حضرت امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايند: روزى مردى سياه پوست در حالى كه دست زن سياه پوستش را گرفته بود، او را به حضور خليفه ثانى آورده ، و خطاب به خليفه گفت : من و اين همسرم هر دو سياه پوست هستيم ، در حالى كه بچه اى از وى به دنيا آمده سفيد پوست است !! تكليف ما چيست ؟
عمر نظرى به اطرافيان افكنده ، و از آنان كمك خواست كه چه كار كند؟ ياران عمر همگى فتوى دادند كه : پدر و مادر هر دو سياه پوست هستند، و فرزندشان سفيد پوست !! بنابراين زن را سنگسار كنيد!
خليفه چاره اى نداشت كه در اين معضله نيز از اميرالمؤمنين (عليه السلام ) كمك بگيرد، و لذا به دامن وى متوسل شد، در حالى كه نظر خليفه نيز اعدام و سنگسار كردن زن بود! على (عليه السلام ) از زن و مرد پرسيدند: قضيه شما چگونه است ؟ آنان موضوع را توضيح دادند.
على خطاب به مرد فرمود: آيا نسبت به همسرت سوء ظن دارى ؟
مرد: نه اصلا سوءظنى ندارم .
على (عليه السلام ) آيا در حال حيض با همسرت نزديكى كرده اى ؟
مرد: در برخى شب ها زن به من مى گفت كه حائض است ، ولى من خيال مى كردم او به جهت سردى هوا و زحمت غسل كردن بهانه مى آورد، و لذا با وى مقاربت نمودم .
على (عليه السلام ) خطاب به زن نيز فرمود: آيا شوهرت با تو در حال حيض نزديكى كرده است ؟
زن : از شوهرم بپرسيد، من از او جلوگيرى مى كردم ، ولى قبول نكرد...
على (عليه السلام ): مساءله نيست ، اين فرزند، فرزند خود شما است ، شما در حال حيض نزديكى كرده ، و در آن حال خون حيض بر نطفه غلبه كرده ، و در نتيجه جنين سفيد گرديده است ، شما نگران نباشيد، اين بچه در دوران بلوغ بتدريج رنگش تغيير مى كند، و مثل خود شما سياه پوست مى گردد!!!
قضيه در همين جا فيصله يافت ، و مردم حاضر، منتظر بلوغ آن جوان بودند، و ناگاه جوان در آن دوران به همان صورتى كه مولاى متقيان پيشگويى كرده بودند به سياه پوستى تغيير رنگ داد! و بر عالم انسانيت ثابت كرد كه على هر چه مى گويد صحيح مى گويد، و قضاوت و داورى او مطابق واقع است .
عمر نظرى به اطرافيان افكنده ، و از آنان كمك خواست كه چه كار كند؟ ياران عمر همگى فتوى دادند كه : پدر و مادر هر دو سياه پوست هستند، و فرزندشان سفيد پوست !! بنابراين زن را سنگسار كنيد!
خليفه چاره اى نداشت كه در اين معضله نيز از اميرالمؤمنين (عليه السلام ) كمك بگيرد، و لذا به دامن وى متوسل شد، در حالى كه نظر خليفه نيز اعدام و سنگسار كردن زن بود! على (عليه السلام ) از زن و مرد پرسيدند: قضيه شما چگونه است ؟ آنان موضوع را توضيح دادند.
على خطاب به مرد فرمود: آيا نسبت به همسرت سوء ظن دارى ؟
مرد: نه اصلا سوءظنى ندارم .
على (عليه السلام ) آيا در حال حيض با همسرت نزديكى كرده اى ؟
مرد: در برخى شب ها زن به من مى گفت كه حائض است ، ولى من خيال مى كردم او به جهت سردى هوا و زحمت غسل كردن بهانه مى آورد، و لذا با وى مقاربت نمودم .
على (عليه السلام ) خطاب به زن نيز فرمود: آيا شوهرت با تو در حال حيض نزديكى كرده است ؟
زن : از شوهرم بپرسيد، من از او جلوگيرى مى كردم ، ولى قبول نكرد...
على (عليه السلام ): مساءله نيست ، اين فرزند، فرزند خود شما است ، شما در حال حيض نزديكى كرده ، و در آن حال خون حيض بر نطفه غلبه كرده ، و در نتيجه جنين سفيد گرديده است ، شما نگران نباشيد، اين بچه در دوران بلوغ بتدريج رنگش تغيير مى كند، و مثل خود شما سياه پوست مى گردد!!!
قضيه در همين جا فيصله يافت ، و مردم حاضر، منتظر بلوغ آن جوان بودند، و ناگاه جوان در آن دوران به همان صورتى كه مولاى متقيان پيشگويى كرده بودند به سياه پوستى تغيير رنگ داد! و بر عالم انسانيت ثابت كرد كه على هر چه مى گويد صحيح مى گويد، و قضاوت و داورى او مطابق واقع است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر