شخصى نصرانى در كشور روم ، هفت چيز در خواب ديد و حضرت على تفصيل خواب و تعبير آن را بيان فرمود و او تصديق كرد.
حضرت فرمود: خواب اول : آن بود كه ، در خواب ديدى قصرى از آسمان ، آويزان است كه در آن كرسى ها از طلا نهاده شده و كنيزان و غلامان و فرشهاى ديبا در ميانش مى باشد و اطراف آن قصر را بوزينه ها و خوكها گرفته اند؛ تعبيرش اين است : آن ، قصر سلطان ظالم است كه در آخر الزمان ، چون مردم زكوة نمى دهند، اموال مردم را مى گيرد و در اطراف سلطان ، ستمكارانى هستند كه او را در ظلم يارى مى كنند.
خواب دوم : آن بود كه ، ديدى كرباسى از آسمان ، آويزان است و مردمان آن را پاره مى كردند تا اين كه مقدار كمى باقى ماند؛ تعبيرش اين است : آن كرباس مذهب هاى مختلفه است كه در آخر الزمان مردمان به آنها معتقد مى شوند و از مذهب باقى نمى ماند مگر به منزله نخى .
خواب سوم : ديدى مرغانى از آسمان فرود آمدند و سرهاى خود را در زمين نهادند و برگشتند بدون آن كه سر داشته باشند؛ تعبيرش اين است : كه آن مرغان ، اسلام است كه باقى نمى ماند از اسلام مگر رسم و شريعت ، و حقيقتش به سوى آسمان رجوع مى كند.
خواب چهارم : چهار پايانى كه مخرج بول و غائط نداشتند؛ تعبير، آن بود كه توانگران اموال را جمع مى كنند و حقوق الهى و زكوة را نمى دهند.
خواب پنجم : آن كه بيمارى را ديدى كه سالمان را عيادت كند، تعبير، آن است كه مريضان ، فقراء بودند كه در نزد اغنياء حاضر شوند و چيزى از اغنياء خواهند و آنان چيزى به ايشان نمى دهند.
خواب ششم : حوض خشكى را ديدى كه نزد آن سبزه زار و بوستانى بود؛ تعبير حوضهاى خشك ، علمايى هستند كه به علم خود عمل نمى كنند و بوستان ، مردمانى باشند كه از علماء آنچه مى شنوند عمل مى كنند.
خواب هفتم : جامهاى سبز را ديدى كه در آنها هر چيزى كه در دنيا هست در آن ديده مى شود؛ تعبير اين است : آن جامهاى سبز دنياست كه اهل دنيا آن را مى گيرند و سخن از براى دنيا مى گويند نه آخرت ، و حال آن كه از براى آخرت خلق شده اند.
همين كه نصرانى اين خواب و تعبيرش را از معدن علم ، حضرت على (عليه السلام ) شنيد شهادتين را بر زبان جارى كرد و اسلام آورد.
حضرت فرمود: خواب اول : آن بود كه ، در خواب ديدى قصرى از آسمان ، آويزان است كه در آن كرسى ها از طلا نهاده شده و كنيزان و غلامان و فرشهاى ديبا در ميانش مى باشد و اطراف آن قصر را بوزينه ها و خوكها گرفته اند؛ تعبيرش اين است : آن ، قصر سلطان ظالم است كه در آخر الزمان ، چون مردم زكوة نمى دهند، اموال مردم را مى گيرد و در اطراف سلطان ، ستمكارانى هستند كه او را در ظلم يارى مى كنند.
خواب دوم : آن بود كه ، ديدى كرباسى از آسمان ، آويزان است و مردمان آن را پاره مى كردند تا اين كه مقدار كمى باقى ماند؛ تعبيرش اين است : آن كرباس مذهب هاى مختلفه است كه در آخر الزمان مردمان به آنها معتقد مى شوند و از مذهب باقى نمى ماند مگر به منزله نخى .
خواب سوم : ديدى مرغانى از آسمان فرود آمدند و سرهاى خود را در زمين نهادند و برگشتند بدون آن كه سر داشته باشند؛ تعبيرش اين است : كه آن مرغان ، اسلام است كه باقى نمى ماند از اسلام مگر رسم و شريعت ، و حقيقتش به سوى آسمان رجوع مى كند.
خواب چهارم : چهار پايانى كه مخرج بول و غائط نداشتند؛ تعبير، آن بود كه توانگران اموال را جمع مى كنند و حقوق الهى و زكوة را نمى دهند.
خواب پنجم : آن كه بيمارى را ديدى كه سالمان را عيادت كند، تعبير، آن است كه مريضان ، فقراء بودند كه در نزد اغنياء حاضر شوند و چيزى از اغنياء خواهند و آنان چيزى به ايشان نمى دهند.
خواب ششم : حوض خشكى را ديدى كه نزد آن سبزه زار و بوستانى بود؛ تعبير حوضهاى خشك ، علمايى هستند كه به علم خود عمل نمى كنند و بوستان ، مردمانى باشند كه از علماء آنچه مى شنوند عمل مى كنند.
خواب هفتم : جامهاى سبز را ديدى كه در آنها هر چيزى كه در دنيا هست در آن ديده مى شود؛ تعبير اين است : آن جامهاى سبز دنياست كه اهل دنيا آن را مى گيرند و سخن از براى دنيا مى گويند نه آخرت ، و حال آن كه از براى آخرت خلق شده اند.
همين كه نصرانى اين خواب و تعبيرش را از معدن علم ، حضرت على (عليه السلام ) شنيد شهادتين را بر زبان جارى كرد و اسلام آورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر