استاد مجاهدی تعریف كردند:
در یكی از سفرهایی كه به پابوس حضرت ثامن الحجج (علیهالسلام) مشرف شده بودم، روزی در صحن مطهر با چند نفر از دراویش كه آنها را میشناختم برخورد كردم، با اینكه مدتی در مشهد بودند آنها را در حرم ندیده بودم!
لذا به آنها گفتم شما را در حرم نمیبینم؟
شخصی از آنها گفت:
پیر اجازه نداده بود كه به حرم بیاییم !
به او گفتم حضرت رضا (علیهالسلام) هر روز بار عام میدهند، یعنی چه كه پیر اجازه نداده بود! و بسیار ناراحت شدم!!
وقتی از حرم خارج شدم به منزل آقای مجتهدی رفتم، هنگامی كه خدمت آقا رسیدم فرمودند:
آقای مجاهدی شما را ناراحت میبینم؟
عرض كردم مسألهای نیست،
باز فرمودند:
آن مردك در حرم به شما چه گفت؟
بنده هم جریانی كه اتفاق افتاده بود را برایشان بازگو كردم.
آقا با شنیدن این مطلب یكمرتبه به قدری ناراحت شدند كه رگ وسط پیشانی ایشان برآمده و حجم بدنشان دو برابر شد و حالتی بسیار عجیب به ایشان دست داد كه اصلاً قابل توصیف نیست!
بعد از چند لحظهای كه به حالت عادی برگشتند فرمودند:
آقای مجاهدی دیگر تمام شد، همین امشب او در بدترین جای ممكن میمیرد و سپس فرمودند:
تا كی دكان داری! تا كی حقه بازی!
روز بعد كه از منزل خارج شده بودم ، مجددا همان دراویش را دیدم كه بسیار نارحت و پریشان می باشند و تكه پارچه ای سیاه به لباس خود زده اند وقتی علت آنرا جویا شدم گفتند :
دیشب پیر خرقه تهی كرده است ، پرسیدم در كجا ؟ گفتند : هنگام قضای حاجت در مستراح از دنیا رفته است .
همچنین زمانی آقای مجتهدی فرمودند :
در مسیر سلوك عده ای از این اقطاب دراویش را دیدم كه در بیابانی خشك در حالی كه اطرافشان را محصور كرده اند و در حال عذابند .
سیره و روش جناب مجتهدی نه تنها هیچگونه مرید و مرید بازی را تایید نمی كرد ، بلكه می فرمودند اینگونه مسائل طبق حدیث شریف :
كل من شغلك عن الحق فهو صنمك
هر چه تو را از خدا باز دارد همان بت توست
بازدارنده و مخالف اصول سلوك است .
ایشان هیچگونه احترامی برای كسانی كه چنین روشهایی داشتند قائل نبودند . احترام ایشان فقط بر محور خلوص نیت و صفای باطن و محبت و عشق ورزی به ذوات مقدس چهارده معصوم - ع - و دستگیری و گره گشایی از دوستان و دل شكستگان اهل بیت - ع - دور می زد .
مكتب ایشان فقط و فقط غلامی و بندگی آستان مبارك حضرات ائمه بود و لحظه ای از توسل و توجه به آن حقایق همیشه جاوید غافل نبودند .
در یكی از سفرهایی كه به پابوس حضرت ثامن الحجج (علیهالسلام) مشرف شده بودم، روزی در صحن مطهر با چند نفر از دراویش كه آنها را میشناختم برخورد كردم، با اینكه مدتی در مشهد بودند آنها را در حرم ندیده بودم!
لذا به آنها گفتم شما را در حرم نمیبینم؟
شخصی از آنها گفت:
پیر اجازه نداده بود كه به حرم بیاییم !
به او گفتم حضرت رضا (علیهالسلام) هر روز بار عام میدهند، یعنی چه كه پیر اجازه نداده بود! و بسیار ناراحت شدم!!
وقتی از حرم خارج شدم به منزل آقای مجتهدی رفتم، هنگامی كه خدمت آقا رسیدم فرمودند:
آقای مجاهدی شما را ناراحت میبینم؟
عرض كردم مسألهای نیست،
باز فرمودند:
آن مردك در حرم به شما چه گفت؟
بنده هم جریانی كه اتفاق افتاده بود را برایشان بازگو كردم.
آقا با شنیدن این مطلب یكمرتبه به قدری ناراحت شدند كه رگ وسط پیشانی ایشان برآمده و حجم بدنشان دو برابر شد و حالتی بسیار عجیب به ایشان دست داد كه اصلاً قابل توصیف نیست!
بعد از چند لحظهای كه به حالت عادی برگشتند فرمودند:
آقای مجاهدی دیگر تمام شد، همین امشب او در بدترین جای ممكن میمیرد و سپس فرمودند:
تا كی دكان داری! تا كی حقه بازی!
روز بعد كه از منزل خارج شده بودم ، مجددا همان دراویش را دیدم كه بسیار نارحت و پریشان می باشند و تكه پارچه ای سیاه به لباس خود زده اند وقتی علت آنرا جویا شدم گفتند :
دیشب پیر خرقه تهی كرده است ، پرسیدم در كجا ؟ گفتند : هنگام قضای حاجت در مستراح از دنیا رفته است .
همچنین زمانی آقای مجتهدی فرمودند :
در مسیر سلوك عده ای از این اقطاب دراویش را دیدم كه در بیابانی خشك در حالی كه اطرافشان را محصور كرده اند و در حال عذابند .
سیره و روش جناب مجتهدی نه تنها هیچگونه مرید و مرید بازی را تایید نمی كرد ، بلكه می فرمودند اینگونه مسائل طبق حدیث شریف :
كل من شغلك عن الحق فهو صنمك
هر چه تو را از خدا باز دارد همان بت توست
بازدارنده و مخالف اصول سلوك است .
ایشان هیچگونه احترامی برای كسانی كه چنین روشهایی داشتند قائل نبودند . احترام ایشان فقط بر محور خلوص نیت و صفای باطن و محبت و عشق ورزی به ذوات مقدس چهارده معصوم - ع - و دستگیری و گره گشایی از دوستان و دل شكستگان اهل بیت - ع - دور می زد .
مكتب ایشان فقط و فقط غلامی و بندگی آستان مبارك حضرات ائمه بود و لحظه ای از توسل و توجه به آن حقایق همیشه جاوید غافل نبودند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر