باز حابسى مى گويد:
از شخصى از اهالى واسط داشتم. مطلع شدم كه وفات كرده است. نامه اى به امام زمان (عليه السلام) نوشته و اجازه خواستم در همين شرايط كه او تازه فوت كرده است و با واسط بروم شايد بتوانم از ورثه او حق خود را بگيرم.
ايشان اجازه نفرمودند. براى با دوم اجازه خواستم. مجداد امر به امتناع فرمودند. بعد از دو سال بدون اين كه من مجددا اجازه بخواهيم، حضرت (عليه السلام) نامه اى مرقوم فرمودند كه: ((اكنون مى توانى (براى وصول حق خود، بروى.)).
من نيز به شهر واسط رفته و حق خود را وصول نمودم.
از شخصى از اهالى واسط داشتم. مطلع شدم كه وفات كرده است. نامه اى به امام زمان (عليه السلام) نوشته و اجازه خواستم در همين شرايط كه او تازه فوت كرده است و با واسط بروم شايد بتوانم از ورثه او حق خود را بگيرم.
ايشان اجازه نفرمودند. براى با دوم اجازه خواستم. مجداد امر به امتناع فرمودند. بعد از دو سال بدون اين كه من مجددا اجازه بخواهيم، حضرت (عليه السلام) نامه اى مرقوم فرمودند كه: ((اكنون مى توانى (براى وصول حق خود، بروى.)).
من نيز به شهر واسط رفته و حق خود را وصول نمودم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر