سوء قصد نافرجام به جان على (ع )

على (عليه السلام ) پس از غصب خلافتش به طور معقول به مبارزه پرداخت ، و در بحث ها و محاجه هايش در مجامع عمومى و خصوصى خليفه را محكوم كرد، و عكس العمل آن در ميان مردم مسلمان مشهود بود...
خليفه با توجه به اين كه ايمان قوى نداشت تا او را از تصميمات خلاف شرع و تضييع حقوق مردم جلوگيرى نمايد، از اين جهت نسبت به اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) كه داراى آن همه فضايل بى نظير بود، حساسيت نشان مى داد، و وجود وى را تحمل نمى كرد!!
وفات فاطمه عليهماالسلام و دفن آن حضرت كه بنا به وصيتش به طور مخفى انجام گرفت ، و به خليفه و دار و دسته اش اطلاع داده نشد، و شبانه مراسم دفن انجام گرديد، باعث اندوه فراوان مردم ، و اعتراض آنان به دستگاه خلافت گرديد، و گفتند: شما كارى نموديد كه يگانه دختر پيامبر با دل پر و ناراحتى از شما، از دنيا برود.
اين جريان نيز بر شدت عداوت دستگاه خلافت افزود، و خليفه دوم براى جبران حيثيت به باد رفته خودشان تصميم گرفت نبش قبر نموده ، و پيكر فاطمه را بيرون آورده ، و مراسم نماز و غيره از طريق خليفه انجام گردد، ولى اميرالمؤمنين فرمود: به خدا سوگند در اين صورت زمين را با خون شما سيراب مى كنم ... و آنان يقين كردند كه على (عليه السلام ) در اين موضوع تحمل نخواهد كرد... و لذا با بى آبرويى به عقب نشسته و توطئه خطرناكى را پى ريزى كردند...
ابوبكر و عمر در يك جلسه فوق محرمانه ، خالد بن وليد را احضار نمودند و به او گفتند:
خالد! امنيت دستگاه خلافت ايجاب مى كند كه كار بسيار بزرگى را به تو واگذار كند، ولى دقت كن كه آن را با هوشيارى كامل انجام دهى .
خالد بن وليد: شما هر چه فرمان دهيد، اطاعت مى كنم ، اگر چه كشتن على باشد!!
عمر: نظر ما جز اين نيست !
خالد: چه موقع دوست دارى اين فرمان شما اجرا گردد؟
ابوبكر: هنگام نماز صبح به نماز بيا، و در كنار او قرار گير و چون سلام نماز را گفتم ، ماءموريت خود را هر چه سريعتر انجام ده .
در اين هنگام اسماء بنت عميس كه همسر ابوبكر بود، و سخنان آنان را از پشت پرده گوش مى كرد به كنيزش گفت : برو به خانه على (عليه السلام ) و اين آيه را بخوان كه : ((ان الملاء ياءتمرون بك ليقتلوك فاخرج انى لك من الناصحين )) يعنى اين جمعيت براى كشتن تو به مشورت نشسته اند فورا خارج شو كه من خيره خواه تو هستم .
چون كنيز پيغام را رساند، اميرالمؤمنين با اطمينان خاطر فرمود: كشنده ناكثين و مارقين و قاسطين چه كسى خواهد بود؟
نماز صبح برگزار شد، و خليفه امامت آن را به عهده گرفت ، و خالد بن وليد در حالى كه با شمشيرش در كنار على (عليه السلام ) قرار گرفته بود، منتظر پايان يافتن نماز و گفتن السلام عليكم ابوبكر گرديد...
از سوى ديگر، خليفه عاقبت كار و شورش مردم ، و كشتن على (عليه السلام ) را در جولان ذهنش مى گذرانيد، و نتيجه كار را مى سنجيد، و مرتب تشهد نماز تكرار مى كرد، سرانجام گفت :
لا يفعلن خالد ما امرته يعنى خالد آنچه را كه به وى دستور داده ام ، انجام ندهد. و بعد از سلام نماز را گفته و به پايان رسانيد.
على (عليه السلام ) خطاب به خالد گفت : ابوبكر تو را به چه ماءموريتى دستور داده بود؟
خالد: كشتن تو!!
على (عليه السلام ): آيا اين ماءموريت را انجام مى دادى ؟
خالد: بلى ، به خدا سوگند، اگر پيش از سلام دستورش را نقض نكرده بود، تو را مى كشتم !!
على (عليه السلام ) با دست مباركش گلوى خالد بن وليد را فشار داد، او لباسهايش را نجس كرد، و قوه ماسكه را از دست داد، در حالى كه ((خالد)) زير فشار على (عليه السلام ) دست و پا مى زد، مردم حاضر گريه مى كردند، و توطئه هاى دستگاه خلافت را محكوم مى نمودند...
ابوبكر مى گفت : عمر! اين رسوايى نتيجه فكر شوم تو است ، و عمر مى گفت : به خدا قسم على (عليه السلام ) خالد را مى كشد... و مردم هر چه التماس كردند على دست از خالد برنداشت ...
ابوبكر و عمر به دنبال عباس بن عبدالمطلب فرستادند، تا از طريق وى على (عليه السلام ) را از كشتن خالد منصرف سازند. عباس عموى پيامبر و على (عليه السلام ) آمد، و حضرت را به قبر پيامبر متوجه ساخته ، و عرض كرد: تو را به صاحب اين قبر دست از خالد بردار. على (عليه السلام ) دست خود را برداشت ، و خود را كنار كشيد.
بنى هاشم و دوستان على (عليه السلام ) شمشيرها را كشيده ، همراه با ضجه و ناله زنان و فرزندان به حمايت على (عليه السلام ) برخاسته ، ولى حضرت همه را آرام ساخت ...
اين قضيه كه به طور مفصل تر در كتابهاى شيعه آمده است ، يكى از عيوبات بزرگ خلفاى اول و دوم است كه دهم صلاحيت آنان را نشان مى دهد، و ابن ابى الحديد آن را به عنوان يكى از ((مطاعن )) ابوبكر نقل مى نمايد.

هیچ نظری موجود نیست: