عاقبت بر اثر تلاشهای استادش با اینکه هنوز 24 سال از بهار عمرش سپری نشده بود به درجه اجتهاد نائل شد.
به فرمایش خود ایشان:
« هنگامی که 24 سال داشتم مطلبی را از شیخ عبدالکریم سؤال کردم. مرحوم حائری در پاسخ فرمود: به خدا قسم تو مجتهد هستی و باید به نظر خودت عمل کنی. »
ایشان تنها به نبوغ فکریش تکیه نمی کرد بلکه دائماً در تتبع و تحقیق بود. و لحظه ای از افزودن بر اندوخته های علمیش غافل نبود؛
به فرمایش آیت الله واصف:
وقتی نبود که ایشان مشغول عبادت یا تدریس و یا خدمت نباشد، تمام وقت ایشان مشغول به درس و بحث و جواب دادن به سؤالات و مسائل شرعیه و کارهای حوزه علمیه و مسجد و مدرسه بودند....»
خودشان می فرمودند:
« در دوران جوانی و ایام تحصیل، سخت مشغول درس و بحث بودم بطوری که تمام اوقاتم مستغرق در تحصیل بود و بر اثر این مداومت و جدیت چنان شده بودم که حتی در خواب هم اشتغال داشتم.
به این صورت که تا خواب می رفتم جلسه درس مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم و یا جلسه مباحثه با رفقا بخوابم می آمد و می دیدم که مشغول مباحثه می باشم و گاهی مطالبی که در عالم رؤیا رد و بدل می شد یادم می ماند.
مورد استفاده ام قرار می گرفت و خلاصه از مباحثات حالت خوابم نیز استفاده می کردم کم کم بقدری این حالت شدت یافت که حتی روز هم اگر می خوابیدم این حالت پیش می آمد لذا تصمیم گرفتم که دیگر، روزها نخوابم شاید شب درست خواب بروم.
مدتی بر این منوال گذشت روزی در اثنا مباحثه، ناگهان دردی را در ناحیه سرم احساس کردم گویا میله ای در مغزم فرو کرده باشند. لذا زود برخاستم به طرف صحن مطهر حضرت معصومه (س) رفتم اتفاقاً به دکتری که در آن ایام برای تولیت آورده بودند برخورد کردم.
حال خود را به او گفتم او گفت: حالا فعالیت علمی و درس خود را کم کن و انصرافی پیدا کن. خدا می خواست ایام تعطیلی که در پیش است من آن ایام را به استراحت بپردازم »
اهتمام ایشان به تحصیل به حدی بود که مشکلات هم سد راه ایشان نمی شد. و فقر و تنگدستی و کسالت و بیماری هیچکدام نتوانستند بر اراده بلندش فائق آیند، و او را از تحصیل منصرف نمایند دوران تحصیلش در گلپایگان مصادف با ایام قحطی و فقر در ایران بوده، به طوری که ایشان مجبور می شوند بسیاری از اثاث البیت را برای تهیه نان بفروشند.
می فرمودند:
« مواردی پیش می آمد که روزها را تنها با یک عدد بادام سپری می کردم. »
آیت الله کریمی جهرمی نقل می کنند:
در روز شانزدهم ذی القعده سال 1402 در مجلس درس که به مناسبت بیماری و کسالتشان در منزل منعقد بود، فرمودند:
« در دورانی که در مدرسه فیضیه طلبه بودم دچار کسالت و بیماری شدم استادم مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری رحمة الله علیه شبها برای تدریس، در مدرسه فیضیه حضور می یافتند من که آن شب از شدت کسالت و تب نمی توانستم حرکت کنم به رفقا گفتم: مرا ببرید به کلاس درس و با لحاف پشت منبر درس بخوابانید تا از فیض درس ایشان محروم نمانم. »
آیت الله اشتهاردی روزی در درس اخلاقش می فرمودند:
روزی آیت الله گلپایگانی که در مدرسه فیضیه درس می گفت بعد از درس با عجله رفتند، و عذر خواهی کرده و فرمودند:
« می خواهم به اول درس آیت الله بروجردی برسم و اول درس از دستم نرود ».
در آن روزی که به خاطر بیماری ایشان درسش در منزل منعقد شده بود: فرموده بودند: « با اینکه الان چنین مبتلا شده ام درس را شروع کردم تا نصیحتی باشد برای دیگران که به مجرد عذر بیماری یا غیر آن درس را تعطیل نکنند زیرا امروز جهان بشریت شدیداً نیازمند عالم و مجتهد داناست. »
به فرمایش خود ایشان:
« هنگامی که 24 سال داشتم مطلبی را از شیخ عبدالکریم سؤال کردم. مرحوم حائری در پاسخ فرمود: به خدا قسم تو مجتهد هستی و باید به نظر خودت عمل کنی. »
ایشان تنها به نبوغ فکریش تکیه نمی کرد بلکه دائماً در تتبع و تحقیق بود. و لحظه ای از افزودن بر اندوخته های علمیش غافل نبود؛
به فرمایش آیت الله واصف:
وقتی نبود که ایشان مشغول عبادت یا تدریس و یا خدمت نباشد، تمام وقت ایشان مشغول به درس و بحث و جواب دادن به سؤالات و مسائل شرعیه و کارهای حوزه علمیه و مسجد و مدرسه بودند....»
خودشان می فرمودند:
« در دوران جوانی و ایام تحصیل، سخت مشغول درس و بحث بودم بطوری که تمام اوقاتم مستغرق در تحصیل بود و بر اثر این مداومت و جدیت چنان شده بودم که حتی در خواب هم اشتغال داشتم.
به این صورت که تا خواب می رفتم جلسه درس مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم و یا جلسه مباحثه با رفقا بخوابم می آمد و می دیدم که مشغول مباحثه می باشم و گاهی مطالبی که در عالم رؤیا رد و بدل می شد یادم می ماند.
مورد استفاده ام قرار می گرفت و خلاصه از مباحثات حالت خوابم نیز استفاده می کردم کم کم بقدری این حالت شدت یافت که حتی روز هم اگر می خوابیدم این حالت پیش می آمد لذا تصمیم گرفتم که دیگر، روزها نخوابم شاید شب درست خواب بروم.
مدتی بر این منوال گذشت روزی در اثنا مباحثه، ناگهان دردی را در ناحیه سرم احساس کردم گویا میله ای در مغزم فرو کرده باشند. لذا زود برخاستم به طرف صحن مطهر حضرت معصومه (س) رفتم اتفاقاً به دکتری که در آن ایام برای تولیت آورده بودند برخورد کردم.
حال خود را به او گفتم او گفت: حالا فعالیت علمی و درس خود را کم کن و انصرافی پیدا کن. خدا می خواست ایام تعطیلی که در پیش است من آن ایام را به استراحت بپردازم »
اهتمام ایشان به تحصیل به حدی بود که مشکلات هم سد راه ایشان نمی شد. و فقر و تنگدستی و کسالت و بیماری هیچکدام نتوانستند بر اراده بلندش فائق آیند، و او را از تحصیل منصرف نمایند دوران تحصیلش در گلپایگان مصادف با ایام قحطی و فقر در ایران بوده، به طوری که ایشان مجبور می شوند بسیاری از اثاث البیت را برای تهیه نان بفروشند.
می فرمودند:
« مواردی پیش می آمد که روزها را تنها با یک عدد بادام سپری می کردم. »
آیت الله کریمی جهرمی نقل می کنند:
در روز شانزدهم ذی القعده سال 1402 در مجلس درس که به مناسبت بیماری و کسالتشان در منزل منعقد بود، فرمودند:
« در دورانی که در مدرسه فیضیه طلبه بودم دچار کسالت و بیماری شدم استادم مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری رحمة الله علیه شبها برای تدریس، در مدرسه فیضیه حضور می یافتند من که آن شب از شدت کسالت و تب نمی توانستم حرکت کنم به رفقا گفتم: مرا ببرید به کلاس درس و با لحاف پشت منبر درس بخوابانید تا از فیض درس ایشان محروم نمانم. »
آیت الله اشتهاردی روزی در درس اخلاقش می فرمودند:
روزی آیت الله گلپایگانی که در مدرسه فیضیه درس می گفت بعد از درس با عجله رفتند، و عذر خواهی کرده و فرمودند:
« می خواهم به اول درس آیت الله بروجردی برسم و اول درس از دستم نرود ».
در آن روزی که به خاطر بیماری ایشان درسش در منزل منعقد شده بود: فرموده بودند: « با اینکه الان چنین مبتلا شده ام درس را شروع کردم تا نصیحتی باشد برای دیگران که به مجرد عذر بیماری یا غیر آن درس را تعطیل نکنند زیرا امروز جهان بشریت شدیداً نیازمند عالم و مجتهد داناست. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر