قوله تعالی:
« و انک لعلی خلق عظیم. »
خداوند تعالی پیامبرش را به حسن می ستاید و می فرماید که به راستی تو دارای خلق نیکو می باشی. و همین اخلاق نیکو بود که مردم را بر پیرامون تو جمع کرد و اگر تو فقط غلیظ القلب بودی مردم از گرد تو پراکنده می شدند. پس معلوم می شود خلق نیکو در پرورش مردم و هدایت آنها نقش مهمی دارد. و کسانی که در این گونه امور وارد می شوند باید متخلق به اخلاق پیامبر شوند.
فرزندشان حاج آقا جواد گلپایگانی در مورد اخلاق پدر می گوید:
« طرز برخورد ایشان با مراجعه کنندگان طوری بود که برای همه حتی برای افراد کوچک خانواده احترام قائل بودند و در آن موقعی که پایشان درد نمی کرد اتفاق نیفتاد که من مشاهده کنم کسی وارد اتاق شود و ایشان به احترام او بلند نشوند و احترام نکنند. و قضیه ای را از ایشان یاد دارم؛ در سنین کودکی بودم، ایام عاشورا طبق معمول در منزلمان روضه خوانی بود.
مرحوم والد در کنار دری می ایستاد و به مردم احترام می کردند روزی دیدم مرد نابینائی وارد شد و آقا تمام قد برای او بلند شدند. روزهای بعد هم آن مرد نابینا می آمد و ایشان در برابر او بلند می شدند و احترام می کردند.
روزی به آقا عرض کردم: این مرد که می آید نابیناست و نمی بیند که شما در برابرش بلند می شوید.
فرمودند: « مردم که می بینند من از این شخص نابینا احترام کردم. او مؤمن است و مؤمن را باید احترام کرد. »
ایشان در زندگی خانوادگی خود به کودکان بسیار محبت می ورزید حتی امر کرده بودند شیرینی و شکلات تهیه شود و در کمد کنار تخت ایشان گذاشته شود و هنگامی که کودکان و خردسالان به حضورشان آمدند ولو با زحمت در کمد را باز کرده و کودکان را با آن تنقلات شاد می کردند. »
حجت الاسلام شیخ الاسلامی می گوید:
« ایشان بسیار مهربان و خوش اخلاق بودند. با شاگردانشان بسیار مهربان بودند. روزی یکی از طلبه ها در سر درس اشکال کرد، آقا ناراحت شد و با عصبانیت با وی برخورد کرد فردا به من گفت که آن طلبه را نزد ایشان ببرم وقتی نزد ایشان بردم دل ایشان را بدست آورد و یک قبا به وی دادند.
بسیار مؤدب بودند. اگر کسی نزد ایشان می رفت فوراً عمامه به سر می گذاشت نزد کسی پای خویش را دراز نمی کرد. روزی پیش ایشان رفتم فوراً پایش را جمع کرد عرض کردم آقا راحت باشید، فرمودند راحتی من در این است.
در تمام مراحل مؤدب به آداب الهی بودند. یکی از مقررین درس ایشان یک جائی مطلبی را از متقدمین نقل کرده بود و نوشته بود که این مطلب را کسی گفته که لاعلم له(یعنی علم ندارد). ایشان پس از ملاحظه نوشته، فرمودند:
« این تقریر درس من است؟ »
گفت: آری. آقا فرمودند:« این عبارت را حذف کنید که از لحاظ ادب خوب نمی باشد. »
« و انک لعلی خلق عظیم. »
خداوند تعالی پیامبرش را به حسن می ستاید و می فرماید که به راستی تو دارای خلق نیکو می باشی. و همین اخلاق نیکو بود که مردم را بر پیرامون تو جمع کرد و اگر تو فقط غلیظ القلب بودی مردم از گرد تو پراکنده می شدند. پس معلوم می شود خلق نیکو در پرورش مردم و هدایت آنها نقش مهمی دارد. و کسانی که در این گونه امور وارد می شوند باید متخلق به اخلاق پیامبر شوند.
فرزندشان حاج آقا جواد گلپایگانی در مورد اخلاق پدر می گوید:
« طرز برخورد ایشان با مراجعه کنندگان طوری بود که برای همه حتی برای افراد کوچک خانواده احترام قائل بودند و در آن موقعی که پایشان درد نمی کرد اتفاق نیفتاد که من مشاهده کنم کسی وارد اتاق شود و ایشان به احترام او بلند نشوند و احترام نکنند. و قضیه ای را از ایشان یاد دارم؛ در سنین کودکی بودم، ایام عاشورا طبق معمول در منزلمان روضه خوانی بود.
مرحوم والد در کنار دری می ایستاد و به مردم احترام می کردند روزی دیدم مرد نابینائی وارد شد و آقا تمام قد برای او بلند شدند. روزهای بعد هم آن مرد نابینا می آمد و ایشان در برابر او بلند می شدند و احترام می کردند.
روزی به آقا عرض کردم: این مرد که می آید نابیناست و نمی بیند که شما در برابرش بلند می شوید.
فرمودند: « مردم که می بینند من از این شخص نابینا احترام کردم. او مؤمن است و مؤمن را باید احترام کرد. »
ایشان در زندگی خانوادگی خود به کودکان بسیار محبت می ورزید حتی امر کرده بودند شیرینی و شکلات تهیه شود و در کمد کنار تخت ایشان گذاشته شود و هنگامی که کودکان و خردسالان به حضورشان آمدند ولو با زحمت در کمد را باز کرده و کودکان را با آن تنقلات شاد می کردند. »
حجت الاسلام شیخ الاسلامی می گوید:
« ایشان بسیار مهربان و خوش اخلاق بودند. با شاگردانشان بسیار مهربان بودند. روزی یکی از طلبه ها در سر درس اشکال کرد، آقا ناراحت شد و با عصبانیت با وی برخورد کرد فردا به من گفت که آن طلبه را نزد ایشان ببرم وقتی نزد ایشان بردم دل ایشان را بدست آورد و یک قبا به وی دادند.
بسیار مؤدب بودند. اگر کسی نزد ایشان می رفت فوراً عمامه به سر می گذاشت نزد کسی پای خویش را دراز نمی کرد. روزی پیش ایشان رفتم فوراً پایش را جمع کرد عرض کردم آقا راحت باشید، فرمودند راحتی من در این است.
در تمام مراحل مؤدب به آداب الهی بودند. یکی از مقررین درس ایشان یک جائی مطلبی را از متقدمین نقل کرده بود و نوشته بود که این مطلب را کسی گفته که لاعلم له(یعنی علم ندارد). ایشان پس از ملاحظه نوشته، فرمودند:
« این تقریر درس من است؟ »
گفت: آری. آقا فرمودند:« این عبارت را حذف کنید که از لحاظ ادب خوب نمی باشد. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر