معاويه از بزرگترين دشمنان اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) است ، و پيوسته در كنار پدرش ((ابوسفيان )) با نيروى اسلام جنگيده ، و سرانجام در ((فتح مكه )) كه سال هشتم هجرت بود، به ناچار ((اسلام )) را پذيرفته ، ولى در باطن كفر خود را حفظ كرده بود.
او و همفكرانش در پى فرصت مناسب بودند، كه اهداف كفرآميز خويش را پياده نمايند، وقتى از سوى عمر بن خطاب به فرماندارى شام منصوب گشت ، بود تدريج باطن خود را ظاهر ساخت و مردم را با نيرنگ خاصى بر ضد اسلام واقعى به جنگ كشانيد.
معاويه چون از جنگ ها هدفى جز دنيا نداشت ، با خود مى گفت : ((سرانجام كداميك از من و على زودتر از دنيا خواهيم رفت ؟)) و مرتب با كابينه خود اين فكر را تكرار مى كردند، روزى او گفت : من مى توانم بدانم كه من زودتر مى ميرم يا على بن ابيطاب ! و تنها وسيله ام وجود خود على (عليه السلام ) است ؛ زيرا وى تمام علوم دنيا را مى داند، و از هر چه تا روز رستاخيز اتفاق مى افتد خبر مى دهد!!
بدين منظور از سه نفر را به ((كوفه )) فرستاد، و به آنان تعليم كرد در سه وقت متفاوت وارد آن شهر شوند، و به يك صورت و با سازماندهى مشابه دست به شايعه بزنند و بگويند: معاويه مرده است ، سرانجام (عليه السلام ) خبر مى دهد كه من و يا او كداميك زودتر مى ميريم !
ماءموران معاويه به همان طريق وارد كوفه شدند، و اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) اظهار داشت : اين شايعات بى اساس است ، و از نقشه هاى خود معاويه است ، او بر شما مسلط مى گردد...
على (عليه السلام ) شهادت رسيد، و معاويه به شام و عراق و حجاز مسلط گشت ، و زمام امور مسلمانان را به دست گرفت ، و سعى كرد فضائل على (عليه السلام ) را از تاريخ اسلام محو كند، ولى مقدر نشد، حتى آنان كه در زمان خود على (عليه السلام ) به دربار معاويه فرار مى كردند، و يا اضطرار امور باعث آمدن آنان مى گشت ، معاويه از آنها مى خواست كه به على (عليه السلام ) بد بگويند، ولى نتيجه معكوس مى گرفت ، زيرا خود معاويه و فراريان به دربارش همه و همه لب به مدح على مى گشودند، كه نمونه هايى را ذيلا ملاحظه مى فرمايند:
او و همفكرانش در پى فرصت مناسب بودند، كه اهداف كفرآميز خويش را پياده نمايند، وقتى از سوى عمر بن خطاب به فرماندارى شام منصوب گشت ، بود تدريج باطن خود را ظاهر ساخت و مردم را با نيرنگ خاصى بر ضد اسلام واقعى به جنگ كشانيد.
معاويه چون از جنگ ها هدفى جز دنيا نداشت ، با خود مى گفت : ((سرانجام كداميك از من و على زودتر از دنيا خواهيم رفت ؟)) و مرتب با كابينه خود اين فكر را تكرار مى كردند، روزى او گفت : من مى توانم بدانم كه من زودتر مى ميرم يا على بن ابيطاب ! و تنها وسيله ام وجود خود على (عليه السلام ) است ؛ زيرا وى تمام علوم دنيا را مى داند، و از هر چه تا روز رستاخيز اتفاق مى افتد خبر مى دهد!!
بدين منظور از سه نفر را به ((كوفه )) فرستاد، و به آنان تعليم كرد در سه وقت متفاوت وارد آن شهر شوند، و به يك صورت و با سازماندهى مشابه دست به شايعه بزنند و بگويند: معاويه مرده است ، سرانجام (عليه السلام ) خبر مى دهد كه من و يا او كداميك زودتر مى ميريم !
ماءموران معاويه به همان طريق وارد كوفه شدند، و اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) اظهار داشت : اين شايعات بى اساس است ، و از نقشه هاى خود معاويه است ، او بر شما مسلط مى گردد...
على (عليه السلام ) شهادت رسيد، و معاويه به شام و عراق و حجاز مسلط گشت ، و زمام امور مسلمانان را به دست گرفت ، و سعى كرد فضائل على (عليه السلام ) را از تاريخ اسلام محو كند، ولى مقدر نشد، حتى آنان كه در زمان خود على (عليه السلام ) به دربار معاويه فرار مى كردند، و يا اضطرار امور باعث آمدن آنان مى گشت ، معاويه از آنها مى خواست كه به على (عليه السلام ) بد بگويند، ولى نتيجه معكوس مى گرفت ، زيرا خود معاويه و فراريان به دربارش همه و همه لب به مدح على مى گشودند، كه نمونه هايى را ذيلا ملاحظه مى فرمايند:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر