پيامبر بزرگ الهى (صلى الله عليه و آله و سلم ) به خانه بازگشت و بخاطر آنچه ديده و شنيده بود دگرگونى زيادى در حال آن حضرت پديدار گشته بود.
حضرت خديجه كه چشمش به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) افتاد بى تابانه پيش آمد و گفت : اى محمد كجا بودى ! من كسانى را به دنبال تو فرستادم ولى تو را ديدار نكردند؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنچه را ديده و شنيده بود براى خديجه (عليه السلام ) عرض كرد، خديجه (عليه السلام ) با شنيدن اين سخنان از همسرش ، چهره اش شكفته گرديد گويا سالهايى او در انتظار و آرزوى شنيدن اين سخنان و مشاهده چنين روزى بود.
در حديث ديگرى آمده وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد خانه شد نور زيادى او را احاطه كرده بود كه با ورود آن حضرت اتاق روشن گرديد و همسرش پرسيد اين نور كه مشاهده مى كنم چيست ؟ حضرت فرمود: نور نبوت است
سخنان رسول خدا كه تمام شد لرزه اى تمام اندام آن حضرت را فرا گرفت و احساس سرما در خود كرد از اين رو به خديجه فرمود: من در خود احساس سرما مى كنم مرا با چيزى بپوشان ، خديجه (عليه السلام ) گليمى آورد و بر بدن آن حضرت انداخت و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در زير گليم آرميد.
مجددا حضرت احساس كرد فرشته وحى بر او نازل گرديد؛ و اين آيات را بر او نازل نمود:
يا ايها المدثر # قم فانذر # و ربك فكبر # و ثيابك فطهر و رجز فاهجر و لاتمنن تستكثر و لربك فاصبر # اى گليم به خود پيچيده بر خيز و مردم را از عذاب خدا بترسان و خدا را به بزرگى بستاى و جامه را پاكيزه كن و از پليدى دورى گزين و منت نگذار و زياده طلب مباش و براى پروردگارت صبر پيشه ساز.
بانزول اين آيات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اراده اى آهنين و تصميمى قاطع آماده تبليغ و دعوت الهى گرديد و از جاى برخاسته و دست بيخ گوشش گذاشت و فرياد زد:
الله اكبر الله اكبر
و در اين وقت بود كه همه موجودات ديگرى كه بانك او را شنيدند با او همصدا شده و اين جمله را تكرار كردند.
حضرت خديجه كه چشمش به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) افتاد بى تابانه پيش آمد و گفت : اى محمد كجا بودى ! من كسانى را به دنبال تو فرستادم ولى تو را ديدار نكردند؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنچه را ديده و شنيده بود براى خديجه (عليه السلام ) عرض كرد، خديجه (عليه السلام ) با شنيدن اين سخنان از همسرش ، چهره اش شكفته گرديد گويا سالهايى او در انتظار و آرزوى شنيدن اين سخنان و مشاهده چنين روزى بود.
در حديث ديگرى آمده وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد خانه شد نور زيادى او را احاطه كرده بود كه با ورود آن حضرت اتاق روشن گرديد و همسرش پرسيد اين نور كه مشاهده مى كنم چيست ؟ حضرت فرمود: نور نبوت است
سخنان رسول خدا كه تمام شد لرزه اى تمام اندام آن حضرت را فرا گرفت و احساس سرما در خود كرد از اين رو به خديجه فرمود: من در خود احساس سرما مى كنم مرا با چيزى بپوشان ، خديجه (عليه السلام ) گليمى آورد و بر بدن آن حضرت انداخت و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در زير گليم آرميد.
مجددا حضرت احساس كرد فرشته وحى بر او نازل گرديد؛ و اين آيات را بر او نازل نمود:
يا ايها المدثر # قم فانذر # و ربك فكبر # و ثيابك فطهر و رجز فاهجر و لاتمنن تستكثر و لربك فاصبر # اى گليم به خود پيچيده بر خيز و مردم را از عذاب خدا بترسان و خدا را به بزرگى بستاى و جامه را پاكيزه كن و از پليدى دورى گزين و منت نگذار و زياده طلب مباش و براى پروردگارت صبر پيشه ساز.
بانزول اين آيات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اراده اى آهنين و تصميمى قاطع آماده تبليغ و دعوت الهى گرديد و از جاى برخاسته و دست بيخ گوشش گذاشت و فرياد زد:
الله اكبر الله اكبر
و در اين وقت بود كه همه موجودات ديگرى كه بانك او را شنيدند با او همصدا شده و اين جمله را تكرار كردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر