عبدالله بن شريك مى گويد:
روزى امام حسين (عليه السلام) از كنار مسجد النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) مى گذشت. گروهى از بنى اميه را ديد كه در مسجد گرد هم حلقه زده بودند. حضرت (عليه السلام) رو به آنها نموده و فرمود:
بدانيد كه پيش از آن كه عمر دنيا به پايان برسد، خداوند مردى را از نسل من بر مى انگيزد كه هزاران نفر از شما را به هلاكت مى رساند.
من عرض كردم: فدايت شوم! اينان اولاد فلان و فلان هستند و به اين تعداد كه مى فرماييد، نمى رسند.
حضرت (عليه السلام) فرمود: آن زمان از صلب اميه آن تعداد كه گفتم وجود خواهند داشت، و امير شان نيز يك نفر از خودشان خواهد بود!
روزى امام حسين (عليه السلام) از كنار مسجد النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) مى گذشت. گروهى از بنى اميه را ديد كه در مسجد گرد هم حلقه زده بودند. حضرت (عليه السلام) رو به آنها نموده و فرمود:
بدانيد كه پيش از آن كه عمر دنيا به پايان برسد، خداوند مردى را از نسل من بر مى انگيزد كه هزاران نفر از شما را به هلاكت مى رساند.
من عرض كردم: فدايت شوم! اينان اولاد فلان و فلان هستند و به اين تعداد كه مى فرماييد، نمى رسند.
حضرت (عليه السلام) فرمود: آن زمان از صلب اميه آن تعداد كه گفتم وجود خواهند داشت، و امير شان نيز يك نفر از خودشان خواهد بود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر