) نرسيده به بازارچه، بعد از كوچه سياهها می‌رفتم. از پله‌ها كه بالا می‌رفتيم، اتاق دست چپ، خانم‌ها جمع می‌شدند و برايشان روضه ماهانه می‌خواندم، اتاق جناب شيخ هم طبقه پايين آن قرار داشت. آن زمان سيزده ساله بودم و هنوز به حد بلوغ نرسيده بودم.
روزی بعد از اتمام منبر به طبقه پايين آمدم و برای اولين بار با جناب شيخ برخورد كردم، كلاه‌هايی دستش بود و گويا عازم بازار بود، سلام كردم، يك نگاه به صورت من كرد و فرمود:
« پسر پيغمبر صلی الله عليه و آله و نوكر امام حسين عليه السلام نمازش تا الان نمی‌ماند»!!
گفتم: چشم، در حالتی كه دو ساعت به غروب مانده بود و آن روز مهمان بودم و تا آن ساعت نماز نخوانده بودم، به محض اين كه به صورتم نگاه كرد، اين حالت را در من ديد و گوشزد فرمودند. اين مطلب موجب شد كه من مواقعی در همان دوران قبل از بلوغ و بعد از آن گاهی در مجالس ايشان- كه مثلاً در منزل آقای حكيمی آهن فروش بود - می‌رفتم و از همان نوجوانی احساس می‌كردم اين مرد صحبت كه می‌كند مطالبش الهامی است، چون اطلاعات علمی نداشت، ولی وقتی صحبت می‌كرد تمام مخاطبين را مجذوب می‌فرمود، بطوری كه هنوز هم من از ايشان خاطرات و سخن دارم. من جمله، از كلماتی كه هميشه در ذهن من است اين كه می‌فرمود:
« از كلمه«ما» بگذريد، آن جا كه در كارها كلمه «من» و «ما» حكومت میكند شرك است، فقط يك ضمير حاكم است آن هم ضمير«هو» و اگر از آن ضمير بگذريد ضماير ديگر شرك است. »
وقتی اين طور كلمات را مرحوم جناب شيخ بيان می‌كرد، در قلب و فكر انسان مسكن می‌كرد.
  • خشم، آفت نماز
از جناب شيخ نقل شده‌است كه:
« شبی حوالی غروب از نزديك مسجدی در اوايل خيابان سیروس تهران عبور می‌كردم- برای درك فضيلت نماز اول وقت- وارد شبستان مسجد شدم ديدم شخصی مشغول اقامه نماز است و هاله‌ای از نور اطراف سر او را گرفته، پيش خود فكر كردم كه بعد از نماز با او مأنوس شوم ببينم چه خصوصياتی دارد كه چنين حالتی در نماز برای او پديدار است. پس از پايان نماز همراه او از مسجد خارج شدم نزديك درب مسجد، وی با خادم مسجد بگو مگويی پيدا كرد و به او پرخاش كرد و به راه خود ادامه داد، پس از عصبانيت ديدم آن هاله نور از روی سرش محو شد! »

هیچ نظری موجود نیست: