یکی از ویژگیهای برجسته تربیت شدگان مکتب جناب شیخ ، حضور قلب در نماز است. و این نبود مگر بدین جهت که شیخ برای جسد بی روح نماز ارزش چندانی قائل نبود و می کوشید علاقمندان او حقیقتاً نمازگزار باشند.
« شيطان هميشه میآيد سراغ انسان، يادت باشد كه توجه خود را از خدا قطع نكن، در نماز مؤدب باش در نماز بايد همانند هنگامی كه در برابر شخصيت بزرگی خبردار ايستادهای باشی، به گونهای كه اگر سوزن هم به تو بزنند تكان نخوری! »
« فلانی! میدانی در ركوع و سجود چه میگويی؟ در تشهد كه میگويی:« اشهد أن لا اله ألا الله وحده لا شريك له »، آيا راست میگويی؟ آيا هوای نفس نداری؟! آيا به غير خدا توجهی نداری؟! آيا با ﴿ أرباب متفرقون ﴾ سر و كار نداری؟! »
« فضل الوقت الأول علي الآخر كفضل الاخرة علي الدنيا؛
فضيلت اول وقت ( نماز) بر آخر وقت، همچون فضيلت آخرت است بر دنيا. »
جناب شيخ مقيد بود كه نمازهای پنجگانه را در اول وقت بخواند و ديگران را نيز بدان توصيه میفرمود.
روزی بعد از اتمام منبر به طبقه پايين آمدم و برای اولين بار با جناب شيخ برخورد كردم، كلاههايی دستش بود و گويا عازم بازار بود، سلام كردم، يك نگاه به صورت من كرد و فرمود:
« پسر پيغمبر صلی الله عليه و آله و نوكر امام حسين عليه السلام نمازش تا الان نمیماند»!!
گفتم: چشم، در حالتی كه دو ساعت به غروب مانده بود و آن روز مهمان بودم و تا آن ساعت نماز نخوانده بودم، به محض اين كه به صورتم نگاه كرد، اين حالت را در من ديد و گوشزد فرمودند. اين مطلب موجب شد كه من مواقعی در همان دوران قبل از بلوغ و بعد از آن گاهی در مجالس ايشان- كه مثلاً در منزل آقای حكيمی آهن فروش بود - میرفتم و از همان نوجوانی احساس میكردم اين مرد صحبت كه میكند مطالبش الهامی است، چون اطلاعات علمی نداشت، ولی وقتی صحبت میكرد تمام مخاطبين را مجذوب میفرمود، بطوری كه هنوز هم من از ايشان خاطرات و سخن دارم. من جمله، از كلماتی كه هميشه در ذهن من است اين كه میفرمود:
« از كلمه«ما» بگذريد، آن جا كه در كارها كلمه «من» و «ما» حكومت میكند شرك است، فقط يك ضمير حاكم است آن هم ضمير«هو» و اگر از آن ضمير بگذريد ضماير ديگر شرك است. »
وقتی اين طور كلمات را مرحوم جناب شيخ بيان میكرد، در قلب و فكر انسان مسكن میكرد.
« شبی حوالی غروب از نزديك مسجدی در اوايل خيابان سیروس تهران عبور میكردم- برای درك فضيلت نماز اول وقت- وارد شبستان مسجد شدم ديدم شخصی مشغول اقامه نماز است و هالهای از نور اطراف سر او را گرفته، پيش خود فكر كردم كه بعد از نماز با او مأنوس شوم ببينم چه خصوصياتی دارد كه چنين حالتی در نماز برای او پديدار است. پس از پايان نماز همراه او از مسجد خارج شدم نزديك درب مسجد، وی با خادم مسجد بگو مگويی پيدا كرد و به او پرخاش كرد و به راه خود ادامه داد، پس از عصبانيت ديدم آن هاله نور از روی سرش محو شد! »
- آداب نماز
- عشق
- ادب
« شيطان هميشه میآيد سراغ انسان، يادت باشد كه توجه خود را از خدا قطع نكن، در نماز مؤدب باش در نماز بايد همانند هنگامی كه در برابر شخصيت بزرگی خبردار ايستادهای باشی، به گونهای كه اگر سوزن هم به تو بزنند تكان نخوری! »
- حضور قلب
« فلانی! میدانی در ركوع و سجود چه میگويی؟ در تشهد كه میگويی:« اشهد أن لا اله ألا الله وحده لا شريك له »، آيا راست میگويی؟ آيا هوای نفس نداری؟! آيا به غير خدا توجهی نداری؟! آيا با ﴿ أرباب متفرقون ﴾ سر و كار نداری؟! »
- مواظبت بر نماز اول وقت
« فضل الوقت الأول علي الآخر كفضل الاخرة علي الدنيا؛
فضيلت اول وقت ( نماز) بر آخر وقت، همچون فضيلت آخرت است بر دنيا. »
جناب شيخ مقيد بود كه نمازهای پنجگانه را در اول وقت بخواند و ديگران را نيز بدان توصيه میفرمود.
- نوکر امام حسین نمازش تا الان نمی ماند
روزی بعد از اتمام منبر به طبقه پايين آمدم و برای اولين بار با جناب شيخ برخورد كردم، كلاههايی دستش بود و گويا عازم بازار بود، سلام كردم، يك نگاه به صورت من كرد و فرمود:
« پسر پيغمبر صلی الله عليه و آله و نوكر امام حسين عليه السلام نمازش تا الان نمیماند»!!
گفتم: چشم، در حالتی كه دو ساعت به غروب مانده بود و آن روز مهمان بودم و تا آن ساعت نماز نخوانده بودم، به محض اين كه به صورتم نگاه كرد، اين حالت را در من ديد و گوشزد فرمودند. اين مطلب موجب شد كه من مواقعی در همان دوران قبل از بلوغ و بعد از آن گاهی در مجالس ايشان- كه مثلاً در منزل آقای حكيمی آهن فروش بود - میرفتم و از همان نوجوانی احساس میكردم اين مرد صحبت كه میكند مطالبش الهامی است، چون اطلاعات علمی نداشت، ولی وقتی صحبت میكرد تمام مخاطبين را مجذوب میفرمود، بطوری كه هنوز هم من از ايشان خاطرات و سخن دارم. من جمله، از كلماتی كه هميشه در ذهن من است اين كه میفرمود:
« از كلمه«ما» بگذريد، آن جا كه در كارها كلمه «من» و «ما» حكومت میكند شرك است، فقط يك ضمير حاكم است آن هم ضمير«هو» و اگر از آن ضمير بگذريد ضماير ديگر شرك است. »
وقتی اين طور كلمات را مرحوم جناب شيخ بيان میكرد، در قلب و فكر انسان مسكن میكرد.
- خشم، آفت نماز
« شبی حوالی غروب از نزديك مسجدی در اوايل خيابان سیروس تهران عبور میكردم- برای درك فضيلت نماز اول وقت- وارد شبستان مسجد شدم ديدم شخصی مشغول اقامه نماز است و هالهای از نور اطراف سر او را گرفته، پيش خود فكر كردم كه بعد از نماز با او مأنوس شوم ببينم چه خصوصياتی دارد كه چنين حالتی در نماز برای او پديدار است. پس از پايان نماز همراه او از مسجد خارج شدم نزديك درب مسجد، وی با خادم مسجد بگو مگويی پيدا كرد و به او پرخاش كرد و به راه خود ادامه داد، پس از عصبانيت ديدم آن هاله نور از روی سرش محو شد! »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر