در تاريخ آمده است كه : ((ابو امامه باهلى )) وارد دربار معاويه شد. خليفه ستمگر اموى فوق العاده به وى احترام كرد، و غذاى مخصوص را آماده ساخت و با دست خودش بر دهان ابو امامه گذاشت ! و با عطر ويژه ، سر و صورت وى را معطر كرد،و يك كيسه پر از دينار طلا به وى اهدا نمد و سؤالى را مطرح كرده و از او پرسيد:
((يا ابا امامة بالله انا خير ام على بن ابى طالب ))؟
اى ابا امامه ! تو را به خدا سوگند، من بهترم يا على بن ابى طالب ؟
آن شيعه پاكدل جواب داد: ((چرا سوگند مى دهى ، من سخن راست مى گويم و آن اينكه :
((على والله خيرمنك و اكرم و اقدم اسلاما و اقرب الى رسول الله قرابة واشد فى المشركين نكاية ...)).
سوگند به خدا اى معاويه ! على (عليه السلام ) از تو بهتر و بالاتر است ! زيرا على (عليه السلام ) نخستين مؤمن بوده ، و از همه به رسول خدا نزديك تر است ، و جهادش نيز با مشركين سخت تر، و در پيش مردم محترم تر مى باشد.
معاويه ! تو خودت را با چه كسى مقايسه مى كنى ؟ با على (عليه السلام ) كه پسر عموى پيامبر، شوهر زهرا، و پدر امام حسن وامام حسين كه سروران اهل بهشت هستند مى باشد... اى معاويه ! گمان مى كنى من با دين و ايمان بر تو وارد شده ، و بدون ايمان و همراه با كفر از اينجا خارج مى شوم ؟! چه بد فكر مى كنى !! آنگاه آن كيسه طلا را به روى او انداخت و گفت : به خدا قسم حتى يك دينارش را نمى پذيرم !
از اين قضيه علاوه بر اين كه استفاده مى گردد: ولايت على ايمان و انكارش كفر است ، شجاعت و ايمان ((ابوامامه )) كه باعث شده است در دربار معاويه پس از آن همه احترامات بى نظير، سرانجام زبان او به مدح و فضائل على گشوده گردد، نيز آشكار مى گردد.
((يا ابا امامة بالله انا خير ام على بن ابى طالب ))؟
اى ابا امامه ! تو را به خدا سوگند، من بهترم يا على بن ابى طالب ؟
آن شيعه پاكدل جواب داد: ((چرا سوگند مى دهى ، من سخن راست مى گويم و آن اينكه :
((على والله خيرمنك و اكرم و اقدم اسلاما و اقرب الى رسول الله قرابة واشد فى المشركين نكاية ...)).
سوگند به خدا اى معاويه ! على (عليه السلام ) از تو بهتر و بالاتر است ! زيرا على (عليه السلام ) نخستين مؤمن بوده ، و از همه به رسول خدا نزديك تر است ، و جهادش نيز با مشركين سخت تر، و در پيش مردم محترم تر مى باشد.
معاويه ! تو خودت را با چه كسى مقايسه مى كنى ؟ با على (عليه السلام ) كه پسر عموى پيامبر، شوهر زهرا، و پدر امام حسن وامام حسين كه سروران اهل بهشت هستند مى باشد... اى معاويه ! گمان مى كنى من با دين و ايمان بر تو وارد شده ، و بدون ايمان و همراه با كفر از اينجا خارج مى شوم ؟! چه بد فكر مى كنى !! آنگاه آن كيسه طلا را به روى او انداخت و گفت : به خدا قسم حتى يك دينارش را نمى پذيرم !
از اين قضيه علاوه بر اين كه استفاده مى گردد: ولايت على ايمان و انكارش كفر است ، شجاعت و ايمان ((ابوامامه )) كه باعث شده است در دربار معاويه پس از آن همه احترامات بى نظير، سرانجام زبان او به مدح و فضائل على گشوده گردد، نيز آشكار مى گردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر