در گير و دار جنگ احد پاى حضرت حمزه در جنگ لغزش پيدا كرد و با پشت بر روى زمين افتاد در اين حال زره از روى شكم مباركش كنار رفت و ناگهان وحشى حبشى با نيزه بر وى حمله ور شد پس از ابراز آن همه دليرى و رشادت در عرصه نبرد سرانجام لحظه موعود فرا رسيد و روح بلند حمزه به ملكوت اعلى خوانده شد.
پس از آنكه وحشى از جان سپردن حمزه اطمينان يافت به خود جراءت داد كه به پيكر شير به خون خفته نزديك شود، او نخست نيزه را از ميان بدن حمزه بيرون كشيد و بعد دست به يك جنايت هولناك ديگرى زد، او با دست هاى جنايت كار خود سينه حمزه را دريد و جگر او را از درون سينه خارج ساخت و سراسيمه به سوى همسر ابوسفيان ((هند)) مادر معاويه روان شد و از وى براى كشتن حمزه مژدگانى درخواست كرد.
وحشى رو به هند كرد و گفت : اگر امروز قاتل پدرت را كشته باشم مژدگانى من چيست ؟
هند در پاسخ وحشى گفت : هر چه بر تن دارم از پوشاك و زيور آلات همه مال تو.
وحشى در حالى كه دست هاى جنايت پيشه اش را به سوى هند دراز كرده بود گفت : بگير اين جگر حمزه است .
كينه و هيجان جنون آميز هند و آتش دشمنى اش نسبت به حمزه شعله ور شد و چنان سگى هار كه پاره سنگ يا كلوخ به وى پرتاب شده باشد با ولع تمام مى خواهد آن را فرو برد هند نيز دهان باز كرد و جگر حمزه را نيز به دهان برد و نيشهاى زهرآگين خود را در آن نشانيد و بخشى از آن را با دندان دريد و به جويدن آغاز كرد.
اما از آنجا كه خداوند نمى خواست كه چيزى از پيكر پاك حمزه با جسد پليدزنى چون هند آميخته شود لذا ريزه هاى آن عضو مطهر را از دهان خارج كرد و از آن پس به ((آكله الاكباد)) يا هند جگر خوار ملقب شد.
آنگاه هند تمام لباسها و زيور آلات خود را به وحشى بخشيد و به او گفت : هر گاه به مكه برگشتى نزد من بيا و از من ده سكه طلا بگير.
پس از آنكه وحشى از جان سپردن حمزه اطمينان يافت به خود جراءت داد كه به پيكر شير به خون خفته نزديك شود، او نخست نيزه را از ميان بدن حمزه بيرون كشيد و بعد دست به يك جنايت هولناك ديگرى زد، او با دست هاى جنايت كار خود سينه حمزه را دريد و جگر او را از درون سينه خارج ساخت و سراسيمه به سوى همسر ابوسفيان ((هند)) مادر معاويه روان شد و از وى براى كشتن حمزه مژدگانى درخواست كرد.
وحشى رو به هند كرد و گفت : اگر امروز قاتل پدرت را كشته باشم مژدگانى من چيست ؟
هند در پاسخ وحشى گفت : هر چه بر تن دارم از پوشاك و زيور آلات همه مال تو.
وحشى در حالى كه دست هاى جنايت پيشه اش را به سوى هند دراز كرده بود گفت : بگير اين جگر حمزه است .
كينه و هيجان جنون آميز هند و آتش دشمنى اش نسبت به حمزه شعله ور شد و چنان سگى هار كه پاره سنگ يا كلوخ به وى پرتاب شده باشد با ولع تمام مى خواهد آن را فرو برد هند نيز دهان باز كرد و جگر حمزه را نيز به دهان برد و نيشهاى زهرآگين خود را در آن نشانيد و بخشى از آن را با دندان دريد و به جويدن آغاز كرد.
اما از آنجا كه خداوند نمى خواست كه چيزى از پيكر پاك حمزه با جسد پليدزنى چون هند آميخته شود لذا ريزه هاى آن عضو مطهر را از دهان خارج كرد و از آن پس به ((آكله الاكباد)) يا هند جگر خوار ملقب شد.
آنگاه هند تمام لباسها و زيور آلات خود را به وحشى بخشيد و به او گفت : هر گاه به مكه برگشتى نزد من بيا و از من ده سكه طلا بگير.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر