مرحوم شهيد ثانى در كتاب خود به نام مسكّن الفؤ اد از امّ سلمه حكايت نموده است :
روزى اوّلين همسرش ابو سلمه به محضر مبارك رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد، همين كه شوهر به منزل مراجعت كرد به همسرش امّ سلمه گفت : مطلبى را از آن حضرت شنيدم كه بسيار مسرور و شادمان گشتم .
امّ سلمه گويد: به او گفتم : آن مطلب چيست كه اين قدر باعث شادى تو شده است ؟
شوهرش اظهار داشت : حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، فرمود: هرگاه مصيبتى بر شما وارد شد و يكى از افراد خانواده تان فوت نمود؛ چنانچه بگوئيد: ((إ نّا للّه و انّا اليه راجعون ))؛ خدايا! مرا در اين مصيبت پاداش نيك عطا فرما، و بهتر از آن را جايگزين گردان ؛ پس خداوند دعاى او را مستجاب مى نمايد.
امّ سلمه گويد: من آن جمله را حفظ كردم و چون بعد از مدّتى شوهرم ابو سلمه از دنيا رفت ، همان جمله را بر زبان جارى كردم و پس از گفتن آن جمله ، در فكر فرو رفته و با خود گفتم : مگر بهتر از اين شوهرى كه داشتم ، مقدّر من مى شود؟!
و چون عدّه وفات را سپرى كردم ، روزى داخل منزل مشغول دبّاغى پوست بودم كه ناگهان متوجّه شدم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اجازه ورود مى طلبد.
و من به آن حضرت اجازه دادم ، وقتى آن بزرگوار وارد منزل شد، در گوشه اى نشست و پس از لحظه اى سكوت ، به من پيشنهاد ازدواج داد كه به او شوهر كنم .
در جواب گفتم : يا رسول اللّه ! من زنى غيور هستم ، مى ترسم كارى كنم كه موجب آزار شما گردد، همچنين من در سنّ و سالى هستم كه دوران زناشوئى را سپرى كرده و داراى خانواده اى بسيار هستم .
حضرت فرمود: سنّ و سال براى من و تو مطرح نيست و من تمام اعضاء خانواده ات را متكفّل مى شوم .
پس از آن پيشنهاد حضرت را پذيرفتم و به ازدواج ايشان در آمدم و خداوند دعايم را كه هنگام مرگ اوّلين شوهرم خواسته بودم مستجاب نمود.
روزى اوّلين همسرش ابو سلمه به محضر مبارك رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد، همين كه شوهر به منزل مراجعت كرد به همسرش امّ سلمه گفت : مطلبى را از آن حضرت شنيدم كه بسيار مسرور و شادمان گشتم .
امّ سلمه گويد: به او گفتم : آن مطلب چيست كه اين قدر باعث شادى تو شده است ؟
شوهرش اظهار داشت : حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، فرمود: هرگاه مصيبتى بر شما وارد شد و يكى از افراد خانواده تان فوت نمود؛ چنانچه بگوئيد: ((إ نّا للّه و انّا اليه راجعون ))؛ خدايا! مرا در اين مصيبت پاداش نيك عطا فرما، و بهتر از آن را جايگزين گردان ؛ پس خداوند دعاى او را مستجاب مى نمايد.
امّ سلمه گويد: من آن جمله را حفظ كردم و چون بعد از مدّتى شوهرم ابو سلمه از دنيا رفت ، همان جمله را بر زبان جارى كردم و پس از گفتن آن جمله ، در فكر فرو رفته و با خود گفتم : مگر بهتر از اين شوهرى كه داشتم ، مقدّر من مى شود؟!
و چون عدّه وفات را سپرى كردم ، روزى داخل منزل مشغول دبّاغى پوست بودم كه ناگهان متوجّه شدم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اجازه ورود مى طلبد.
و من به آن حضرت اجازه دادم ، وقتى آن بزرگوار وارد منزل شد، در گوشه اى نشست و پس از لحظه اى سكوت ، به من پيشنهاد ازدواج داد كه به او شوهر كنم .
در جواب گفتم : يا رسول اللّه ! من زنى غيور هستم ، مى ترسم كارى كنم كه موجب آزار شما گردد، همچنين من در سنّ و سالى هستم كه دوران زناشوئى را سپرى كرده و داراى خانواده اى بسيار هستم .
حضرت فرمود: سنّ و سال براى من و تو مطرح نيست و من تمام اعضاء خانواده ات را متكفّل مى شوم .
پس از آن پيشنهاد حضرت را پذيرفتم و به ازدواج ايشان در آمدم و خداوند دعايم را كه هنگام مرگ اوّلين شوهرم خواسته بودم مستجاب نمود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر