شيخ با اينكه خود اهل كشف و شهود بود میفرمود:
« در مكاشفات يقين نداشته باشيد و هيچ وقت بر مكاشفه تكيه نكنيد. هميشه بايد رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهيد. »
و میفرمود:
« مقدسها همه كارشان خوب است، فقط « من » خود را بايد با ( خدا ) عوض كنند. »
و میفرمود: « اگر مؤمنين منیّت ( خودخواهی ) خود را كنار بگذارند به جايی می رسند. »
« به قم رفتم، مراجع تقليد را ديدم، از همه بی هواتر آقای حجت بود. »
جناب شيخ معتقد بود، كسانی كه در سير و سلوك از طريقه اهل بيت(ع) فاصله دارند، هر چند بر اثر رياضت از نظر قدرت روحی، به مقامات و توانهايی دست يابند، اما درهای معارف حقيقی بر آنان بسته است.
يكی از فرزندان شيخ نقل میكند كه: با پدرم به كوه « بی بی شهربانو» یکی از کوه های اطراف ری رفته بوديم، در بين راه اتفاقاً به شخصی از اهل رياضت برخورديم، وی ادعاهايی داشت، پدرم به او فرمود:
« حاصل رياضتهای تو بالاخره چيست؟ »
آن شخص با شنيدن اين سخن، خم شد و از روی زمين قطعه سنگی را برداشت و آن را تبديل به گلابی نمود و به پدرم تعارف كرد و گفت: بفرماييد ميل كنيد!
پدرم فرمود:
« خوب! اين كار را برای من كردی، بگو ببينم برای خدا چه داری؟ و چه كرده ای؟! »
مرتاض با شنيدن اين سخن به گريه افتاد ... .
« میخواهی بگويم؟! »
من سرم را پايين انداختم، بعد شيخ متذكر شد كه:
« اين چه رفتاری است با همسرت كرده و او را ترك كردهای؟ ... اين رياضتها و اذكار را بزن گاراژ! يك جعبه شيرينی بگير و برو پيش عيالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقيبات معموله. »
سپس شيخ به احاديثی كه تأكيد میكند اگر چهل روز كسی خالص عمل كند، چشمههای حكمت از دلش می جوشد اشاره كرد و فرمود:
« طبق اين احاديث، اگر كسی چهل روز به وظايف دينی خود عمل كند قطعاً روشنی خاصی پيدا مینمايد. »
آن شخص به توصيه شيخ رياضت را رها كرد و به زندگی معمولی خود بازگشت.
« برو حساب خمست را بكن »
مرا فرستاد نزد مرحوم آيت الله آقا شيخ احمد آشتيانی - رحمه الله عليه - در « گذرقلی » و گفت: « بايد بروی خدمت ايشان » و چه مردی بود! آيت حق بود و من از او چه فيوضاتی كسب كردم! و چه چيزها ديدم!... رفتم خدمت ايشان و حساب كلبه محقری كه داشتم كردم.
« در مكاشفات يقين نداشته باشيد و هيچ وقت بر مكاشفه تكيه نكنيد. هميشه بايد رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهيد. »
و میفرمود:
« مقدسها همه كارشان خوب است، فقط « من » خود را بايد با ( خدا ) عوض كنند. »
و میفرمود: « اگر مؤمنين منیّت ( خودخواهی ) خود را كنار بگذارند به جايی می رسند. »
- تقليد
« به قم رفتم، مراجع تقليد را ديدم، از همه بی هواتر آقای حجت بود. »
جناب شيخ معتقد بود، كسانی كه در سير و سلوك از طريقه اهل بيت(ع) فاصله دارند، هر چند بر اثر رياضت از نظر قدرت روحی، به مقامات و توانهايی دست يابند، اما درهای معارف حقيقی بر آنان بسته است.
يكی از فرزندان شيخ نقل میكند كه: با پدرم به كوه « بی بی شهربانو» یکی از کوه های اطراف ری رفته بوديم، در بين راه اتفاقاً به شخصی از اهل رياضت برخورديم، وی ادعاهايی داشت، پدرم به او فرمود:
« حاصل رياضتهای تو بالاخره چيست؟ »
آن شخص با شنيدن اين سخن، خم شد و از روی زمين قطعه سنگی را برداشت و آن را تبديل به گلابی نمود و به پدرم تعارف كرد و گفت: بفرماييد ميل كنيد!
پدرم فرمود:
« خوب! اين كار را برای من كردی، بگو ببينم برای خدا چه داری؟ و چه كرده ای؟! »
مرتاض با شنيدن اين سخن به گريه افتاد ... .
- مخالفت با رياضت غير شرعی
« میخواهی بگويم؟! »
من سرم را پايين انداختم، بعد شيخ متذكر شد كه:
« اين چه رفتاری است با همسرت كرده و او را ترك كردهای؟ ... اين رياضتها و اذكار را بزن گاراژ! يك جعبه شيرينی بگير و برو پيش عيالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقيبات معموله. »
سپس شيخ به احاديثی كه تأكيد میكند اگر چهل روز كسی خالص عمل كند، چشمههای حكمت از دلش می جوشد اشاره كرد و فرمود:
« طبق اين احاديث، اگر كسی چهل روز به وظايف دينی خود عمل كند قطعاً روشنی خاصی پيدا مینمايد. »
آن شخص به توصيه شيخ رياضت را رها كرد و به زندگی معمولی خود بازگشت.
- حساب خمس
« برو حساب خمست را بكن »
مرا فرستاد نزد مرحوم آيت الله آقا شيخ احمد آشتيانی - رحمه الله عليه - در « گذرقلی » و گفت: « بايد بروی خدمت ايشان » و چه مردی بود! آيت حق بود و من از او چه فيوضاتی كسب كردم! و چه چيزها ديدم!... رفتم خدمت ايشان و حساب كلبه محقری كه داشتم كردم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر