آنچه در طریق کمک به محرومان و دلجویی از فقرا برای این عالم فهیم و پارسا مهم بود، چندین اصل است که از جمله آنها «حفظ آبروی افراد» است. از این رو، در برخوردها و نشست و برخاست ها به گونه ای عمل می کردند که دیگران احتمال دستگیری و کمک نمی دهند، اما افراد واجد شرایط خود متوجه می شوند.
یکی از طلاب که برای تهیه خانه تحت فشار سختی قرار گرفته و بدین خاطر بسیاری از لوازم زندگی خویش را فروخته بود، برای رهایی از تنگدستی خدمت آقا رسید، تا تقاضای دعا برای گشایش کار کند. چون به محضر ایشان می رسد خود را با سخنانی معنا دار روبرو می بیند. وی دیدار آن روز خود را چنین توضیح می دهد:
به اتفاق دو نفر، خدمت سرور عزیز، آیت الله بهاء الدینی رسیدیم. ایشان طبق معمول از هر دری سخن به میان آوردند، اما در بین سخنان خود، ناگاه پرسیدند: « هنوز منطقه شما روغن حیوانی دارد؟ »
عرض کردم: بله، اما خیلی کم شده است، علاوه بر آن، کیفیت سابق خود را از دست داده است.
باز صحبت از جاهای دیگر به میان آمد، تا این که اجازه مرخصی خواستیم. به هنگام خداحافظی آقا فرزند خود را صدا زدند و فرمودند:
« دوازده هزار تومان پول بیاورید، تا به فلانی بدهیم برایمان روغن حیوانی بیاورد!! »
پول را آوردند و به بنده دادند. چند لحظه ای بیش نگذشته بود که ناگاه به یاد مبلغ بدهی خویش افتادم که درست به اندازه همین پول بود و دانستم صحبتهای این پیر اندیشمند و دانا، تنها پوششی برای حفظ آبروی بنده بوده است، زیرا من هیچ گاه نقشی در تهیه روغن برای کسی نداشتم!
گاهی که در محضر معظم له سخن از چگونکی امداد و کمک رسانی به افراد می شد، ایشان چنین می فرمودند:
« کمکها را شب انجام دهید. رعایت آبروی افراد را بکنید. به گونه ای کمک کنید که شما را نشناسند، مبادا فردا، شما را ببینند و شرمنده و خجالت زده گردند. »
برخی که برای پرداخت خمس مال خود خدمت ایشان می رسیدند و از فقرای محل افرادی را جهت دریافت مبلغی مستحق می دانستند، آقا می فرمودند:
« مانعی ندارد، خود شما زحمت رسیدگی به آنان را بکشید. »
یکی از طلاب که برای تهیه خانه تحت فشار سختی قرار گرفته و بدین خاطر بسیاری از لوازم زندگی خویش را فروخته بود، برای رهایی از تنگدستی خدمت آقا رسید، تا تقاضای دعا برای گشایش کار کند. چون به محضر ایشان می رسد خود را با سخنانی معنا دار روبرو می بیند. وی دیدار آن روز خود را چنین توضیح می دهد:
به اتفاق دو نفر، خدمت سرور عزیز، آیت الله بهاء الدینی رسیدیم. ایشان طبق معمول از هر دری سخن به میان آوردند، اما در بین سخنان خود، ناگاه پرسیدند: « هنوز منطقه شما روغن حیوانی دارد؟ »
عرض کردم: بله، اما خیلی کم شده است، علاوه بر آن، کیفیت سابق خود را از دست داده است.
باز صحبت از جاهای دیگر به میان آمد، تا این که اجازه مرخصی خواستیم. به هنگام خداحافظی آقا فرزند خود را صدا زدند و فرمودند:
« دوازده هزار تومان پول بیاورید، تا به فلانی بدهیم برایمان روغن حیوانی بیاورد!! »
پول را آوردند و به بنده دادند. چند لحظه ای بیش نگذشته بود که ناگاه به یاد مبلغ بدهی خویش افتادم که درست به اندازه همین پول بود و دانستم صحبتهای این پیر اندیشمند و دانا، تنها پوششی برای حفظ آبروی بنده بوده است، زیرا من هیچ گاه نقشی در تهیه روغن برای کسی نداشتم!
گاهی که در محضر معظم له سخن از چگونکی امداد و کمک رسانی به افراد می شد، ایشان چنین می فرمودند:
« کمکها را شب انجام دهید. رعایت آبروی افراد را بکنید. به گونه ای کمک کنید که شما را نشناسند، مبادا فردا، شما را ببینند و شرمنده و خجالت زده گردند. »
برخی که برای پرداخت خمس مال خود خدمت ایشان می رسیدند و از فقرای محل افرادی را جهت دریافت مبلغی مستحق می دانستند، آقا می فرمودند:
« مانعی ندارد، خود شما زحمت رسیدگی به آنان را بکشید. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر