ایشان می فرمودند:
« یک وقتی ما را یک نفر دعوت کرد و کباب خوبی هم درست کرده بود و همه مشغول خوردن شده بودند؛ اما من دیدم کباب بوی تعفن می دهد، به طوری که از بوی تعفن آن گیج شده بودم و هر چه کردم، دستم طرف غذا نمی رفت. بعد معلوم شد آن آقا رفته، از یکی از قصابی ها یک شقه گوسفند برداشته و ( بدون رضایت او ) آورده است. »
ایشان می فرمود:
« این چه علمی است که اگر توی قهوه خانه های بین راه، گوشت کلاغ به او بدهند، بخورد و نفهمد! این چه علمی است که طرف، نفهمد غذایی که جلوی او گذاشته اند، حرام گوشت است یا حلال گوشت؟! این علم به درد نمی خورد.» { منظور این است که علم بدون عمل فایده ای ندارد. }
« یک وقتی ما را یک نفر دعوت کرد و کباب خوبی هم درست کرده بود و همه مشغول خوردن شده بودند؛ اما من دیدم کباب بوی تعفن می دهد، به طوری که از بوی تعفن آن گیج شده بودم و هر چه کردم، دستم طرف غذا نمی رفت. بعد معلوم شد آن آقا رفته، از یکی از قصابی ها یک شقه گوسفند برداشته و ( بدون رضایت او ) آورده است. »
ایشان می فرمود:
« این چه علمی است که اگر توی قهوه خانه های بین راه، گوشت کلاغ به او بدهند، بخورد و نفهمد! این چه علمی است که طرف، نفهمد غذایی که جلوی او گذاشته اند، حرام گوشت است یا حلال گوشت؟! این علم به درد نمی خورد.» { منظور این است که علم بدون عمل فایده ای ندارد. }
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر