مردى كه متحير بود!

حسن بن عيسى مى گويد:
هنگامى كه امام حسن عسكرى (عليه السلام) به شهادت رسيد، مردى مصرى وارد مكه شد او مقدارى سهم امام با خود آورده بود تا به صاحب الامر (عليه السلام) تحويل بدهد، متوجه شد كه مردم در امر جانشينى امام حسن عسكرى (عليه السلام) دوچار اختلاف شده اند.
گروهى مى گويند: امام بعد از خود جانشينى تعيين نكرده است.
عده اى مى گويند: جانشين امام، جعفر بن على (جعفر كذاب) مى باشد.
و دسته اى نيز مى گويند: فرزندش جانشين اوست. آن مرد، شخصى را - كه كنيه او را ابوطالب بود - با نامه اى براى تحقيق به سامرا و محله عسگر فرستاد.
ابوطالب ابتدا نزد جعفر بن على (كذاب) رفت، و از او براى اثبات امانت برهانى خواست.
جعفر گفت: فعلا برهانى ندارم!
ابوطالب به در خانه امام حسن عسكرى (عليه السلام) رفت و نامه را به فردى كه بين مردم مشهور بود كه سفراى امام است، داد.
امام در پاسخ مرقوم فرموده بود: خداوند دوستت را جزاى خير دهد، او فوت كرد و وصيت نمود كه مالى را نزد او بود به شخص ‍ مورد اعتمادى بدهند كه هر طور مى داند مصرف كند.
من پاسخ نامه را گرفتم و همانطور كه حضرت فرموده بود واقع شده بود.

هیچ نظری موجود نیست: