اولين سوره اى را كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با صداى بلند براى مردم خواند سوره ((عتبه)) پسر ((ابولهب)) كه داماد رسول اكرم بود ((البته قبل از ظهور اسلام)) فرياد زد:
((من كافرم به ((نجم)) و به ((خداى نجم)) و ((پيغمبر نجم)) و...
او آنقدر حرفهاى ركيك زد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را نفرين نمودند ((معلوم مى شود كه رسول خدا از هدايت او مايوس بودند و در ضمن مى خواستند باعث عبرت ديگران شود))
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را نفرين كردند كه: ((خداوندا، حيوانى را بر او مسلط كن))
عتبه هم در پاسخ گفت:
((يا محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)! دخترت را همين الان طلاق مى دهم))
بعد از اين واقعه عتبه با پدرش ابى لهب به مسافرت رفت، در راه در منزلى اقامت گزيدند.
راهبى ((از صومعه بيرون آمد)) نزد آنها رفت و گفت:
((مواظب خود باشيد، زيرا حيوانات خطرناكى در اين اطراف زندگى مى كنند)).
اهل كاروان گفتند: ما مراقب خودمان هستيم و شب محافظ مى گذاريم، در اين موقع ابولهب به ياد نفرين رسول خدا افتاد و لرزيد كه مبادا نفرين پيامبر، پسرش را بگيرد، به همين دليل، شب هنگام خوابيدن عتبه را در وسط قرار داده و همه اطراف او خوابيدند.
نصف شب شد، خداوند خواب را بر آنها مسلط فرمود، آنگاه شيرى آمد و بدون اينكه به كسى آسيب برساند به سراغ عتبه رفت و ضربتى به سر او زد و او را به قتل رسانيد و چون عتبه ((نجس العين)) بود ((شير)) بدون اينكه گوشتش را بخورد از آنجا دور شد بدين ترتيب عتبه به جهنم واصل گرديد.
از آن بترس كه آه شبانه اى دارد
براى ناله و زارى بهانه اى دارد
تو اى ستمگر غافل، مگر نمى دانى
كه تيره آه چو آيد نشانه اى دارد
((من كافرم به ((نجم)) و به ((خداى نجم)) و ((پيغمبر نجم)) و...
او آنقدر حرفهاى ركيك زد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را نفرين نمودند ((معلوم مى شود كه رسول خدا از هدايت او مايوس بودند و در ضمن مى خواستند باعث عبرت ديگران شود))
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را نفرين كردند كه: ((خداوندا، حيوانى را بر او مسلط كن))
عتبه هم در پاسخ گفت:
((يا محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)! دخترت را همين الان طلاق مى دهم))
بعد از اين واقعه عتبه با پدرش ابى لهب به مسافرت رفت، در راه در منزلى اقامت گزيدند.
راهبى ((از صومعه بيرون آمد)) نزد آنها رفت و گفت:
((مواظب خود باشيد، زيرا حيوانات خطرناكى در اين اطراف زندگى مى كنند)).
اهل كاروان گفتند: ما مراقب خودمان هستيم و شب محافظ مى گذاريم، در اين موقع ابولهب به ياد نفرين رسول خدا افتاد و لرزيد كه مبادا نفرين پيامبر، پسرش را بگيرد، به همين دليل، شب هنگام خوابيدن عتبه را در وسط قرار داده و همه اطراف او خوابيدند.
نصف شب شد، خداوند خواب را بر آنها مسلط فرمود، آنگاه شيرى آمد و بدون اينكه به كسى آسيب برساند به سراغ عتبه رفت و ضربتى به سر او زد و او را به قتل رسانيد و چون عتبه ((نجس العين)) بود ((شير)) بدون اينكه گوشتش را بخورد از آنجا دور شد بدين ترتيب عتبه به جهنم واصل گرديد.
از آن بترس كه آه شبانه اى دارد
براى ناله و زارى بهانه اى دارد
تو اى ستمگر غافل، مگر نمى دانى
كه تيره آه چو آيد نشانه اى دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر